شوالیه و شب پره گالینگور

خلاصه کتاب شوالیه و شب پره

سیبل دلینگ، دختری که در کودکی به صومعه‌ای در قلب امپراتوری آورده شده، نه سال است که میان خواب و بیداری زندگی می‌کند. او یکی از «پیشگویان» است… دخترانی یتیم که ده سال از عمرشان را در خدمت کلیسای عظیم آیسلینگ می‌گذرانند تا در رؤیاهای خود نشانه‌هایی از خدایان ببینند. اما این رؤیاها همیشه زیبا نیستند؛ سیبل در خوابش شاهد ویرانی‌ها، مرگ‌ها و نفرین‌هایی‌ست که هنوز اتفاق نیفتاده‌اند. مردم از سراسر پادشاهی می‌آیند تا از لب‌های او آینده‌ی خود را بشنوند، بی‌آنکه بدانند خودِ او نیز اسیر تقدیری است که از آن گریزی ندارد.

در واپسین روزهای خدمتش، ورود یک شوالیه‌ی مرموز و کافر همه‌چیز را تغییر می‌دهد. رودریک مایندیشِس _ مردی گستاخ، مغرور و به طرز خطرناکی جذاب ــ هیچ اعتقادی به پیشگویی‌های او ندارد. اما وقتی یکی‌یکی هم‌خوابگاه‌های سیبل ناپدید می‌شوند، ناچار می‌شود از همان مردی کمک بگیرد که به او ایمان ندارد. سفری آغاز می‌شود به سرزمینی آکنده از کوه‌های خشمگین، جنگل‌های نفرین‌شده و دریاچه‌هایی که روح انسان را در خود می‌بلعند؛ جایی که فقط یک ملحد می‌تواند خدایی را شکست دهد.

در مسیر جست‌وجو، رازهایی از گذشته فاش می‌شود که همه‌ی باورهای سیبل را ویران می‌کند و با هر قدم او، پرده از حقیقتی هولناک‌تر برداشته می‌شود: صومعه‌ی مقدس، قربانگاهی است برای پرورش خون تازه‌ی جادوی باستانی. و تنها راه رهایی، شکستن همان تقدیری‌ست که او خود نوشتنش را آغاز کرده بود.

سیبل در نبردی خونین میان ایمان و نافرمانی، میان عشق و مرگ، درمی‌یابد که نجاتِ جهان شاید در گرو ویرانی آن باشد. در کنار رودریک، میان تاریکی و عطش قدرت، باید تصمیم بگیرد: آیا او قربانی رؤیای خدایان است، یا همان شوالیه‌ی شب‌پره‌ای که قرار است خدایان را از تخت به زیر بکشد؟