نابینایی - تاریخ یکی از تصاویر ذهنی در اندیشه غرب
موشه باراش
فرزاد جابرالانصار
بیدگل
دسته بندی: اندیشه-و-تفکر
| کد آیتم: |
1525490 |
| بارکد: |
- |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
320 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «نابينايي» اثر موشه باراش
در اين کتاب پديد? «نابينايي» در گستر? تاريخ هنر از دوران باستان تا قرن هجدهم و از سنتهاي کلاسيک و کتاب مقدس که زيربناي بسياري از بازنماييهاي هنري هستند، بررسي ميشود. موضوعاتي مانند هومر، شفاي نابينايان، نوازندگان نابينا، نابينايي بهعنوان مجازات، نابينايي بهعنوان يک ويژگي خاص، در اين کتاب گنجانده شده که سير تاريخي آن از دوران باستان آغاز شده و با مسيحيت اوليه، قرون وسطي، رنسانس و با بررسي آرا و رسالهاي از ديدرو به پايان ميرسد.
اين کتاب براي اولين بار در سال 2001 منتشر شده است.
مروري بر کتاب
کتاب نابينايي هنر غرب را از دوران باستان تا رنسانس بررسي ميکند. اما اين بررسي از منظر افراد نابينا در رابطه با ادبيات، باورهاي مذهبي و جنبههاي تاريخ اجتماعي تفسير ميشود تا نگرش جامعه نسبت به نابينايي در دورههاي مختلف تاريخي را بيان کند. اين کتاب مجموعهاي مفيد از اطلاعات را ارائه ميکند که در هيچ کتاب ديگري در دسترس نيست.
پروفسور باراش به عنوان يک مورخ هنر سابق? طولاني و برجستهاي دارد و دانش دايرهالمعارفي خود را در اين زمينه به ارمغان ميآورد. او نه تنها به انبوهي از بازنماييهاي بصري از افراد نابينا اشاره ميکند، بلکه به ارجاعات متني به افراد نابينا و نابينايي اشاره ميکند که از درام باستاني تا نامهاي در مورد نابينايان اثر ديدرو را شامل ميشود. او با تقسيم بحث خود به فصلهايي درباره دوران باستان، دور? اولي? مسيحيت، قرون وسطي و رنسانس، برخي از ظرفيتهاي اجتماعي و فرهنگي را که معناي نابينايي را در هر دوره تعيين ميکنند، بيان ميکند. او تاريخ هنر را در فصل آخر رها ميکند تا در مورد رسال? روشنگري ديدرو در مورد افراد نابينا بحث کند، که براي باراش نقط? عطفي در تاريخ درک نابينايي است.
اين کتاب در تحليل دورههاي کلاسيک و اوايل مسيحيت بسيار جالب و متقاعدکننده است. باراش به ابهامات موجود در نگرش نسبت به نابينايي در اين دوران اشاره ميکند. به عنوان مثال، در يونان باستان معتقد بودند که مردم به دليل ديدن خدا نابينا مي شوند. بنابراين، اگرچه نابينايي يک مجازات بود، اما به معناي شناختي است که از تماس با خدا حاصل ميشود. باراش در يکي از فصلهاي کتاب بر اهميت قسمتهايي از کتاب مقدس مانند شفاي نابينايان توسط عيسي و نابينايي پولس اشاره ميکند و ارتباط بين اين وقايع و اعتقادات يهودي را توضيح ميدهد.
باراش در فصل مربوط به قرون وسطي برخي بازنماييهاي کليشهاي از گداي نابينا و همچنين مرد نابينا و راهنماي او را مورد بحث قرار ميدهد. اين بخش در ادبيات بيشتر از هنرهاي تجسمي بيان شدهاند. نويسنده چندين متون فرانسوي و آلماني را از زندگي مقدسين گرفته تا آنچه ظاهراً قديميترين کمدي در فرانسه است، (پسر و مرد کور) را تفسير مي کند. باراش بر تمثيل نابينايان پيتر بروگل به عنوان نمونه اصلي خود از اين موضوع در هنرهاي تجسمي تمرکز ميکند. اين نقاشي که در سال 1568 کشيده شده است، يک اثر قرون وسطايي نيست، اما باراش ادعا ميکند که ميتواند نمونهاي از قرون وسطي باشد، زيرا سنتهاي قرون وسطايي زيادي در اين نقاشي نفوذ کرده است
اين کتاب مخاطب را با ديدگاههاي تاريخي در مورد نابينايي آشنا ميکند و منبعي از نمونههايي از بازنمايي نابينايي در فرهنگ غرب خواهد بود، نمونههايي که شايسته توجه علمي بيشتر است.
دربار? موشه باراش نويسند? کتاب «نابينايي»
موشه باراش (1920-2004)، محقق هنري است. او در سال 1996 اولين جايز? تاريخ هنر را در اسرائيل دريافت کرد. باراش در اوکراين متولد شد و به عنوان يک نقاش و نويسنده، استعداد عجيبي داشت. او اولين نمايشگاه نقاشي هاي اکسپرسيونيستي خود را در سال 1933 برپا کرد. در طول جنگ جهاني دوم، او به مقاومت رومانيايي پيوست و بعداً در ارتش سرخ براي مبارزه با نازيها و همچنين سازمان بريحه هاگانا نامنويسي کرد.. در سال 1956 او تدريس تاريخ هنر را در دانشگاه عبري اورشليم آغاز کرد و در سال 1965 دپارتمان تاريخ هنر را در آنجا افتتاح کرد.. او معتقد بود که بايد بتوان تمام دورههاي هنري را آموزش داد و بر اهميت دانش گسترده فلسفه و فرهنگ در درک هنر تاکيد کرد. او شروع به انتشار کتابهايي در مورد هنر رنسانس و صليبي کرد و بعدها دامن? مطالعاتي خود را گسترش داد که شامل مطالعاتي در مورد شمايلنگاري ژستها و حالات چهره، زيباييشناسي و نظري? رنگ در هنر رنسانس، راههايي که هنر با آن ارتباط برقرار مي کند. تماشاگر و نحوه تصويرسازي مفهوم ذهني نابينايي در هنر بوده است.
از آثار منتشر شده او در مورد تاريخ هنر ميتوان به ميکل آنژ (1961) اشاره کرد. کتابهاي ديگر او تصوير انسان در تاريخ هنر (1967)، مقدمهاي بر هنر رنسانس (1968)، مجسمهسازي صليبي در سرزمين مقدس (1971)، ژستهاي نااميدي در هنر قرون وسطي و رنسانس اوليه (1976)، رويکردهاي هنر 1950-1750 (1977)، نور و رنگ در نظري? هنر رنسانس ايتاليا (1978)، نماد: مطالعاتي در تاريخ يک ايده (1981)، نظريههاي هنر: از افلاطون تا وينکلمان (1985)، جوتو و زبان ژست (1987)، نظريههاي مدرن هنر، ج. 1 (1990)، جلد. 2 (1998) و ... هستند.
از اين نويسنده در ايران کتابهايي چون «نظريههاي هنر» در دو جلد از انتشارات چشمه و کتاب «نابينايي» از نشر بيدگل منتشر شده است.
بخشي از کتاب:
رويکرد سنتي به نابينايان در قالب اين باور شايع نيز پابرجا ماند که نابينايي نوعي کيفر است. در قرن هفدهم داستانهاي زيادي بر سر زبانها بود از کساني که به کيفر گناهانشان نابينا شده بودند، و شنوندگاني زودباور اين داستانها را به گوش جان ميشنيدند. با عنايت به آنچه گفته شد، مردمان اين دوره در عيان و نهان نابينايان را گناهکار ميدانستند. با اين وصف گدايان نابينا گرفتار دو نفرين بودند؛ آنان هم از ناتواني جسمي خويش در رنج بودند و هم داغ گنهکاري بر پيشاني داشتند.