چنگیزخان نه رویا
Die neun Träume des Dschingis Khan
گلزان چیناگ
محمد همتی
فرهنگ نشر نو
دسته بندی: ادبیات-آلمان
| کد آیتم: |
1992596 |
| بارکد: |
9786004904537 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
238 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» اثر گَلزان چيناگ
يک رمان تاريخي و روانشناختي دربار? عصر امپراتوري مغولها و نخستين خانِ مغول. رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا»، با عنوان اصلي Die neun Tr?ume des Dschingis Khan، رمانيست دربار? چنگيزخان مغول و زندگي و زمانهاش.
گَلزان چيناگ در رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» تاريخ و تخيل را بههم آميخته است تا بتواند شخصيت چنگيزخان و دوران زمامداري او و عصر امپراتوري مغولها را، بهشيوهاي زنده و ملموس و از خلال داستاني جذاب و خواندني، بازسازي کند.
متن اصلي رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» اولين بار در سال 2007 منتشر شده است.
مروري بر رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا»
آوردهاند که چنگيزخان مغول، که نخستين تصويري که از او در ذهن ميآيد تصوير مردي جنگجوست که در ميدان جنگ به تاختوتاز مشغول است، نه در عرص? کارزار که در بستر بيماري مُرد. گَلزان چيناگ در رمان «چنگيز خان؛ نُه رؤيا» همين روايت را مبنا قرار ميدهد و داستان خود را بر نُه شب آخر زندگي چنگيزخان، نُه شبي که امپراتور مغول در آتش تب ميسوزد و به مرگ نزديکونزديکتر ميشود، متمرکز ميکند.
البته رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» صرفاً روايت نُه شب آخر زندگي چنگيزخان و لحظات دستوپنجه نرم کردن او با مرگ نيست. آخرين نفسهاي چنگيزخان در بستر مرگ براي نويسند? رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» سکوي پرشي به گذشت? اوست و زمينهاي براي ارائ? کارنام? اعمال او و ترسيم شخصيت و زمانهاش و ارائ? روايتي از سرآغاز تاريخ امپراتوري مغول.
گلزان چيناگ در رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» وارد ذهن تبآلود و هذياني چنگيزخان ميشود و او را در شبهاي بحراني و کابوسوار آخر عمرش به مرور گذشته و سرگذشتش و نيز به داوري دربار? خود واميدارد.
در رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا»، در قالب داستاني شيرين و خوشخوان، روايت شده است که چنگيزخان در چه محيطي و چگونه رشد کرد و چطور به قدرت رسيد و امپراتوري مغول را تأسيس کرد و در دوران او چه شد و چه گذشت.
رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» همچنين کاوشي در هزارتوي ذهن يک امپراتور است؛ کاوشي در حافظه و ذهن قدرت. نويسنده در اين رمان ميکوشد خود را جاي چنگيزخان بگذارد و گذشت? او را از منظر خودش ببيند و روايت کند.
رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» از زاوي? ديد سومشخص محدود به ذهن چنگيزخان روايت ميشود. در اين رمان چنگيزخان مغول را رؤيابهرؤيا دنبال ميکنيم و با او و از خلال ذهن تبآلودش به گذشتهاش سفر ميکنيم و تصويري چندوجهي از زندگي و و زمانه و شخصيت او بهدست ميآوريم و با تاريخ تأسيس امپراتوري مغول، از خلال داستان، آشنا ميشويم.
رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» نمايي نزديک از چنگيزخان بهدست ميدهد و او را نهفقط در ميدان جنگ که در ديگر عرصههاي زندگياش نيز به تصوير ميکشد.
در بخشي از رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» ميخوانيد: «رؤياي اول از دل رنگ سرخي ظاهر شد که گاهي مات و گاهي پررنگ بود. ابتدا پر ابهت بود، بعد رعبانگيز و در آخر نفرتانگيز شد. همين خان را به اين فکر انداخت که لابد لفاف رؤيا، ديگر تاب فشار را ندارد و ترک برداشته و چيزهايي نامربوط به مردي چون چنگيزخان در جريان رؤيا رخنه ميکند و آن را به جهتي شوم سوق ميدهد. آيا سلسلهجنبان هم? اينها چيزي بود که هنوز با آن انسان، با مأواي آنهمه رؤيا، با آبشخور آنهمه اتفاق و با نبردگاه آنهمه تصميم، بالکل بيگانه بود؟ چه ميدانست! ضمناً اين کابوس بود.
گردبادي آمد، او را از روي زين گرفت و زمين زد. پنداري طوفاني دوزخي بود در کالبدي نيمهزميني که با يالهاي آتشين و دُمي افراشته بر سمهاي سخت و رعدوارش ميچرخيد و به پيش ميرفت. چنگيزخان همچنان که هم? اينها را ميديد و ميشنيد و احساس ميکرد، آنهم در ابعادي عظيم و از فاصلهاي بس نزديک و رعبآور، به نظرش رسيد که در دل آنها يک جفت چشم براق و منخرين بادافتاده و پوز? گشاده با دندانهاي بيرونافتاد? درخشان را ميبيند. تا آن زمان اگر فرصتي براي فکرکردن مييافت، شايد ميتوانست آنچه را که پيش رويش بود نرياني بپندارد و شايد با خود ميگفت: خداوند، پسرش طوفان را سوار بر اسبي آتشين به زمين فرستاده است تا باد نخوت را از سرِ نورچشمي قبيل? آدمهاي شپشجثه و موشمغز بيرون کند. اما فرصتي براي اين فکرها نبود. در عوض، بر شانهها و پشتش ضربهاي را احساس کرد، ضربهاي چنان سخت که جرقهاي خيرهکننده از زمين پريدهرنگ برخاست و بلافاصله از هم گسيخت و باراني از نور به اطراف پراکند. و شگفتا که پوستش، رطوبت اين باران را احساس ميکرد، اما نه، قطرههاي باران نبود، آبي سيلآسا به رنگ سرخ تيره بود که احتمالاً از بالادست سرازير شده بود و داشت او را در خود غرق ميکرد. در آن ميان هيولايي را هم ديد که لابد شناکنان آمده بود تا کسي را بدرد و ببلعد. غولآسا بود و نفرتانگيز، شايد ماهي اقيانوس بود يا گرگي دريايي که زماني دربارهاش شنيده بود. دندانهاي داخل آن پوز? گشاده به نظر قويتر از دندان گرگ و ببر ميآمد. و او، چنگيزخان، حالا در آن دهانِ غولآسا بود و تيزي دشنهوارِ دندانها را در پوست و گوشتش احساس ميکرد که از رگ و پي گذشته بود و داشت به استخوان ميرسيد. دردي وصفناپذير بود، بلکه بدتر، انگار که پيکاني سهشاخه داشت آرامآرام در تنش فروميرفت.»
دربار? گَلزان چيناگ، نويسند? رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا»
گَلزان چيناگ، متولد 1944، شاعر، نويسنده، معلم و شَمَن اهل مغولستان است. او تحصيلکرد? زبان و ادبيات آلماني در لايپزيگ است و آثارش را عمدتاً به زبان آلماني مينويسد.
از آثار گَلزان چيناگ ميتوان به کتابهاي «آسمان آبي»، «هرگز تو را اهلي نخواهم کرد»، «کاروان»، «زمين خاکستري»، «کوه سفيد»، «شبنم و علف»، «در جاد? آبي بزرگ»، «وجود ديگر»، «مرد، زن، گوسفند، کودک»، «بازگشت»، «طلا و غبار» و «کودک ربودهشده» اشاره کرد.
دربار? ترجم? فارسي رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا»
رمان «چنگيزخان؛ نُه رؤيا» با ترجمه و مقدم? محمد همتي، همراه با يادداشتي در معرفي نويسنده، در نشر نو منتشر شده است.
محمد همتي، متولد 1358 در زرندِ ساوه، مترجم و شاعر ايراني است. او داراي مدرک کارشناسي مترجمي زبان آلماني از دانشگاه تهران است. رمانهاي «مارش رادتسکي»، «آدولف ه. دو زندگي»، «عروسک کافکا»، «شکوه زندگي» و «اينک خزان» از جمله ترجمههاي او از ادبيات داستاني آلمانيزبان هستند.
همتي در سال 1396 براي ترجم? رمان «مارش رادتسکي»، اثر يوزف روت، برند? دومين دور? جايزه ابوالحسن نجفي شد.