جای خالی سلوچ گالینگور رقعی
محمود دولت آبادی
چشمه
دسته بندی: داستان-ایرانی
| کد آیتم: |
107424 |
| بارکد: |
9789646194267 |
| سال انتشار: |
1404 |
| نوبت چاپ: |
83 |
| تعداد صفحات: |
408 |
| نوع جلد: |
گالینگور |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «جاي خالي سلوچ» اثر محمود دولتآبادي
رماني دربار? زن، زمين، ظلم، فقر و نابرابري. کتاب «جاي خالي سلوچ» قص? تراژيک تنهايي يک زن گرفتار در جهان مردانه و نيز تراژدي تقابل فرودستان و فرادستان در متن دوراني از تاريخ معاصر ايران است.
محمود دولتآبادي در کتاب «جاي خالي سلوچ» روايتگر مصائب زني روستايي است که در دوران اصلاحات ارضي مجبور ميشود دستتنها و با دست خالي براي بقا بجنگد.
کتاب «جاي خالي سلوچ» قص? رنج مردم فرودست و مخصوصاً رنج زنان در يک دنياي خشن مردانه است. اين رمان، کشمکشهاي انسانهايي گرفتار در تنگناي اقتصادي و تأثيرات منفي اصلاحات ارضي بر زندگي و سرنوشت روستاييان فقير ايران را به تصوير ميکشد و نشان ميدهد که بعد از اصلاحات ارضي چگونه مالکان و زمينداران قدرتمند و بهلحاظ اقتصادي قوي، زمينهاي روستاييان بيبضاعت و کمبضاعت را از چنگشان بيرون ميآوردند و روستاييان را به مهاجرت و آوارگي وادار ميکردند.
کتاب «جاي خالي سلوچ»، با قص? جذاب و پُرکشش و زبان و نثر قدرتمند و شخصيتپردازي ماهرانهاش، يکي از رمانهاي کلاسيکِ ادبيات معاصر ايران و از بهترين نمونههاي رمان رئاليستي است. اين رمان يکي از ماندگارترين شخصيتهاي زن را به گنجين? ادبيات داستاني هديه داده است.
دولتآبادي در کتاب «جاي خالي سلوچ» ژرفاي شخصيتهاي اين رمان را با مهارت و ظرافت کاويده و پيچيدگيها و تناقضهاي دروني و کشمکشهاي آنها را مرئي کرده و از يک روستا و آدمهاي آن جهاني آفريده است که مسائل و کشمکشها و درگيريهاي بنيادين آدمي، چه از نوع وجودي و چه از نوع اجتماعي و اقتصادي، در آن مجال بروز يافتهاند.
کتاب «جاي خالي سلوچ» اولين بار در سال 1358 منتشر و بعد از آن بارها تجديد چاپ شده است. چاپ اول اين رمان را انتشارات آگاه و چاپ دوم آن را نشر نو منتشر کرد. چاپهاي سوم و چهارم آن، بهترتيب، در انتشارات جاويدان و انتشارات بزرگمهر منتشر شدند. نشر چشمه و نشر پارسي هم کتاب «جاي خالي سلوچ» را با همکاري يکديگر منتشر کردهاند و چاپهايي از آن هم با همکاري نشر چشمه و انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شده است اما ناشر چاپ دهم به بعد کتاب «جاي خالي سلوچ» نشر چشمه است.
مروري بر کتاب «جاي خالي سلوچ»
وقايع کتاب «جاي خالي سلوچ» در روستايي به نام زمينج اتفاق ميافتد. شخصيت اصلي اين رمان زني به نام مِرگان است که شوهرش، سُلوچ، او و بچههايش را ترک کرده و ناپديد شده است.
کتاب «جاي خالي سلوچ» با غياب سلوچ آغاز ميشود. سلوچ صنعتگر و کارگري بوده که براي گذران زندگي هر کاري ميکرده است؛ با گِل براي روستاييان تنور و کندو ميساخته، قنات حفر ميکرده، نجاري ميکرده و هر کارِ ديگري که از او ميخواستهاند. او اما ديگر نميتوانسته با کارش امرار معاش کند. در اوضاع بحراني روستا ديگر کسي به سلوچ سفارش کار نميداده است.
دولتآبادي در همان صفحات ابتدايي کتاب «جاي خالي سلوچ» تصويري از کسادي کاروبار در روستا و دلمردگي و جمود حاکم بر آن به دست ميدهد و نشان ميدهد که چگونه بيرونقيِ کشاورزي و بيکاري و فقر و کساد بازار کار، سرانجام سلوچ را به ترک خانه و کاشانه کشانده است و نيز فقر و تنگدستي چگونه، پيش از رفتن سلوچ، باعث سردي رابط? او و مرگان شده بوده است.
حال، در غياب سلوچ، مرگان مجبور است براي بقا بجنگد و اين آغاز درگيريها و تنشهايي است که به فروپاشي ميانجامد.
دولتآبادي در کتاب «جاي خالي سلوچ» تأثير ويرانگر نوسازي ناقص و فرمايشي را بر زندگي مرگان و فرزندانش و نيز بر سرنوشت کل روستا نشان ميدهد.
در کتاب «جاي خالي سلوچ» ميبينيم که چطور نه فقط مِرگان، که فرزندان او نيز هر يک بهنحوي قرباني شرايط ميشوند. از دو پسر مرگان، يکي، به نام ابراو، به روي نوسازي و صنعتي شدن کشاورزي آغوش ميگشايد و ديگري، به نام عباس، ترجيح ميدهد به همان شيوة سنتي روزگار بگذراند اما هر دو برادر دست آخر قرباني ميشوند و هاجر، دختر مرگان، نيز قرباني کودکهمسري ميشود و مجبور به اينکه در سنّ کم ازدواج کند.
در کتاب «جاي خالي سلوچ» همچنين ميبينيم که چگونه شخصيتهايي فرصتطلب، با حقهبازي از اصلاحات ارضي نفع ميبرند.
چنانکه پيشتر نيز اشاره شد، در کتاب «جاي خالي سلوچ» با يکي از بهترين و ماندگارترين زنان ادبيات داستاني مواجهيم. مِرگان، شخصيت اصلي اين رمان، زنيست تنها و بيپناه و کَنده شده از زمين؛ زني که آميزهايست از هراس، حيرت، سردرگمي، جسارت، ايستادگي، رنج، ضعف و شکنندگي. مِرگان تجسم مقاومت و جنگ با دست خالي و دست آخر ناکامي است. او يک روز از خواب برميخيزد و ميبيند که مردش نيست و ناگهان وحشتزده و حيران خود را ميان مُشتي گرگ تنها مييابد.
مرگان کتاب «جاي خالي سلوچ» يک قهرمان حماسيِ شکستناپذير نيست که بتواند يکتنه و با دست خالي مقابل حجم توحش و خشونت و حقهبازي و طمعي که احاطهاش کرده است تاب آورد و دارايي اندکش را به هر بدبختي که شده حفظ کند. او يک زن معمولي است و سخت شکننده و هراسان، اگرچه شرايط مجبورش کرده نقش آدمي سرسخت و جسور را بازي کند و با تمام توانش براي ماندن دستوپا بزند.
مِرگان زنيست ساکنِ يک دنياي کوچک محدود و خشنِ مردسالار و دست آخر هم زيرِ فشارِ جامعهاي وحشي و بدوي با مردمي طماع و حقهباز که تنها به منافع خود فکر ميکنند لِه ميشود و مقاومتش از هم ميپاشد چون در جنگ براي بقا حتي روي پشتيباني پسرانش هم نميتواند حساب کند.
دربار? محمود دولتآبادي، نويسند? کتاب «جاي خالي سلوچ»
محمود دولتآبادي، متولد 1319 در روستاي دولتآباد سبزوار، داستاننويس ايراني است.
دولتآبادي از بزرگترين و مهمترين نويسندگان رئاليست ايراني است. ژرفکاوي انسان و مسائل و درگيريها و کشمکشهاي بنيادين آدمي، ترسيم ماهران? زندگي روستايي در ايران و خُلقوخو و مناسبات و پيچيدگيهاي شخصيتي روستاييان ايراني، توجه به تنگناها و اضطرابهاي زنان گرفتار در جامع? مردسالار و تبعيضهايي که عليه زنان اعمال ميشود و تلاش زنان براي جنگ با دشواريهاي برآمده از زيستن تحت محروميت و تبعيض، حوادث و رويدادهاي سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر ايران و ترسيم زندگي محرومان و حاشيهنشينان و کارگران و تهيدستان شهري از ويژگيهاي اصلي آثار محمود دولتآبادي هستند. او محيط روستا و حاشي? شهر و زندگي روستايي مبتني بر کشاورزي و نيز زندگي کارگري را خوب ميشناسد و اين زندگيها را از درون تجربه و درک کرده و اين تجرب? دروني شده را هنرمندانه با مهارت و خلاقيت ادبي خود آميخته است. ماحصل اين آميزش آثاري است که امروزه بهلحاظ ادبي از بهترين نمونههاي ادبيات روستايي و کارگري به شمار ميآيند.
دولتآبادي در آثارش به فروپاشي روستاها و مهاجرت گستردة روستاييان به شهرها، به دنبال اصلاحات ارضي، و نيز به فقر و بيکاري در حال گسترش دهههاي 40 و 50 خورشيدي پرداخته است.
روستا در آثار دولتآبادي عرص? تنشي است که بر اثر تغيير شيوة توليد مبتني بر کشاورزي پديد آمده است. او در قصههاي روستايياش، با رئاليسمي قدرتمند و شخصيتپردازي و قصهپردازي ماهرانه، روايتگر سرگذشت زنان و مرداني است که اصلاحات ارضي و ماشيني شدن کشاورزي زندگيشان را گرفتار بحران کرده است. مردان روستايي قصههاي دولتآبادي، براثر از بين رفتن کشاورزي سنتي و ورود نيمبند سيستم مدرن کشاورزي، مجبور به ترک زمين و خانه و کاشان? خود ميشوند و اين سرآغاز مهاجرت و خالي شدن تدريجي روستاها و فروپاشي آنهاست. دولتآبادي در قصههاي روستايي خود تصويرگر نوسازي ناقصي است که نه تنها خيري به روستا نميرساند، بلکه ماي? شَرّ و بدبختي و آوارگي مردم روستا ميشود و نفع آن تنها به جيب عدهاي فرصتطلب ميرود.
دولتآبادي همچنين نويسندهاي است که با ظرافت، ژرفاي شخصيتهايش را ميکاود و تناقضات و درگيريهاي دروني انسانها را به نمايش ميگذارد و ميتواند از اقليمي کوچک، جهاني بزرگ بيافريند و از خلال طرح مسائل و کشمکشهاي شخصيتهاي قصههايش به مسائل و کشمکشهاي بنيادين و بيزمانِ هم? آدمها در تمام دورانها و سرزمينها نقب بزند.
دولتآبادي در دوران جوانياش مشاغل مختلفي را تجربه کرد. مدتي هم به بازيگري در صحن? تئاتر پرداخت و در اجراي صحنهاي نمايشنامههايي از بهرام بيضايي و اکبر رادي و... ايفاي نقش کرد. او همچنين در فيلم «گاو» داريوش مهرجويي نقشي ايفا کرده است. در ده? 40 خورشيدي بود که قصهنويسي را شروع کرد. در ده? 50 به زندان افتاد و در جريان اين زندان بخشي از رمان بزرگش، «کليدر»، از بين رفت و مجبور شد بعد از زندان آن را از نو بنويسد.
در اوايل ده? 50 خورشيدي مسعود کيميايي فيلم «خاک» را براساس رمان کوتاه «آوسن? بابا سبحان»، که يکي از بهترين آثار دولتآبادي است، ساخت.
همکاري با پروژ? جهاني هنر صلح در سال 2020، از طريق نوشتن و دکلم? اثري با عنوان «سرباز (پوتينهاي نيمسوخته)» با آهنگسازي و تنظيم مهران عليرضايي، از ديگر فعاليتهاي محمود دولتآبادي است.
دولتآبادي در سال 2013 برگزيد? جايز? ادبي يان ميخالسکيِ سوئيس شد. او همچنين در سال 2014 جايز? شوالي? ادب و هنر فرانسه را دريافت کرد.
رمانهاي «جاي خالي سلوچ» و «کليدر» از مشهورترين و شاخصترين آثار محمود دولتآبادي هستند. از ديگر آثار او ميتوان به رمانهاي «روزگار سپري شد? مردم سالخورده»، «سلوک» و «دودمان» اشاره کرد.
از دولتآبادي همچنين آثاري غيرداستاني، از جمله کتاب «ميم و آنِ ديگران» که مجموعهاي از جستارهاي او دربار? تعدادي از شخصيتهاي فرهنگي ايران و جهان است، و نمايشنامهاي به نام «تنگنا» منتشر شده است.
براي رمان «کليدر» دولتآبادي، محمدرضا درويشي، آهنگساز ايراني، بهسفارش انتشارات فرهنگ معاصر، ناشر رمان «کليدر»، موسيقياي هشتبخشي ساخته که تلفيقي است از آهنگهاي درويشي براي بخشهايي از «کليدر» و صداي دولتآبادي که همان بخشها را خوانده است.
همچنين در سال 1398 در سبزوار، زادگاه دولتآبادي، نام خياباني به نام «سهراب چهار» و معروف به «گلافشاني» به «کليدر» تغيير کرد و اين اولين بار در ايران بود که يک خيابان، نام رماني را به خود گرفت.