پیر زنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت
نویسنده: کترینا اینگلمن سوندبرگ
مترجم: کیهان بهمنی
ناشر: آموت
دسته بندی: سایر کشورهای اروپا
1,170,000 ریال
پیرزنی که تمام قوانین را زیرپا گذاشت، مارتا اندرسون هفتاد و نه ساله است که نمیخواهد باقی عمرش را روی یک صندلی راحتی در آسایشگاه سالمندان بگذراند. او به دنبال هیجان است. او چهار دوست قدیمی و صمیمیاش را با خود همراه میکند و علیه قانونهای سفت و سخت آسایشگاه، ساعت خواب و نحوه غذا دادن شورش میکنند. گروه بازنشستگان کمکم جراتشان بالا میرود و تصمیم میگیرند از آسایشگاه فرار کرده در جای دیگری در شهر مستقر شوند. مارتا که زنی باهوش و پر از شور است، حس میکند آسایشگاه برایش مثل زندان است. حتی زندان از اینجایی که در آن است بهتر است چرا که حداقل در زندان به خاطر کار بدی که انجام دادهای حبس میکشی ولی اینجا تنها گناهت سالمند بودن است. برای همین تصمیم میگیرد با دوستانش دست به سرقت از بانک بزند. پس چرخهای واکرش را روغن میزند و ...
در قسمتی از کتاب پیرزنی که تمام قوانین را زیرپا گذاشت میخوانید:
سربازرس پترسون بلند شد و پنجره را باز کرد. با خود گفت باید فیلمها را نه با دور تند بلکه با دقت بیشتری ببیند. باید یک بار دیگر آن فیلمها را سر صبر و در کمال آرامش میدید. نفس عمیقی کشید و هوا را درون ریههایش پر کرد. بعد از دستگاه قهوهساز یک کاپوچینو برای خودش ریخت. سپس جلوی کامپیوترش نشست و دوباره شروع کرد.
تصاویری که از برابر دیدگانش میگذشت خیلی جالب نبودند و سربازرس به سختی میتوانست روی آنها تمرکز کند. هنگامی که نوبت به فیلم دوربین سالن رامبراند رسید، چیزی خاطر سربازرس را مشووش کرد. در فیلم پیرزنی دیده میشد که به سمت تابلوهای رامبراند میرفت. پیرزن بیش از حد به تابلویی نزدیک میشد و بعد عصای کج و کوله اش را جلوی تابلو تکان میداد. خود سربازرس هم مادر پیری داشت و میدانست آدمهای پیر همیشه کارهای عجیب و غریب میکنند اما این یکی بیش ز حد عجیب بود. حالا که سربازرس با دقت بیشتری فیلم را نگاه میکرد متوجه یک موضوع عجیب دیگر هم شد. پیرزن پس از اینکه چندبار عصایش را تکان داد، ابتدا خوب اطرافش را نگاه کرد و بعد با احتیاط روی زمین دراز کشید.
وقتی سربازرس آن قسمت را با دور تند میدید به نظرش رسید پیرزن میافتد اما حالا معلوم بود پیرزن خیلی آرام روی زمین میخوابد! پیرزن کمی بعد روی آرنج بلند شد و خودش را کمی بیشتر به سمت تابلو کشاند. شاید سعی میکرد از روی زمین بلند شود. اما بعد طوری عصایش را کنارش گذاشت که به نظر برسد موقع افتادن روی زمین عصایش هم کنارش افتاده است. کمی که فیلم جلوتر میرفت چند نگهبان به سمت پیرزن میرفتند و به او کمک میکردند بلند شود. اینها همان نگهبانهایی بودند که گفته بودند یک پیرزن، جوانی ریشو را دیده است. راستی چرا هیچکدام از نگهبانها در سالنهای نمایش نبودند؟ این موضوع بدون شک کمی مشکوک بود. نکته قابل توجه دیگر این بود که هیچکدام ازدوربینهای مداربسته سارقی را در حال بیرون بردن تابلوها از موزه نشان نداده بود. هیچ کدام از بازدیدکنندهها هم کیف یا کولهای که تابلوها در آن جا بشنوند، در دست نداشت. تنها چیزی که دیده میشد دو واکر بود که یکی دست یک پیرزن بود و دومی دست پیرمردی گوژپشت. اما در فیلم، کمی بعد همان پیرمرد همراه همان پیرزن و یک پیرزن ریزهاندام دیگر به آرامی از موزه خارج میشدند که هیچکدام هم سارق نبودند. پیرزن موقع ورود به موزه پالتویش را درآورد و روی واکرش گذاشت و موقع خروج دوباره آن را پوشید. داخل سبد واکر هم هیچ چیز نبود. نه یک عینک و نه یک کتاب. نه، نه. این سرقت حتما کار یک نفر از کارکنان موزه بود!
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | سایر کشورهای اروپا |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 480 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک