آشیانه اشراف
نویسنده: ایوان تورگنیف
مترجم: آبتین گلکار
ناشر: ماهی
دسته بندی: ادبیات روسیه
975,000 ریال
رمان آشیانه اشراف، بیانگر افکار و احساسات نویسنده در میانسالی است. رمان درباره نجیبزادهای است به نام لاورتسکی که برای تحصیل به
مسکو میرود، با دختر جوان و زیبایی که در سالن تئاتر دیده بود ازدواج میکند. ولی وقتی در پاریس است، متوجه فریب و خیانت همسرش میشود و دلشکسته به روسیه بازگشت و در املاک خانوادگیاش ساکن میشود. او بعد از مدتی عاشق دختر دیگری میشود و ...
در قسمتی از کتاب آشیانه اشراف میخوانیم:
پدرش شیپور مینواخت و مادرش چنگ. پنج سالش بود که سه ساز مختلف را تمرین میکرد. در هشتسالگی یتیم شد و از دهسالگی شروع کرد به نان درآوردن از راه هنرش. مدتها خانهبهدوش بود و همهجا ساز میزد: در میخانهها، بازارهای مکاره، عروسیهای روستایی و مهمانیهای رقص. سرانجام از ارکستری سر درآورد و پلههای ترقی را یکییکی پیمود تا به مقام رهبری ارکستر رسید. نوازندهی خیلی بدی بود. ولی موسیقی را خوب میشناخت. در بیست و هشتمین سال زندگیاش به روسیه نقلمکان کرد. ارباب ثروتمندی او را دعوت و استخدام کرد که خودش تحمل گوش دادن به موسیقی را نداشت، ولی برای چشموهمچشمی ارکستری برای خود ترتیب داده بود. لم هفت سال در کسوت کاپل مایستر ارکستر نزد او زندگی کرد و سرانجام با دستخالی آنجا را ترک گفت ارباب ورشکست شد، میخواست به او سفته بدهد، ولی بعد همین کار را هم نکرد؛ خلاصه حتی یک کوپک هم به او نداد. به لم توصیه کردند از این کشور برود، ولی او نمیخواست اینطور فقیر از روسیه، روسیهی کبیر، این معدن طلای هنرمندان، به خانه برگردد.
تصمیم گرفت بماند و بخت خود را بیازماید. آلمانی نگونبخت بیست سال بختش را آزمود: نزد اربابان مختلفی به سر برد، هم در مسکو زندگی کرد هم در شهرستانها، بسیاری چیزها را تاب آورد و از سر گذراند، فقر مفرط را چشید و خود را به هر دری زد، ولی در میان همهی مصیبتهایی که به سرش میآمد، فکر بازگشت به وطن لحظهای رهایش نمیکرد. فقط این فکر بود که به او قوت قلب میداد. ولی بخت هم تمایلی نداشت به این اولین و آخرین دلخوشی او روی خوشنشان دهد. در پنجاهسالگی، بیمار و زودتر از موعد فرتوت شده، در شهر. گرفتار شد و برای همیشه اینجا ماند. دیگر کوچکترین امیدی به ترک این روسیهی نفرتانگیز نداشت و زندگی محقرش را به هر شکلی بود با درسهای خصوصی موسیقی میگذراند. طبیعت بهظاهر لم هم لطف چندانی نکرده بود. قدش کوتاه بود، اندکی تکیده، بااستخوانهای کتفی که کجکی از پشتش بیرون زده بود، شکم تورفته، پنجههای بزرگ و تخت پا، و ناخنهای بیرنگ و کبود بر انگشتان سفت و انعطافناپذیر دستانی قرمز و پر رگ. صورتش گونههای پرچین و گود افتاده و لبهای به هم فشردهای داشت که بیوقفه آنها را میجنباند و میجوید و ازآنجا که عادت به حرف زدن نداشت، این کار حس شومی به بیننده القا میکرد.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات روسیه |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 192 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک