مدیر مدرسه
جلال آل احمد
مصدق
دسته بندی: داستان-ایرانی
| کد آیتم: |
12441 |
| بارکد: |
9786007436349 |
| سال انتشار: |
1397 |
| نوبت چاپ: |
6 |
| تعداد صفحات: |
112 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «مدير مدرسه» اثر جلال آلاحمد
قص? يک مدير مدرسه و دردسرهايش. کتاب «مدير مدرسه» از معروفترين و بهترين آثار داستاني جلال آلاحمد و يکي از آثار شاخص و مشهور ادبيات داستاني ايران است.
جلال آلآحمد در کتاب «مدير مدرسه»، با طنزي تلخ و نگاهي نقادانه و نثري چالاک و سرزنده و جذاب، به نقد نظام آموزش و پرورش در ايران و وضعيت مدرسهها ميپردازد و نيز از خلال نقل قصهاي درباب يک مدرسه، مسائل اجتماعي و فرهنگي جامع? ايران و بوروکراسي ناکارآمد و فساد اداري را مورد نقد قرار ميدهد.
کتاب «مدير مدرسه» يک رمان کوتاه خوشخوان و طنزآميز و تأملبرانگيز دربار? ناسازيهاي يک سيستم معيوب است و شرح کشمکشهاي آدمي آرمانخواه و خسته با مسائل و آدمهايي که او را در جامعه و محيط کار احاطه کردهاند.
کتاب «مدير مدرسه» اولين بار در سال 1337 منتشر شده است. اين رمان را در سالهاي مختلف، ناشران گوناگوني، از جمله انتشارات اميرکبير، منتشر کردهاند.
از جمله ناشراني که در سالهاي اخير کتاب «مدير مدرسه» را چاپ کرده، ميتوان به نشر مصدق اشاره کرد.
مروري بر کتاب «مدير مدرسه»
راوي و شخصيت اصلي کتاب «مدير مدرسه» يک معلمِ روزگاري آرمانخواه و حالا خسته از کارِ درس و کلاس و معلمي است که ميخواهد مدير مدرسه بشود و در دفتر بنشيند و کاري به کارِ درس و کلاس و دانشآموزان نداشته باشد. راوي کتاب «مدير مدرسه» با اين خيال، که البته بهزودي معلوم ميشود خيالي باطل بوده است، درخواست خود را با وزارت فرهنگ (همان وزارت آموزش و پرورشِ فعلي) مطرح ميکند و درخواستش، بعد از مدتي دوندگي، پذيرفته و به مديريت مدرسهاي گماشته ميشود. اين اما نه پايان مشکلاتِ راوي بلکه تازه اولِ دردسرهاي اوست.
راوي کتاب «مدير مدرسه» همين که پا در مدرسهاي که مديرِ آن شده است ميگذارد، ميبيند که به سيستمي معيوب پا گذاشته که سراپا دردسر است. او بهتدريج درگير مشکلات مدرسه و کارشکنيها و بياعتناييهاي وزارت فرهنگ در قبال اين مشکلات ميشود. مدرسه با انواع بحرانها و مسائل و کمبودها روبهروست و مدير، در عين کلافگي و سرخوردگي، به فکر است که راهي براي رفع کمبودها بيابد. دست آخر اما در مدرسه اتفاقي ميافتد که باعث ميشود احضاريهاي برايش بفرستند. مدير، که فيلش ياد هندوستان کرده و به روزگار آرمانخواهياش برگشته، تصميم ميگيرد از حضور در دادگاه بهعنوان فرصتي براي طرح اعتراضات خود عليه سيستم معيوب آموزشي و عيبوايرادهاي بنياديني که با آنها روبهرو شده استفاده و مشکلات نظام آموزشي را بيان کند. او نطق غرّايي آماده ميکند اما وقتي به دادگستري ميرود، با لبخند به او ميگويند که موضوع فيصله پيدا کرده است.
راويِ کتاب «مدير مدرسه» در بخش پايانيِ اين رمانِ کوتاه، خود را با يک بياعتنايي هولناک مواجه ميبيند و درمييابد که اصلاً براي هيچکس مهم نيست که چه فسادي سيستم آموزشي و کلّ جامعه را فراگرفته و هيچکس گوشِ شنيدن اعتراض و نقد را ندارد و اين نهايت سرخوردگيِ راوي است. او استعفايش را مينويسد و پيِ کارِ خود ميرود.
کتاب «مدير مدرسه» قصهاي ساده و سرراست و روايتي خطي دارد. يکي از شاخصههاي مهم اين رمان کوتاه، نثر چالاک و موجزِ آن است که ويژگي سبکيِ آلاحمد است.
در کتاب «مدير مدرسه» همچنين با نمونهاي موفق از طنز اجتماعي مواجهيم. آلاحمد در اين رمان کوتاه، بهصورت غيرمستقيم و کنايي، تصويري از سرخوردگي روشنفکراني به دست ميدهد که آرمانهايي را براي بهبود اوضاع ايران در سر ميپروراندند و با وقوع کودتاي 28 مرداد 1332 دچار سرخوردگي شدند.
گفتني است که آلاحمد خود در گفتوگويي گفته است که در نوشتن کتاب «مدير مدرسه» از رمان «سفر به انتهاي شب» لويي فردينان سلين تأثير گرفته است.
در بخشي از کتاب «مدير مدرسه» ميخوانيد: «بارندگي که شروع شد دستور دادم بخاريها را از هفت صبح بسوزانند، طبق مقررات بايد از پانزدهم آذر ميسوزانديم و از هشت صبح. ما ده روز هم زودتر شروع کرديم. زغال و هيزم را هرطوري بود ميگرفتيم و بخاريها را عصر روز قبل ميچيدند. اوراق باطل? مشق بچهها هم که فراوان بود. فقط يک کبريت لازم داشت... بچهها هميشه زود ميآمدند. حتي روزهاي باراني. مثل اينکه اول آفتاب از خانه بيرونشان کرده باشند. يا ناهارنخورده. نميدانم در مدرسه چه بود که بچهها را به اين شوقوذوق جلب ميکرد. هرچه بود مسلماً فرهنگ نبود. مسلماً به خاطر معلمها و درسهاشان و ناظم و مدير با جواب سلامهاي سربالاشان نبود. خيلي سعي کردم که يک روز زودتر از بچهها مدرسه باشم. اما عاقبت نشد که مدرسه را خالي از نفس به علم آلود? بچهها استنشاق کنم. گاهي ظهرها کارم طول ميکشيد و يک ساعت بعد از ظهر راه ميافتادم که بروم، مدرسه چنان شلوغ بود که انگار الان موقع زنگ است. هميشه زود ميآمدند. از راه که ميرسيدند دور بخاريها جمع ميشدند و گيوههاشان را خشک ميکردند. عدهاي هم ناهار ميماندند. و خيلي زود فهميدم که ظهر در مدرسه ماندن هم مسأل? کفش بود. هرکه داشت نميماند. اين قاعده در مورد معلمها هم صدق ميکرد. اقلاً يک پول واکس جلو بودند. باران کوهپايه کار يکيدوساعت نبود و کوچههايي که از خيابان قيرريز به مدرسه ميآمد خاکي بود و رفتوآمد بچهها آنرا به صورت تکهراهي درميآورد که آغل را به کنار نهر ميرساند که دائماً گل است و آبافتاده و منجلاب. و بدتر حياط مدرسه بود. بازي و دويدن موقوف شده بود. و مدرسه سوتوکور بود، کسي قدغن نکرده بود. اينجا هم مسأل? کفش بود. پيش از اينها مزخرفات زيادي خوانده بودم دربار? اينکه قوام تعليم و تربيت به چه چيزها است. به معلم يا به تختهپاککن يا به مستراح مرتب يا به هزار چيز ديگر... اما اينجا به صورتي بسيار ساده و بدوي قوام فرهنگ به کفش بود.»
دربار? جلال آلاحمد، نويسند? کتاب «مدير مدرسه»
جلال آلاحمد، متولد 1302 در تهران و درگذشته به سال 1348، نويسنده، منتقد ادبي و مترجم ايراني بود. آلاحمد همسر سيمين دانشور، داستاننويس و منتقد و مترجم ايراني، بود. او از چهرههاي شاخص جريان روشنفکري منتقد و معترض عصر پهلوي دوم و از رهبران روشنفکريِ تأثيرگذار آن عصر بود و در آثارش به نقد اوضاع زمانه و جامع? ايران و سياستهاي حکومت پهلوي ميپرداخت. او همچنين از بنيانگذارانِ «کانون نويسندگان ايران» بود.
غربزدگي، تقابل سنت و مدرنيته، فقر و نابرابري طبقاتي و مسائل زنان در جامعهاي سنتي که تازه وارد عصرِ مدرن شده است از موضوعات اصلي آثار جلال آلاحمد هستند. او از نويسندگان معتقد به تعهد سياسي و اجتماعي در نوشتن بود و آثار خودش نيز بهخوبي گواه چنين اعتقادي هستند.
از آلاحمد آثار بسياري، اعم از تأليف و ترجمه، به جا مانده است. شاخصترين ويژگياي که نوشتههاي آلاحمد را هنوز هم خواندني ميکند، نثر اوست؛ نثري چالاک و موجز که از آن با صفتهايي چون «تلگرافي» و «شلاقي» ياد شده است و آلاحمد آن را از لويي فردينان سلين وام گرفته و در زبان فارسي پياده کرده بود.
کتابهاي «مدير مدرسه» و «سنگي بر گوري» از آثار شاخص جلال آلاحمد هستند. از ديگر آثار او ميتوان به مجموعه داستانهاي «ديد و بازديد»، «سهتار»، «زن زيادي» و «پنج داستان» و کتابهاي غيرداستاني «اورازان»، «جزير? خارگ، دُرّ يتيم خليج فارس»، «ارزيابي شتابزده» و «غربزدگي» و از ترجمههايش ميتوان به کتابهاي «قمارباز»، «سوءتفاهم» و «دستهاي آلوده» اشاره کرد.