بقچه: قصه های کوتاه هوشنگ مرادی کرمانی
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
ناشر: معین
دسته بندی: داستان ایرانی
5,525,000 ریال
کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» اثر هوشنگ مرادی کرمانی
همۀ مجموعه داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی در یک کتاب. کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» شامل تمام قصههای کوتاهی است که پیشتر بهصورت مجموعه داستانهایی مجزا از هوشنگ مرادی کرمانی منتشر شده بودند، البته بهجز مجموعۀ «قصههای مجید» که خود مجموعهای مفصل است و قصههای آن در کتاب «بُقچۀ قصههای کوتاه» نیامده است.
در کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» میتوانید سِیرِ قصهنویسی هوشنگ مرادی کرمانی را، از نخستین قصههای کوتاه او تا جدیدترین کارهای چاپشدهاش دنبال کنید.
کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» مجموعهای جذاب و خواندنی، هم برای بچهها و هم برای آدمبزرگهاست. بچهها خود را در قصههای این مجموعه بازمییابند و بزرگسالان، کودکی خود را. این کتاب همچنین فرصتیست برای بزرگسالان که از دریچۀ چشم کودکان به دنیا و رفتارهای خود بنگرند.
کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» یکی از دو مجلد مجموعه آثار هوشنگ مرادی کرمانی است. جلد دیگر این مجموعه آثار، با عنوان «بُقچۀ قصّههای بلند»، به قصههای بلند مرادی کرمانی اختصاص دارد.
وجه تسمیۀ استفاده از اصطلاح «بُقچه» در عنوان دو جلد مجموعه آثار هوشنگ مرادی کرمانی، طبق آنچه در مقدمۀ ناشر بر کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» آمده، این خاطرۀ مرادی کرمانی است: «مادربزرگم زنی پخته و آدابدان بود. هروقت میخواست هدیهای به مناسبتی برای کسی بفرستد آن را میگذاشت تو سینی و سینی را میگذاشت تو بقچه، که "پته" بافت کرمان بود یا "ترمهی یزد" که هردو نقشونگارهای زیبا و جنس عالی و مرغوب داشتند. بقچه را میداد بغل من یا میگذاشت روی سرم و میگفت "مثل بچهی آدم با دقت و مواظبت ببر به خانهی فلانی و بگو ناقابل است. اگر هم جایش چیزی دادند فوری نگیر، تعارف کن، زور که آوردند بگیر و بیار." یک یا دوبار از شما چه پنهان پایم را تو یک کفش کردم که به جان بیبی نمیبرم و منباب تعارف گفتم "خودتان گفتید قابل ندارد. لایق بیبی نیست." بیبی دعوام میکند که: "چرا مثل گداها چیز قابلندار و بهدردنخور را ورداشتی آوردی. اگر قلوهسنگ هم میدادند محضِ احترام میآوردی؟!..." کار من شده بود هی چیز قابل ببر و هی چیز ناقابل بیار!»
مروری بر کتاب «بُقچۀ قصههای کوتاه»
قصههای کوتاه هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب «بُقچۀ قصههای کوتاه» بهترتیب تاریخی کنار هم آمدهاند. این قصهها در قالب همان مجموعههایی که پیشتر بهصورت مجزا چاپ شده بودند و ذیلِ عنوان همان مجموعهها در کتاب «بقچۀ قصههای کوتاه» گنجانده شدهاند.
مرادی کرمانی در قصههای کتاب «بُقچۀ قصههای کوتاه» ما را در عوالم فقر، محرومیت، حسرت، اندوه، شادی، یأس و امید میگرداند. قصههای این کتاب، در عین سادگی پیچیدهاند و در عین شیرینی، تلخ؛ این قصهها حساسیتها و کنجکاویهای کودکان و شوقها و شادیها و بازیگوشیها و آرزوها و رؤیاها و غمها و رنجها و کمبودها و خواستههایشان را به نمایش میگذارند و نیز از عالم کودکی دریچهای به عمقِ جهان و و زندگی و مسائل بنیادین انسانی و پیچیدگیهای آدمها میگشایند و با طنزی نقادانه به ناسازیهای جهان و آدمیان و رفتارهای عادتشده مینگرند و رندانه و با شوخطبعی نشان میدهند که میشود کلیشهها را کنار گذاشت و جورِ دیگر، چیزها را دید.
قصههای کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» به زوایایی از زندگیِ عادی نور میتابانند که پشت کلیشهها مخفی ماندهاند. این قصهها بیانگرِ ایناند که هیچچیز، آنقدر که بهظاهر عادی مینماید، عادی نیست.
کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» از مقدمۀ ناشر، یادداشتی با عنوان «قارقار کلاغ» از هوشنگ مرادی کرمانی و مجموعه داستانهای «تنور و داستانهای دیگر»، «لبخند انار»، «بچههای قالیبافخانه»، «پلوخورش»، «ته خیار» و «قاشق چایخوری» تشکیل شده است.
گفتنیست که یادداشتی که با عنوان «قارقار کلاغ»، بهعنوان مقدمۀ نویسنده بر کتاب «بقچۀ قصّههای کوتاه» در این مجموعه آمده، درواقع متن پیام هوشنگ مرادی کرمانی به مراسم اهدای جایزۀ کتاب سال 1994 کودکان و نوجوانان اتریش، بهمناسبت دریافت این جایزه است. در سال 1994 این جایزه به ترجمۀ آلمانی کتاب «خمره» مرادی کرمانی اهدا شد.
نخستین قصۀ کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» قصۀ «کوچهی ما خوشبختها» است. این قصه، که اولین قصۀ کوتاه هوشنگ مرادی کرمانی است، اولین بار در سال 1347 در مجلۀ «خوشه» چاپ شده و سپس در سال 1349 در کتاب «معصومه» مرادی کرمانی به چاپ رسیده است.
آنچه میخوانید بخشی از قصۀ «دوربین فیلمبرداری» از کتاب «بقچۀ قصّههای کوتاه» است: «شهرام، میترا را از دریچهی دوربین میدید. میترا دلواپس و هیجانزده بود، میترسید بازیاش خراب شود. حرف نمیزد. به دوربین نگاه نمیکرد. یاد گرفته بود که موقع بازی به دوربین زُل نزند. پیراهن خوشگلاش را پوشیده بود. موهای جلوی پیشانی را بُرد زیر روسری و گفت:
- خوب است؟ ایراد نمیگیرند؟
- نه، خوب است.
میترا روی پلهها نشست، پاهایش را جمع کرد و دامنش را کشید روی زانوهایش. دیده بود که کارگردان مرتب به دخترها و زنهایی که جلوی دوربین بازی میکردند میگفت که مواظب موها و پاهاشان باشند تا فیلم خراب نشود و بعداً توی دردسر نیفتند.
میترا در آن چند روز که در خانهشان فیلمبرداری بود از کنار دوربین جُم نمیخورد. به کارگردان و فیلمبردار و صدابردار و بازیگران نگاه میکرد. دلش به حال بازیگرانی میسوخت که گفتارشان یادشان میرفت و تُپُق میزدند. کارگردان ناراحت میشد و بارها و بارها با شرمندگی حرف و کارشان را تکرار میکردند. میترا میخواست همان "برداشت اول" خوب باشد. کارگردان سر صحنه نبود، کلاهش را گذاشته بود سرش و عینک دودیاش را زده بود و رفته بود. بازیگرها هم نبودند. صدابردار هم رفته بود. "بچههای نور" هم داشتند نورها و کابلها را جمع میکردند. فیلمبرداری توی خانهی میترا تمام شده بود. فقط دوربین مانده بود و شهرام. کارگردان گفته بود:
- یک "پلان ایتالیایی" از این دختربچه بگیر. بگذار دلش خوش باشد. زود دوربین را جمع کن و برو.
میترا نمیدانست "پلان ایتالیایی" یعنی چه؟ اما دیده بود خیلی از کارهایی که میکنند و حرفهایی که موقع فیلمبرداری میزنند، برای او نیست. کارگردان رفته است. چراغ پرنوری روشن نمیکنند تا روی او بتابد. چراغ قرمز و کوچک بغل دوربین هم روشن نمیشود. اما به روی خودش نمیآورد. فهمید "پلان ایتالیایی" یعنی دروغکی فیلمبرداری کردن.»
کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه» در انتشارات معین منتشر شده است.
دربارۀ هوشنگ مرادی کرمانی، نویسندۀ کتاب «بُقچۀ قصّههای کوتاه»
هوشنگ مرادی کرمانی، متولد 1323 در روستای سیرچ از توابع شهداد کرمان، داستاننویس ایرانی است. مرادی کرمانی از نویسندگان مهم و برجستۀ ادبیات کودک و نوجوان است.
اولین قصۀ هوشنگ مرادی کرمانی، به نام «کوچۀ ما خوشبختها»، در مجلۀ «خوشه»، که دبیر بخش فرهنگی و ادبی آن احمد شاملو بود، چاپ شد، اگرچه او پیش از آن نویسندگی را آغاز کرده بود و از سال 1339 برای رادیو محلی کرمان مینوشت.
مرادی کرمانی ساده و شیرین مینویسد، در خلق موقعیتهای طنزآمیز و کاربرد ادبیات و زبان عامیانه چیرهدست است و خوب میداند که چطور تلخی را بهطنز و شوخطبعی، شیرین کند و بهسادگی از دنیای پیچیدۀ کودکان و آرزوها و رؤیاهایشان بگوید و دنیای کودکان و نوجوانانی را ترسیم کند که دچار فقر و محرومیتاند.
مرادی کرمانی خود را در عامیانهنویسی متأثر از صادق چوبک، در شاعرانهنویسی متأثر از ابراهیم گلستان، در سادهنویسی متأثر از همینگوی و «گلستان سعدی»، در طنز متأثر از چخوف و دهخدا و در احساس متأثر از صادق هدایت میداند. سینمای مورد علاقۀ او بیش از هرچیز سینمای نئورئالیستی ایتالیا، از جمله فیلم «دزد دوچرخه» ویتوریو دسیکا، است. سادگی و طنز تلخ دو عنصری هستند که قصههای مرادی کرمانی را به فیلمهای نئورئالیستی دسیکا شبیه میکنند.
آثار مرادی کرمانی دستمایۀ اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی هم قرار گرفتهاند. از معروفترین این اقتباسها، سریالی است که کیومرث پوراحمد براساس داستانهایی از کتاب «قصههای مجید» او ساخت. فیلمهای «چکمه» محمدعلی طالبی، «مهمان مامان» داریوش مهرجویی و «مربای شیرین» مرضیه برومند از دیگر نمونههای اقتباس از آثار مرادی کرمانی هستند.
کتابهای «خُمره»، «مثل ماه شب چهارده»، «بچههای قالیبافخانه» و «شما که غریبه نیستید» از دیگر آثار هوشنگ مرادی کرمانی هستند.
مرادی کرمانی در سال 1992 از طرف هیئت داوران جایزۀ هانس کریستین اندرسن مورد تقدیر قرار گرفت و در سال 1994 برندۀ جایزۀ کتاب سال کودکان و نوجوانان اتریش شد. همچنین کتاب «شما که غریبه نیستید» او در دورۀ چهارم جایزۀ مهرگان ادب، جایزۀ بهترین رمان نوجوان را گرفت.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | گالینگور |
تعداد صفحه: | 902 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک