پشت سرت را نگاه کن
«پشت سرت را نگاه کن» داستانی زیبا دارد، در ژانر وحشت. داستان درباره «کلو» ست. زمانیکه چشمانش را باز میکند و خود را توی یک دخمه زیر زمینی تاریک به اندازه یک قبر میبیند. او در آنجا زندانی شده است. خیلی گیج هست و چیزی یادش نمیآید و اصلا نمی تواند به خاطر بیاورد که چطور سر از آنجا در آورده است.کلو از آنجا فرار میکند و ماجرای فرارش را برای همه تعریف میکند. اما هیچکس داستان او را باور ندارد او مجبوراست خودش به تنهایی از خود محافظت کند. در حالیکه به همسرش مظنون میشود و دنبال حقیقت میرود. در همه این زمانها یک نفر او را تعقیب میکند و او هم حقایق وحشتناکی را کشف میکند که...
کتاب «پست سرت را نگاه کن» تاکنون توانسته عنوانهای متعددی را بین خوانندگان از آن خود کند رمان ژانر وحشت، داستان موضوع زنان از آن جمله هستند.
در قسمتی از داستان میخوانیم:
«با قاطع ترین لحن ممکن می گویم: تریزا من نمی خواستم خودم رو بکشم. احساس می کنم نامرئی شده ام. دارم حرف می زنم اما در حقیقت، کسی گوش نمی کند چه می گویم. لیام اشتباه می کنه، پلیس اشتباه می کنه، شما هم همین طور. بلند می شوم. نمی توانم بیشتر از این، خشمم را کنترل کنم. اگر این جا بمانم، احتمالا حرفی می زنم یا کاری می کنم که بعدا پشیمان می شوم.
چرا کسی در رابطه ای که دو طرف می دانند، نادرست است، تا این حد پیش می رود؟ تا وقتی برای کسی این اتفاق نیفتد، متوجه نخواهد شد»
رمان «پشت سرت را نگاه کن» توسط «آرتمیس مسعودی» به فارسی ترجمه شده است.
درباره نویسنده:سیبل هاگ، نویسنده انگلیسی صاحب اثر «خاطرات دروغ نمیگویند»
رتبه گودریدز:
