ضحاک
غلامحسین ساعدی
نگاه
دسته بندی: نمایشنامه-و-فیلم-نامه
| کد آیتم: |
357 |
| بارکد: |
9789643518943 |
| سال انتشار: |
1396 |
| نوبت چاپ: |
5 |
| تعداد صفحات: |
120 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «ضحاک» اثر غلامحسين ساعدي
ضحاک، نامي است يادآور استبداد و حکمرانان مستبد و خونخوار. غلامحسين ساعدي در کتاب «ضحاک» اين پادشاه خونخوار اساطيري را، که بخشي از شاهنام? فردوسي هم به او اختصاص دارد، به صحن? نمايشي در نقد و مضحک? ديکتاتوري احضار کرده است.
کتاب «ضحاک» نمايشنامهاي است تمثيلي و در پنج پرده، که با نگاه به اسطور? ضحاک نوشته شده و بازنويسي طنزآميز ساعدي از آن اسطور? قديمي و معروف است.
ساعدي در نمايشنام? «ضحاک»، با نگاه به اسطورهاي مشهور دربار? حکومتِ ظلم، به نقد قدرت پرداخته و همچنين از تنهايي و تباهيِ قدرت نوشته است و از اينکه يک قدرت استبدادي چگونه بهتدريج، براثر ظلمها و کشتارهايي که کرده است، تنها و تنهاتر ميشود و در سراشيب سقوط و انحطاط ميافتد.
مروري بر کتاب «ضحاک»
اصل و اساس نمايشنام? «ضحاک» غلامحسين ساعدي، همان اسطور? آشناي ضحاک است که فردوسي آن را در کتاب «شاهنامه» بازنويسي کرده است. آنها که با اين حکايت اساطيري آشنا هستند ميدانند که ضحاک پادشاهي ستمگر بود که جمشيد را از تخت سلطنت پايين کشيد و به جاي او نشست و با بر تخت نشستن او دوراني سراسر تاريکي و ظلم و تباهي آغاز شد. با بوس? شيطان، که در هيئت يک آشپز به دربار ضحاک آمد، دو مار از شانههاي ضحاک روييدند و خوراک اين مارها مغز سر جوانان بود.
ساعدي در نمايشنام? «ضحاک» همين تمِ اصلي اسطور? ضحاک، يعني مارهاي روييده از شانه و مغزخواري ضحاک را گرفته و نمايشنام? تمثيلي خود در نقد و مضحک? قدرت را بر پاي? همين تمِ اساطيري نوشته است.
ضحاک در کتاب «ضحاک» ساعدي، پادشاهي خونخوار است که حتي مغز درباريان و اطرافيان خود را هم خوراک مارهايي کرده که بر شانههايش روييدهاند. اينگونه است که مارها به اژدها بدل ميشوند و دور و برِ ضحاک بهتدريج خاليوخاليتر ميشود و آشپز هم، که همان شيطان است و مارهاي ضحاک را از شانههايش رويانده و به آنها خوراک از مغز انسان ميخورانَد، روزي ميگويد که بايد براي انجام مأموريتي ديگر قصر را ترک کند و به اين ترتيب ضحاک در قصر، با مارهايش که به اژدها بدل شدهاند تنها ميماند و به حضيض ذلت ميافتد.
کتاب «ضحاک» حالوهوايي طنزآميز دارد و ساعدي در اين کتاب، خودکامگي و فرجام آن را به ريشخند گرفته و به زبان طنز به نقد استبداد و ديکتاتوري پرداخته است.
کتاب «ضحاک» ساعدي شرح زوال تدريجي قدرتي است که پايههايش بر ظلم و فساد و کشتار و استبداد و خودرأيي بنا شده است. در اين کتاب همچنين جمشيدشاه را پادشاهي منفعل و سستاراده مييابيم که به دست ضحاک در زندان اسير شده و هيچ به فکر راه چارهاي براي نجات مردم سرزمينش از ظلم ضحاک نيست.
در بخشي از نمايشنام? «ضحاک» ميخوانيد:
«ضحاک: (خيلي خودماني) به من گفتهاند که شما بهترين پيشگويان و موبدان کشور خودتان هستيد، اين امر حقيقت دارد؟
موبد اول: بله قربان، همه در اين نظر متفقالقولند.
ضحاک: يعني همه معتقدند که شماها از همه چيز همه کس باخبرين. آره؟
هر سه موبد: بله قربان، بله قربان.
ضحاک: بسيار خب، بسيار خب، چون من براي عقيده ديگران هيچ گونه اعتباري قايل نيستم و تا خودم چيزي را تجربه نکنم باورم نميشه، بنابراين، همين حالا، شما سه موبد بزرگ که همه در علم و دانايي شما متفقالقولند، خوب، قيافه، صورت، اندام مرا نگاه کنيد و بگوييد که من اصولاً بهطور کلي از چه چيزي بيشتر خوشم ميآيد. اول تو! (موبد اول را نشان ميدهد)
موبد اول: از ناصيه امير چنين برميآيد که به راستي و درستي بيشتر از همه چيز اهميت ميدهند.
ضحاک: (به موبد دوم) و تو.
موبد دوم: به امير دروغ نگويند و خيانت نکنند.
ضحاک: (به موبد سوم) و بالاخره، تو.
موبد سوم: در رفتار و کردار خود صداقت کامل داشته باشند.
ضحاک: هر سه نفر که يک چيزو گفتين؟
موبد اول: (خوشحال) بله قربان، صحيحش هم همينه که پيشگوييها هميشه و همه وقت يکسان و يکجور باشند.
ضحاک: از کجا اين مسائلو فهميدين؟
موبد دوم: افلاک و ستارگان بروج دلالت...
ضحاک: خفه، خفه، خفه، بيجهت افلاک و ستارههاي بيچاره رو متهم نکن اين مطلبو خودم بهتون گفتم، مگه نه؟
موبد اول: (با ترس و لرز) درسته قربان.
ضحاک: ولي راستي و صداقت چيزي نيست که من خيلي زياد خوشم بياد. متوجهين؟ حالا بهتر فکر کنين. (موبدان در حال انديشه و کلافهگي هستند) پس شما سه موبد پيشگو و عالم به تمام اسرار و علوم و فنون نميتونين بفهمين که من از چي بيشتر خوشم ميآد.
موبد اول: (خوشحال) من فهميدم قربان، من فهميدم (احساساتي) شما از نسيم ملايم بهاري و عطر گلهاي...
ضحاک: ابدا، ابدا، ابدا. من از نسيم ملايم بهاري و عطر گلها بهشدت متنفرم.
موبد دوم: از آواز چنگ و سرود خوش...
ضحاک: اصلاً، اصلاً. حالمو بههم زدي (اداي موبد دوم را درميآورد) آواز چنگ و سرود خوش...
موبد سوم: چون از نژاد پاک تازيان هستيد، هيچ چيز به اندازه اسب اصيل و نجيب عربي...
ضحاک: چي؟ اسب؟ از اسب خوشم ميآد؟ اگر از اسب خوشم ميومد که الان تو ميدان مالفروشان بودم نه اينجا. (با پوزخند) اسب! اون هم اسب اصيل و نجيب عربي (هر سه موبد خاموش و سربهزير هستند) ببينم، راستي چطور شد که ايندفعه هر سه مخالف هم پيشگويي کرديد؟ ها! اينبار افلاک و ستارگان جور ديگري باهاتون تا کردند؟ آره، ميبينين که به اونا (آسمان را نشان ميدهد) نميشه زياد اعتماد کرد. ولي هيچ مهم نيست، حالا من خودم به شما ميگم که از چي بيشتر خوشم ميآد. من از هيچ چيز به اندازه خوردن خوشم نميآد. من دوست دارم همه چيز بخورم. هرچي که خوردني است و هرچي که خوردني نيست. شماها اين مطلبو ميدونستين؟
موبد سوم: تا اندازهاي ستارگان...
ضحاک: (با اشاره دست او را ساکت ميکند) ببين، داري شورشو درميآري. مثل اينکه يادت رفته قرار ما چي بود؟ (همه ساکت و سربهزير) خب، پس معلوم شد که شماها چيزي بارتون نيس. البته من از اين بابت بياندازه خوشحالم. خوشحالم که سه پيشگوي ابله در خدمت من هستند. سه پيشگويي که نه گذشته مرا ميدانند و نه قادرند آينده مرا بخوانند. درحاليکه من، هم گذشته خودم را ميدانم و هم ميدانم که در آينده چه خواهم کرد. مهمتر از همه، اينکه من حتي قادرم آينده را تغيير بدهم. ولي با وجود اين، شماها پيش من خواهيد بود و چون عقلتان به چيزي قد نميدهد، بهناچار من خودم پيشگويي خواهم کرد و شما در جمع و حضور ديگران، آنها را از زبان افلاک و ستارگان سماوي بيان خواهيد کرد. متوجه شدين؟ حالا مرخصيد. (پيشگويان بيرون ميروند)».
چاپ فعلي کتاب «ضحاک» را انتشارات نگاه منتشر کرده است.
دربار? غلامحسين ساعدي، نويسند? کتاب «ضحاک»
غلامحسين ساعدي، متولد 1314 در تبريز و درگذشته به سال 1364، داستاننويس، نمايشنامهنويس، فيلمنامهنويس، پژوهشگر، روزنامهنگار، جُستارنويس، مقالهنويس، پزشک، مترجم و شاعر ايراني است. ساعدي يکي از نويسندگان پيشرو و نوآورِ ايران بود و سبک خاص خود را در قص? ايراني معاصر ابداع کرد؛ سبکي مبتني بر تمثيل و احضار عناصر فراواقعي و وهمانگيز به متن واقعيت که باعث شد او را مُبدعِ رئاليسم جادويي در ايران بدانند. او همچنين يکي از نمايشنامهنويسان مهم ايراني است.
روستاييان، مردم طبق? متوسط شهري و تهيدستان و لُمپنها و ساکنان حاشي? شهرها از شخصيتهاي اصلي قصهها و نمايشنامههاي ساعدي هستند. گروتسک و فضاهاي غريب و وهمآلود و کابوسوار از ويژگيهاي اصلي آثار ساعدي است.
ساعدي با آثارش در سينماي موج نوِ ايران نيز حضوري تأثيرگذار داشته است و از قصههاي او در عالمِ سينما اقتباسهاي موفقي انجام شده است. بهجز فيلم «گاو» داريوش مهرجويي که به آن اشاره شد، فيلم «آرامش در حضور ديگران» ناصر تقوايي نيز اقتباس از قصهاي به همين نام از غلامحسين ساعدي است. همچنين داريوش مهرجويي فيلم «داير? مينا» را براساس قص? بلند «آشغالدوني» ساعدي ساخته است.
ساعدي در کار پژوهشي و روزنامهنگاري هم دستي داشت. از آثار پژوهشي او ميتوان به تکنگاري «اهل هوا» اشاره کرد. او همچنين سردبير مجلههاي «انتقاد کتاب» و «الفبا» بود.
از آثار غلامحسين ساعدي ميتوان به مجموعه داستانهاي «عزاداران بَيَل»، «ترس و لرز»، «گور و گهواره» و «واهمههاي بي نام و نشان» و نمايشنامههاي «لالبازيها»، «چوببدستهاي وَرَزيل» و «واي بر مغلوب» اشاره کرد.