کارنامه سپنج 2 جلدی
محمود دولت آبادی
نگاه
دسته بندی: داستان-ایرانی
| کد آیتم: |
10207 |
| بارکد: |
9166830000007 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوع جلد: |
گالینگور |
| قطع: |
پالتوئی |
کتاب «کارنامه سپنج» اثر محمود دولتآبادي
محمود دولتآبادي را عمدتاً با رمانهايش، بهويژه دو رمان «جاي خالي سلوچ» و «کليدر»، ميشناسند اما کتاب «کارنامه سپنج» معرّفِ وجه ديگري از کارنام? نويسندگي اين داستاننويس مشهور معاصر است.
در کتاب «کارنامه سپنج» با دوراني از کار نويسندگي محمود دولتآبادي آشنا ميشويم که مربوط به سالهاي پيش از انقلاب و قبل از انتشار رمانهاي معروف و بلند اوست.
دولتآبادي کار قصهنويسي را با نوشتن قصههايي کوتاه و بلند در دهههاي 40 و 50 خورشيدي آغاز کرد و کتاب «کارنامه سپنج» مجموعهاي است از همين قصهها بهعلاو? يک سفرنامه.
آنچه از دولتآبادي در کتاب «کارنامه سپنج» به چاپ رسيده، مجموعهاي است از کتابهايي که او اولين بار آنها را بهصورت کتابهاي مجزا، در قالب مجموعه داستان و رمان کوتاه، منتشر کرده بود. اين قصهها همگي در سالهاي پيش از انقلاب نوشته شدهاند.
کتاب «کارنامه سپنج» در دو جلد در انتشارات نگاه منتشر شده است.
مروري بر کتاب «کارنامه سپنج»
قديميترين قصهاي که از محمود دولتآبادي در کتاب «کارنامه سپنج» به چاپ رسيده، قص? «ته شب» است. اين قصه، که در اوايل ده? 40 خورشيدي نوشته و اولين بار در مجل? «آناهيتا» منتشر شده، دربار? جواني روشنفکر، فقير و مأيوس به نام کريم است؛ جواني که در شخصيت او تهرنگي از جوانان روشنفکر و فقير داستانهاي داستايفسکي هم قابل رديابي است و نام بردن از داستايفسکي در جايي از اين داستان نشان ميدهد که اين شباهت تصادفي نبوده است. گفتنيست که دولتآبادي در سال 41 در نمايشي براساس قص? «شبهاي روشن» داستايفسکي ايفاي نقش کرده است.
يکي از قصههاي قابلتوجه کتاب «کارنامه سپنج» قص? «ادبار» است. اين قصه، تاريخ سال 1342 را پاي خود دارد و نخستين بار در مجموعه داستان «لايه هاي بياباني» دولتآبادي چاپ شده است. قص? «ادبار» اگرچه قصهاي بيشتر ناتوراليستي است اما نطف? رئاليسم انتقادي دولتآبادي، که بعدها به شاخص? کارش تبديل ميشود، در همين قصه بسته شده است. همچنين «ادبار» قصهاي است که دولتآبادي در آن با رجوع به سنتي که از آن برآمده بود به «آنِ» داستاني خود دست مييابد. از «ادبار» بهبعد، آن جنس آدمي که دولتآبادي خوب ميشناخت و در قصههاي کتاب «کارنامه سپنج» نيز فراوان به او برميخوريم، زمينه و مکان و اتمسفر درست خود را يافت و با آن چفت شد. خاک، زمين، جاکن شدن از زمين و طبيعت، آوارگي، جدا افتادن از خانواده، از «ادبار» بهبعد، کموبيش به مضامين اصلي کار دولتآبادي بدل شدند.
دولتآبادي در قص? «ادبار» از کتاب «کارنامه سپنج» داستان شخصيتي از همهجا رانده به نام رحمت را روايت ميکند که از بيپناهي به طويله پناه برده است. قص? «ادبار» روايتگر سقوط پلهپل? انساني آواره و بيکس و بيجاومکان را تا مرتب? حيواني، در شکلي فشرده و موجز، بازميگويد.
از ديگر قصههاي کتاب «کارنامه سپنج» قص? «مرد» است که اولين بار در سال 1351 در مجموعه داستان «هجرت سليمان» دولتآبادي چاپ شده است. شخصيت اصلي قص? «مرد» پسري به نام ذوالقدر است که پسريست فقير با خانوادهاي مفلوک و ازهمپاشيده. پدرش درشکهاي قراضه و بدون اسب دارد و دنبال مشتري براي آن است و مادرش گويي با قصابي سَر و سِر دارد.
از قصههاي خواندني کتاب «کارنامه سپنج» يکي هم قص? «هجرت سليمان» است. قص? «هجرت سليمان» قصهاي است پخته و خوشساخت با ريتم و حرکتي بهقاعده که در آن مراحل فروپاشي و تحقير و آوارگي با مهارت ترسيم شده است. زن و زمين، دو عنصر عمد? بيشتر قصههاي روستايي دولتآبادي، در اين قصه نيز به ظرافت بههم پيوند خوردهاند. همين پيوند است که در قصههاي دولتآبادي زمين را به مادينگي و زايايي اساطيرياش وصل ميکند.
قص? «هجرت سليمان» با بازگشت معصومه، زن سليمان، از شهر آغاز ميشود. دليل رفتن او به شهر ظاهراً کمک به زن پابهماه ارباب بوده است. باز هم پيوند زن با زايايي. اما سليمان به زنش مشکوک است. از طرفي غياب معصومه مقارن شده است با مالباختگي و بدهکاري و سقوط تدريجي سليمان. در اين ميان انگ دزدي هم به او ميخورد. پسر ارباب شلاقش ميزند و سليمان نيز، گويي براي التيام رنج اين تحقير، زن خودش را کتک ميزند. سليمان را به زندان ميبرند و در غياب او زن و پسرش تلاش ميکنند زمين را آباد کنند اما سليمان که از زندان برميگردد بچههايش را برميدارد و با خود ميبرد و معصومه را تنها و بيکس به جا ميگذارد و داستان با اين کوچِ شوم تمام ميشود.
اما يکي از بهترين قصههاي محمود دولتآبادي در کتاب «کارنامه سپنج»، که از بهترينهاي تاريخ ادبيات داستاني هم هست، قص? بلند يا رمان کوتاه «آوسن? بابا سبحان» است.
دولتآبادي در قص? «آوسن? بابا سبحان» از کتاب «کارنامه سپنج» مسئل? خاک و زمين و مناسبات اقتصادي و اجتماعي در جامع? روستايي را بستري براي طرح بعضي مسائل عام و بنيادين بشري قرار داده است.
قص? «آوسن? بابا سبحان» داستان دعواي صالح و مسيب، پسران مردي روستايي به نام بابا سبحان، با مردي لمپن و لات و بيکاره به نام غلام فسنقري، بر سرِ زميني است که بخش کوچکي از آن بهنامِ شوکت، عروس باباسبحان و همسر صالح، و بخش بزرگتر آن از آنِ زني به نام عادله، بيو? يک خردهمالک، است. سهم عادله از زمين به پسران بابا سبحان اجاره داده شده است. از طرفي بين بچههاي بابا سبحان و غلام فسنقري اختلافي قديمي وجود دارد که برميگردد به ازدواج صالح با شوکت که غلام عاشق و خواستگار او بوده است اما مادر شوکت او را به غلام نداده است. غلام با عادله روي هم ميريزد و از اين طريق زمين را از چنگ بچههاي باباسبحان درميآورد و اين خود به فاجعهاي بزرگتر ميانجامد.
دولتآبادي در قص? «آوسن? بابا سبحان» از کتاب «کارنامه سپنج» خيلي خوب از الگوي تباهي در آثار نوآر، در زمينهاي کاملاً ايراني استفاده کرده است. طرحوتوطئ? قص? «آوسن? بابا سبحان» خيلي خوب و سنجيده و با حوصله چيده شده است.
اين قصه، چند صحن? کليدي مهم و بهيادماندني دارد که دولتآبادي هنرمندانه و با حوصله و وسواس آنها را ساخته و پرداخته است. اين صحنهها، هم در ايجاد تعليق و انتظار و هم در انتقال هنرمندان? معاني آشکار و پنهان قصه مؤثرند.
دولتآبادي در قص? «آوسن? باباسبحان» از کتاب «کارنامه سپنج» آدمها را سياه و سفيد نميبيند. شخصيتهاي اين قصه، گويي همه از آنچه ميکنند، ناگزيرند. از همينرو غلام هم، که شخصيت منفي داستان است، يکي از بهترين بَدمَنها و بهترين شخصيتهاي شَر در ادبيات داستاني است. او نيز آدمي تيرهبخت است و گرفتار در فلاکت خود.
قص? «آوسن? باباسبحان» درنهايت با يک تباهي تراژيک و پايانبندياي ماهرانه و تلخ و تکاندهنده به انجام ميرسد. اين قصه از کتاب «کارنامه سپنج» دستماي? اقتباس سينمايي هم قرار گرفته و مسعود کيميايي در اوايل ده? 50 فيلم «خاک» را براساس آن ساخته است.
ديگر قصههاي کتاب «کارنامه سپنج» عبارتند از: «بند»، «پاي گلدست? امامزاده شعيب»، «سايههاي خسته»، «بياباني»، «گاوارهبان»، «با شبيرو»، «عقيل عقيل»، «سفر»، «از خم چمبر» و «روز و شب يوسف».
کتاب «کارنامه سپنج» همچنين شامل سفرنامهاي از دولتآبادي به نام «ديدار بلوچ» است که روايت دولتآبادي از سفرش به سيستان و بلوچستان است.
دربار? محمود دولتآبادي، نويسند? کتاب «کارنامه سپنج»
محمود دولتآبادي، متولد 1319 در روستاي دولتآباد سبزوار، داستاننويس ايراني است.
دولتآبادي از بزرگترين و مهمترين نويسندگان رئاليست ايراني است. ژرفکاوي انسان و مسائل و درگيريها و کشمکشهاي بنيادين آدمي، ترسيم ماهران? زندگي روستايي در ايران و خُلقوخو و مناسبات و پيچيدگيهاي شخصيتي روستاييان ايراني، توجه به تنگناها و اضطرابهاي زنان گرفتار در جامع? مردسالار و تبعيضهايي که عليه زنان اعمال ميشود و تلاش زنان براي جنگ با دشواريهاي برآمده از زيستن تحت محروميت و تبعيض، حوادث و رويدادهاي سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر ايران و ترسيم زندگي محرومان و حاشيهنشينان و کارگران و تهيدستان شهري از ويژگيهاي اصلي آثار محمود دولتآبادي هستند. او محيط روستا و حاشي? شهر و زندگي روستايي مبتني بر کشاورزي و نيز زندگي کارگري را خوب ميشناسد و اين زندگيها را از درون تجربه و درک کرده و اين تجرب? دروني شده را هنرمندانه با مهارت و خلاقيت ادبي خود آميخته است. ماحصل اين آميزش، آثاري است که امروزه بهلحاظ ادبي از بهترين نمونههاي ادبيات روستايي و کارگري به شمار ميآيند.
دولتآبادي در آثارش به فروپاشي روستاها و مهاجرت گستردة روستاييان به شهرها، به دنبال اصلاحات ارضي، و نيز به فقر و بيکاري در حال گسترش دهههاي 40 و 50 خورشيدي پرداخته است.
روستا در آثار دولتآبادي عرص? تنشي است که براثر تغيير شيوة توليد مبتني بر کشاورزي پديد آمده است. او در قصههاي روستايياش، با رئاليسمي قدرتمند و شخصيتپردازي و قصهپردازي ماهرانه، روايتگر سرگذشت زنان و مرداني است که اصلاحات ارضي و ماشيني شدن کشاورزي زندگيشان را گرفتار بحران کرده است. مردان روستايي قصههاي دولتآبادي، براثر از بين رفتن کشاورزي سنتي و ورود نيمبند سيستم مدرن کشاورزي، مجبور به ترک زمين و خانه و کاشان? خود ميشوند و اين سرآغاز مهاجرت و خالي شدن تدريجي روستاها و فروپاشي آنهاست. دولتآبادي در قصههاي روستايي خود تصويرگر نوسازي ناقص و ناکارآمدي است که نه تنها خيري به روستا نميرساند، بلکه ماي? شَرّ و بدبختي و آوارگي مردم روستا ميشود و نفع آن تنها به جيب عدهاي فرصتطلب ميرود.
دولتآبادي همچنين نويسندهاي است که با ظرافت، ژرفاي شخصيتهايش را ميکاود و تناقضات و درگيريهاي دروني انسانها را به نمايش ميگذارد و ميتواند از اقليمي کوچک، جهاني بزرگ بيافريند و از خلال طرح مسائل و کشمکشهاي شخصيتهاي قصههايش به مسائل و کشمکشهاي بنيادين و بيزمانِ هم? آدمها در تمام دورانها و سرزمينها نقب بزند.
دولتآبادي در دوران جوانياش مشاغل مختلفي را تجربه کرد. مدتي هم به بازيگري در صحن? تئاتر پرداخت و در اجراي صحنهاي نمايشنامههايي از بهرام بيضايي و اکبر رادي و... ايفاي نقش کرد. او همچنين در فيلم «گاو» داريوش مهرجويي نقشي ايفا کرده است. در ده? 40 خورشيدي بود که قصهنويسي را شروع کرد. در ده? 50 به زندان افتاد و در جريان اين زندان بخشي از رمان بزرگش، «کليدر»، از بين رفت و مجبور شد بعد از زندان آن را از نو بنويسد.
همکاري با پروژ? جهاني هنر صلح در سال 2020، از طريق نوشتن و دکلم? اثري با عنوان «سرباز (پوتينهاي نيمسوخته)» با آهنگسازي و تنظيم مهران عليرضايي، از ديگر فعاليتهاي محمود دولتآبادي است.
دولتآبادي در سال 2013 برگزيد? جايز? ادبي يان ميخالسکيِ سوئيس شد. او همچنين در سال 2014 جايز? شوالي? ادب و هنر فرانسه را دريافت کرد.
رمانهاي «جاي خالي سلوچ» و «کليدر» از مشهورترين و شاخصترين آثار محمود دولتآبادي هستند. از ديگر آثار او ميتوان به رمانهاي «روزگار سپري شد? مردم سالخورده»، «سلوک» و «دودمان» اشاره کرد.
از دولتآبادي همچنين آثاري غيرداستاني، از جمله کتاب «ميم و آنِ ديگران» که مجموعهاي از جستارهاي او دربار? تعدادي از شخصيتهاي فرهنگي ايران و جهان است، و نمايشنامهاي به نام «تنگنا» منتشر شده است.