برلینی ها
کاوه فولادی نسب
چشمه
دسته بندی: داستان-ایرانی
| کد آیتم: |
1522523 |
| بارکد: |
9786220108269 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
4 |
| تعداد صفحات: |
545 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «برلينيها» نوشت? کاوه فولادينسب
مهاجرت يکي از مسائل مهم دنياي معاصر است و از مضاميني که داستاننويسان امروز به آن توجه دارند. کتاب «برلينيها» نوشت? کاوه فولادينسب نيز رمانيست با همين مضمون.
کتاب «برلينيها» رماني است با حالوهوايي رازآلود که در آن از زندگي پناهندگان و مهاجران ايراني ساکن آلمان و نسلهاي مختلفي از ايرانيان سخن رفته است.
در کتاب «برلينيها» همچنين شهر و فضاي شهري حضوري برجسته و چشمگير دارد. کاوه فولادينسب در کتاب «برلينيها» معما و رمز و راز را براي روايت رماني با درونمايهاي اجتماعي به کار گرفته است و اينگونه به رمز و رازهاي زندگي مردمي پرداخته است که در غربت و دور از وطن روزگار ميگذرانند و هرکدام رازهايي پنهان دارند. در کتاب «برلينيها» از خلال داستاني معماگونه تصويري از زندگي اين مردم مهاجر ارائه ميشود.
مروري بر کتاب «برلينيها»
کتاب «برلينيها» درباره نويسندهاي جوان است که با همسرش در برلينِ آلمان زندگي ميکند. او در حال نوشتن رماني اجتماعي – سياسي است و از خلال نوشتن همين رمان است که با عده زيادي از ايرانيان مقيم آلمان ملاقات ميکند و اين ملاقاتها زمينهاي فراهم ميآورد براي اينکه شخصيت اصلي داستان به رازهايي پي ببرد.
در کتاب «برلينيها» با ماجراي رماني در حال نوشتهشدن سروکار داريم که نويسندهاش را به دنيا و وقايعي رازآلود ميکشاند. زندگي اين نويسنده از جانب يک زن و آنچه نوشته است از جانب افرادي مرموز تهديد ميشود.
کتاب «برلينيها» از همان صفحات آغازيناش خواننده را وارد فضايي غريب و وهمناک ميکند. اين وهم با واقعيت آميخته است و به همين دليل رمان، از همان اوايلاش، هم تصويرگر موقعيتي رئاليستي است و هم در پشت رئاليسماش وهمي نهفته است. اين وهم را، هم توصيف فضا و نحوه ترسيم محيط شهري پديد ميآورد و هم آدمهايي که در اين محيط با آنها مواجه ميشويم؛ محيط و آدمهايي که لحظهاي ما را به فکر مياندازند که چهبسا همهچيز خوابوخيال است و در حال خواندن کابوسي هستيم. اما بهراستي جريان چيست؟ اين رازيست که براي پيبردن به آن بايد خواندن کتاب «برلينيها» را ادامه دهيم و در صفحات ابتدايي آن توقف نکنيم.
کتاب «برلينيها» رمانيست مبتني بر تعليق و معما که در پس اين تعليق و معما تصويري از زندگي مهاجران و پناهندگان ايراني که در آلمان زندگي ميکنند و رازهاي زندگي آنها ترسيم شده است.
در بخشي از کتاب «برلينيها» ميخوانيد: «سياوش، همانطور که کيف را در آغوش گرفته، دوباره مينشيند روي نيمکت. سرما تا اعماق جانش ميرود. دندانهايش تيليکتيليک به هم ميخورند. هياهوي دوردست و گنگ شهر و سکسکههاي لاغر و آواز زن صداي لرز او را همراهي ميکنند. لايهاي نازک از برف روي نيمکت را پوشانده. جاي نشستن مردها کنار سياوش اما هنوز خالي است. با خودش فکر ميکند "در همين حد هم جايي ازم ردّي نمونده." اما خوبياش اين است که معلوم است مردها همين تازگي اينجا نشسته بودهاند. پرهيب زن، بيکه گام بردارد، نزديکتر ميشود. بطري نوشيدني لاغر مانده روي نيمکت. پُر است و درش باز. سياوش بطري را برميدارد و جرعهاي مينوشد. چاق و لاغر به هم نگاه ميکنند. لب ورميچينند و سر تکان ميدهند؛ جوري که مثلاً گفته باشند "مرتيکهي بدبخت." دانههاي پراکندهي برف در هوا سرگرداناند و علفهاي خشکيدهي باغ را دوباره و آرام رنگِ سفيد ميزنند. زن سياوش را که ميبيند دست از خواندن ميکشد.
"اِ... تو که هنوز اينجايي... سردت نيست؟"
سياوش چيزي نميگويد. نگاهش را از زن ميدزدد. زن تا چند قدمياش ميرود. موي بلند خرمايي دارد و عينک گرد. پيراهن گُليرنگ بلندي پوشيده که تا ساق پاهايش ميرسد. ميگويد "من رفتم و برگشتم، تو هنوز اينجايي؟ نگار منتظرته. نميخواي بساط اين مسخرهبازي رو جمع کني؟"
سياوش نفسي عميق ميکشد و سر تکان ميدهد؛ انگار بگويد "چي بگم؟" زن ميگويد "زبونِ بيستگرمي رو دادهن که سرِ نيمکيلويي رو تکون ندي."
دستهايش را به کمر زده و ايستاده منتظر جواب، اما جز سکوت چيزي عايدش نميشود.
"نه، واقعاً انگار يا کر شدهاي يا لال."
با دستش حرکتي ميکند که يعني "خاک تو سرت" يا "نه، از تو آبي گرم نميشه." آواز خواندن را از سر ميگيرد و راه ميافتد. لاغر سکسکه ميکند. چشم زن به چاق و لاغر ميافتد. برميگردد و رو به سياوش ميگويد "اين دوتا اينجا چيکار ميکنن؟ خبريه؟"
منتظر جواب نميماند. زير لب غر ميزند و ميرود؛ اما نه خيلي دور.
"سلام گرگ بيطمع نيست."
او هم روي نيمکتي همان نزديکي مينشيند. اينبار ترانهاي آلماني زمزمه ميکند. زنِ موفرفريِ پشت بوتهها دستهايش را کاسه ميکند جلوِ دهان و ها ميکند توي کاسه. شانههايش بالاوپايين ميشوند. اين پا و آن پا ميکند؛ معلوم نيست فقط سردش شده يا حوصلهاش هم سر رفته يا بيتاب هم است. نگاهي به ساعت مياندازد. ناگهان انگار فکري به سرش زده باشد، موبايلش را درميآورد و عکسي از سياوش ميگيرد. سياوش درِ کيف را باز ميکند. چاق و لاغر و زن عينکي، همانطور که خودشان را مشغول کتاب و موبايل و ترانه نشان ميدهند، زيرچشمي حواسشان به اوست که چند پوشهي پُر از کاغذ از توي کيف درميآورد. کيف از روي پايش ليز ميخورد و ميافتد زمين. محل نميگذارد؛ انگار افتادنش را نديده باشد يا بهکلي برايش بياهميت باشد. پوشهها را اتفاقي باز ميکند و جا به جا تکههايي از نوشتهها را ميخواند. لبخندي محو روي صورتش ماسيده. حسرت در نگاهش موج ميزند. پوشهها را دودستي بغل ميکند توي سينه. سرش را ميگيرد رو به آسمان. چشمهايش را ميبندد. چاق و لاغر و زن عينکي چيزي نميفهمند، اما زن موفرفري و گلدالزه صداي بغضي را که در گلويش ميشکند ميشنوند. زن، پشت بوتهها، دست ميکشد به چشمهايش. دانههاي برف مينشينند روي صورت سياوش و آب ميشوند. چشمهايش را که باز ميکند، نگاهش گره ميخورد به نگاه مردي که دورتر نشسته و به تهريشش دست ميکشد...»
کتاب «برلينيها» در نشر چشمه منتشر شده است.
درباره کاوه فولادينسب، نويسنده کتاب «برلينيها»
کاوه فولادينسب، متولد 1359 در تهران، داستاننويس، مدرس داستاننويسي و معماري، روزنامهنگار و منتقد ادبي، مقالهنويس و مترجم ايراني و پژوهشگر حوزه معماري و شهرسازي است. فولادينسب داراي فوق ليسانس معماري از دانشکده هنر و معماري دانشگاه آزادي اسلامي واحد تهران مرکز است. او همچنين پژوهشگر آزاد دانشگاه فني برلين و عضو مرکز پژوهشهاي فني و اجتماعي اين دانشگاه است.
فولادينسب داستاننويسي را با شرکت در کارگاه داستاننويسي جمال ميرصادقي آغاز کرده است. کتاب «برلينيها» سومين اثر داستاني کاوه فولادينسب است. او پيش از اين کتاب، در حوزه ادبيات داستاني، يک مجموعه داستان به نام «مزار در همين حوالي» و يک رمان به نام «هشت و چهل و چهار» منتشر کرده است.
فولادينسب با نشرياتي چون «اعتماد»، «آرمان»، «فرهيختگان»، «مردم امروز»، «وقايع اتفاقيه»، «کرگدن» و «بهار» نيز همکاري کرده است.
او همچنين دبير دو مجموعه به نامهاي «خيابان وليعصر تهران: روايتهاي داستاني» و «خيابان وليعصر تهران: روايتهاي غيرداستاني» است.
از کاوه فولادينسب و همسرش، مريم کهنسالنودهي، تأليفات و ترجمههاي مشترکي نيز منتشر شده است که مجموعه کتابهاي «حرفه: داستاننويس» از جمل? آنهاست.
رتب? کتاب «برلينيها» در گودريدز: 1.86 از 5.