سجاده و صلیب

سجاده و صليب
عشق ميان دختر و پسري که ابتدا با هم دشمن‌ بوده‌اند، موقعيتي آشنا براي مخاطبان رمان‌هاي عاشقانه است. «سجاده و صليب»، نوشته هما پوراصفهاني، نيز رماني با يکي از همين موقعيت‌هاي داستاني آشناست. در اين رمان نيز سر و کارمان با عشقي است که سرآغاز آن نزاع و دشمني بوده است. اين نزاع با تصادف ماشين ژوليت، شخصيت اصلي و راوي رمان که يک دختر مسيحيِ فرانسوي – ايرانيِ ساکن ايران است، با ماشين پسري مسلمان، به نام کوروش، آغاز مي‌شود. ژوليت و کوروش بعد از تصادف با هم دعوا مي‌کنند و تا مدتي با هم سرشاخ‌اند، اما به تدريج به يکديگر دل مي‌بازند. دينِ اين دو دلداده اما يکي نيست. آيا اين اختلاف مانعي بر سر راه عشق آنهاست؟ اين پرسشي است که پاسخ آن با خواندن رمان معلوم مي‌شود. در بخشي از اين رمان مي‌خوانيد: «جيغ دختره بلند شد و دستشو گرفت جلوي دهنش. بازم براي جلوگيري از جيغ بنفش بعدي. همه به هيجان اومدن و صداي دست و جيغشون بلند شد، مردم علاف! به خصوص دخترا که فکر مي‌کردن اگه الآن منو تشويق کنن، نشون مي‌دن خيلي آنتي بوي هستن و کلي براشون مايه کلاس مي‌شه! نفسم رو فوت کردم. الآن ديگه بايد در مي‌رفتم، وگرنه معلوم نبود چه بلايي سرم بياد، از اون حرکت ماهرانه اين پسر مشخص بود که رزمي‌کاره. بزنه ناکارم کنه خيلي بد مي‌شه. دوتا آبروريزي تو يه روز، هم تصادف هم کتک خوردن!»
رمان «سجاده و صليب» در انتشارات سخن منتشر شده است.
درباره نويسنده: هما پوراصفهاني (- 1369)، داستان‌نويس ايراني.
رتبه گودريدز: 2/98 از 5.