غرق شدگان در خنده
زیاد خداش
انتظار شعبانی
آده
دسته بندی: ادبیات-عرب
| کد آیتم: |
1992883 |
| بارکد: |
9786229255469 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
90 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «غرقشدگان در خنده» نوشت? زياد خداش
قصههايي کوتاه از اردوگاه و حوالي اردوگاه. کتاب «غرقشدگان در خنده» مجموعهداستانيست از زياد خداش، نويسند? فلسطيني، که در آن با طنزي تلخ از زيست روزمر? فلسطينيهاي مقيم اردوگاه و مصائب و دغدغههاي آنها سخن رفته است.
زياد خداش در داستانهاي کتاب «غرقشدگان در خنده» ما را با خود به متن سرزميني اشغالشده ميبرد و گوشههايي از زندگي مردمي را به تصوير ميکشد که همواره تحت نظارتند و کابوس و واقعيت و وهم برايشان يکي شده است.
داستانهاي «غرقشدگان در خنده» روايتگر کابوسهايي جمعياند. در اين داستانها وهم و واقعيت بههم ميآميزند و ماحصل اين آميزش طنزي سياه و گروتسکوار است که چهر? هولناک واقعيت را عيان ميکند.
مروري بر کتاب «غرقشدگان در خنده»
زندگي در اردوگاه و تحت نظارت پليسي، بيوطني، هراس، جنون، فقر، رنج، درماندگي و بيپناهي، خشونت، جنگ، بدنهاي مثلهشده، مرگ؛ اينها مضامين اصلي داستانهاي کتاب «غرقشدگان در خنده» را تشکيل ميدهند.
زياد خداش در کتاب «غرقشدگان در خنده» زندگي روزمر? فلسطينيانِ ساکن اردوگاه جلزون و شهر رامالله را به تصوير ميکشد؛ زندگي روزمرهاي که معمولاً از واقعيت عيني شروع ميشود و يکباره سر از عرص? وهم و کابوس درميآورد و خواننده را دچار وحشت ميکند.
کتاب «غرقشدگان در خنده» کتاب بدنهاي تکهتکهشده است؛ بدنهايي که هم واقعاً و هم در معنايي استعاري مثله شدهاند. در داستانهاي اين کتاب معمولاً همهچيز بهحالت عادي پيش ميرود اما يکباره عنصري غريب وارد قصه ميشود و واقعيت را به قلمرو وهم و وحشت يا واقعهاي نامنتظر و غريب و غيرعادي ميبرد.
راوي داستانهاي کتاب «غرقشدگان در خنده» داستانهايش از اردوگاه و حوالي آن را معمولاً با شرح واقعهاي آغاز ميکند که در آغاز چندان غريب بهنظر نميرسد و فقط کمي زندگي را از نُرمِ عادياش خارج ميکند اما چيزي نميگذرد که همين انحرافِ جزئي از نُرمِ عادي زندگي به وضعيتي غريب و نامنتظر و طنزآميز و در مواردي هولناک و گروتسک ختم ميشود که خواننده را در پايان داستان شوکه ميکند.
سادگي و ايجاز يکي از ويژگيهاي سبکي داستانهاي زياد خداش در کتاب «غرقشدگان در خنده» است. داستانها اغلب از سهچهار صفحه تجاوز نميکنند و همين ايجاز و نيز سادگي روايت است که شوک پاياني داستانها را تأثيرگذارتر و طنز سياه و گروتسکوار آنها را بُرندهتر ميکند.
کتاب «غرقشدگان در خنده» از مقدم? نويسنده و سي داستان تشکيل شده است.
عنوانهاي داستانهاي کتاب «غرقشدگان در خنده» عبارتند از: «بيزحمت پهلويم را پس بده!»، «خليلِ هميشهبازنده»، «آقاي معلم، واقعاً جنگه؟»، «خوني ابله، مثل خلأ»، «بدون پارگي»، «جنازهي شاهزادهخانمها»، «دختري زيبا در کنارش پيدا نکردند»، «در سطلآشغال هتلهاي جهان»، «دربارهي عشق، دربارهي مادرم»، «دو انگشت بلندشدهي صالح»، «زخمهايي براي فروش»، «سلام آقاي بورخس»، «علت گريههاي شبانهي خواهران بزرگتر زيبا»، «غرقشدگان در خنده»، «قطار اونجاست!»، «کتابخانهاي باز و روشن و شهري خوابزده»، «کريم رمانتيک»، «کيف مال من نيست»، «گچِ سفيد»، «گروه ير موکيان رنجديده»، « گل زردِ واتساپ»، «لهلهزنِ کوچک»، «روپوش سبز»، «راه ميرفت و به ساعت نگاه ميکرد»، «نابيناي اردوگاه منم»، «نويسندهي داستانهاي کوتاه، دستور سربازان را اجرا نميکند»، «وقتي تصميم گرفتم خودکشي کنم»، «ولي او هرگز بيرون نيامد»، «همهاش پدرم بود» و «مردي درشتاندام که درِ دستشويي را ميبندد».
آنچه ميخوانيد داستان «سلام آقاي بورخس» از کتاب «غرقشدگان در خنده» است: «در خيابان نزديک دانشکدهي لوتري در رامالله، مردي را ديدم که بسيار شبيه بورخس بود؛ کاملاً نابينا و بسيار سفيد. به بالا نگاه ميکرد. در يک تاکسي کنار رانندهاي که وجود نداشت، نشسته بود. مانند فيلمهاي مصري، داد زدم: "تَکسي"، و تاکسي با صداي من راه افتاد و در برابرم قرار گرفت. سوار شدم و از راننده خواستم که ماشين جلويي را دنبال کند. در نيمهي راه، آينهي جلوي راننده را نگاه کردم. راننده خودِ بورخس بود. بهتزده در را باز کردم و از ماشين بيرون پريدم. روي پيادهروي مقابل سوپرمارکت "الترتير" غلت زدم. مردم به طرفم دويدند. بدنم را بررسي کردند، مبادا آسيبي ديده باشم. در خيابان ابوريّا، با کمک تکهچوبي که تازه از درختي کَنده بودم، به راه افتادم.
براي استراحت روي سنگي نشستم. به شخصي که داشت از خانه خارج ميشد تا سوار ماشينش شود، نگاه کردم. اي خداي آسمانها! خودِ بورخس بود! به هر جانکندني بود بلند شدم و بعد تنم را رها کردم تا روي سراشيبي تند کوهستاني سقوط کند.
در بيمارستان چشمانم را باز کردم. پزشک مهربان و آرامي را لبخندزنان روبهروي خودم يافتم.
نابينا و بسيار سفيد بود. درحاليکه به بالا نگاه ميکرد، زخمهايم را معاينه ميکرد.
دکتر بورخس را هُل دادم و بدون فکر کردن به اينکه در طبقهي چندم هستم، از پنجره بيرون پريدم.
در مردهشويخانهي بيمارستان رامالله دراز کشيده بودم و دستهايي آشنا، با اطمينان مرا ميشستند. مطمئن بودم مردهشوي يکي از آشنايان بود، شايد هماردوگاهيام موسي، پسرِ دايي عطا؛ اما صدا، صداي موسي نبود. کور سفيدي بود با نگاهي رو به بالا.
بورخس را از بدن برهنهام دور کردم و برخاستم. از مردهشويخانه خارج شدم. احساس گرسنگي شديدي داشتم. برهنه مسافت زيادي را طي کردم تا به رستوران "سامر" رسيدم و در يک غافلگيريِ شگفتانگيز، گارسون گفت:
"خيلي خوش آمديد آقاي بورخس!"
لبخند زدم و براي فرار تلاشي نکردم.»
کتاب «غرقشدگان در خنده» با ترجم? انتظار شعباني در انتشارات آده منتشر شده است.
دربار? زياد خداش، نويسند? کتاب «غرقشدگان در خنده»
زياد مصطفي خليل خداش، متولد 1964، نويسنده و معلم فلسطيني است. او داراي ليسانس ادبيات عرب و ارتباطات از دانشگاه ملي يافا، يکي از معتبرترين دانشگاههاي فلسطين، است و، علاوه بر نوشتن آثار داستاني و غيرداستاني، در مدارس رامالله نويسندگي خلاق درس ميدهد. خداش در سال 2015 جايز? ادبيات فلسطين را دريافت کرده است.
از آثار زياد خداش ميتوان به کتابهاي «دلايل بزرگ براي گريستن»، «اشتباه پيشخدمت»، «زخمها به ما اشاره ميکنند»، «انگار نفر سومي بين ما بود» و «يک زمستان سنگين و يک زن سبک» اشاره کرد.