بادبادک باز
خالد حسینی
مهدی غبرایی
نیلوفر
دسته بندی: ادبیات-آمریکا
| کد آیتم: |
8830 |
| بارکد: |
9789644482977 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
21 |
| تعداد صفحات: |
368 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «بادبادکباز» اثر خالد حسيني
يک تراژدي خاورميانهاي. کتاب «بادبادکباز»، با عنوان اصلي The Kite Runner، اولين رمان خالد حسيني، نويسند? افغانستانيالاصلِ تبع? امريکا، و مشهورترين اثر اوست.
خالد حسيني با کتاب «بادبادکباز» به شهرتي جهاني رسيد و توجه مخاطبان جهان انگليسيزبان و نيز مخاطبان ديگر نقاط دنيا را به خود جلب کرد.
حسيني در کتاب «بادبادکباز»، از خلال قصهاي جذاب و پُرکشش با طرحوتوطئهاي ماهرانه، به موضوعاتي چون برابري، برادري، صلح و دوستي و رابط? پدر و فرزندي پرداخته و همچنين تصويري از دوراني بحراني از تاريخ افغانستان و مسائل مردم اين سرزمين به دست داده است.
متن اصلي کتاب «بادبادکباز» اولين بار در سال 2003 به زبان انگليسي منتشر شد. اين رمان، براي مخاطبان ايراني جذابيتهايي دوچندان دارد چون در آن سخن از ادبيات کلاسيک ايران و اشعار حافظ و سعدي و فردوسي و مولوي و خيام هم به ميان ميآيد. خالد حسيني در طرحوتوطئ? کتاب «بادبادکباز» ردّي از قص? رستم و سهراب «شاهنامه» گذاشته است و آنچه راوي اين رمان، در پايانِ آن، درمييابد بيشباهت به آنچه در پايانِ قص? رستم و سهراب آشکار ميشود نيست.
همچنين در جايي از کتاب «بادبادکباز» اشاره به موقعيت افغانستان در قبال ايران و قضاوت افغانستانيها در مورد ايران و ايرانيان در سالهاي پيش از انقلابِ ايران است و جايي هم به اين موضوع اشاره ميشود که ايران پناهگاه خوبي براي هزارههاست چون ايران کشوري شيعيمذهب است و هزارهها هم شيعه هستند.
جايي از کتاب «بادبادکباز» هم اشارهاي بامزه شده است به فيلمهاي وسترن، مثل «ريوبراوو» و «هفت دلاور»، که با دوبل? فارسي در سينماهاي افغانستان نمايش داده ميشدهاند و فيلمهاي محبوب دو شخصيت اصلي اين رمان بودهاند و راوي کتاب «بادبادکباز» تعريف ميکند که تا مدتي او و دوستش، حسن، نميدانستهاند که در اين فيلمها دوبلور به جاي بازيگران امريکايي حرف ميزند و براي همين خيال ميکردهاند بازيگراني مثل جان وين و چارلز برانسون بازيگراني ايرانياند.
براساس کتاب «بادبادکباز» فيلمي امريکايي هم ساخته شده که همايون ارشادي، بازيگر ايراني، نيز در آن ايفاي نقش کرده است.
مروري بر کتاب «بادبادکباز»
خالد حسيني در کتاب «بادبادکباز»، از خلال نقل داستان دوستي دو پسربچ? افغان و آنچه باعث گسستن رشت? اين دوستي ميشود، مقطعي از تاريخ معاصر افغانستان و بحرانها و فجايعي را که اين کشور با آنها درگير بوده و نيز نزاعهاي قومي در اين سرزمين را به تصوير ميکشد و نيز مخاطب را به تأمل درباب مسائلي چون خشونت و تعصب و نژادپرستي و اهميت احترام به برابري انسانها از هر رنگ و نژاد در هرکجاي جهان برميانگيزد.
راوي کتاب «بادبادکباز» مرديست اهل افغانستان به نام امير که نويسنده و ساکن امريکاست. پدر امير، تاجر فرش و از ثروتمندان افغانستان بوده است. امير و پدرش در زمان سلط? کمونيستها بر افغانستان و شدت يافتنِ ترس و وحشتي که آنها در آن کشور ميپراکنند و هرچه پليسيتر و امنيتيتر شدن اوضاعِ آنجا، افغانستان را تَرک و به پاکستان و سپس امريکا مهاجرت کردهاند. پدر امير در امريکا بر اثر سرطان مُرده، امير در امريکا با دختر يک ژنرال اهل افغانستان ازدواج کرده و حالا، درحاليکه کمکم به چهلسالگي نزديک ميشود، نامهاي از رحيم خان، دوست صميمي پدرش که اکنون ساکن پاکستان است، دريافت کرده است.
کتاب «بادبادکباز» با رجوع امير به گذشته آغاز ميشود و با اشاره به ماجرايي در دوازدهسالگي امير که بهگفت? خودش نقط? عطفي در زندگي او بوده است.
امير خاطرات گذشته و دوران کودکي و اوايل نوجوانياش را در افغانستان نقل ميکند. مادر امير، که زني فرهيخته و کتابخوان و استاد دانشگاه و از شاهزادگان بوده، سَرِ زا و هنگام تولد او مُرده است و امير را پدرش بزرگ کرده است. پدر امير، که تاجري جسور و زبر و زرنگ است، از بيعرضگي پسرش شاکي است. او دوست دارد امير هم مثل خودش ماجراجو و جسور و زرنگ و قوي و هميشه پيروزِ ميدان زندگي باشد.
امير در کودکي احساس ميکند پدرش او را چندان دوست ندارد و بهنظرش اينجور ميرسد که يکي از دلايل اکراه پدرش از او اين است که پدر با تولد او همسرش را از دست داده است.
در خان? پدري امير در کابل، مردي به نام علي با پسرش، حسن، خدمت ميکنند. حسن همسن امير است و مادرش، که زني گريزپا و بدنام بوده، با به دنيا آمدن او، همسر و فرزندش را رها و از خانه فرار کرده است.
حسن و امير از يک دايه شير ميخورند و باهم برادر شيري و همبازي ميشوند. حسن و پدرش از قوم هزارهاند و امير و خانوادهاش از قوم پشتون. اختلاف طبقاتي و نيز اختلاف قومي و عقيدتي ميان هزارههاي شيعه و پشتونهاي سُنّي هميشه ميان حسن و امير، بهرغم دوستياي که بينشان برقرار است، فاصله مياندازد. حسن البته هميشه به امير وفادار و رفيقي يکرنگ براي اوست اما امير هميشه در تَهِ ذهنش به او به چشم اقليتي زيردست مينگرد اگرچه از اين بابت عذاب وجدان هم دارد و با خودش درگير است.
از طرفي امير به حسن حسادت ميکند چون احساس ميکند توجه و محبت پدرش بين او و حسن تقسيم شده است. همچنين امير احساس ميکند که حسن، باوجود اينکه سواد ندارد، از او باهوشتر است و اين هم عامليست که حسادت امير را تحريک ميکند.
آنچه سرانجام، رابط? اين دو دوست را تراژيک و غيرممکن ميکند ماجراييست که در يک زمستان که امير و حسن دوازدهسالهاند اتفاق ميافتد. امير شاهد فاجعهاي ميشود که براي حسن رخ ميدهد؛ فاجعهاي موحش که امير تنها شاهد و ناظر آن است و هيچ اقدامي براي نجات امير نميکند درحاليکه حسن بهخاطر امير گرفتار اين فاجعه شده است.
عذاب وجدان امير شروع ميشود. او براي اينکه عذاب نکشد ميکوشد با حسن مواجه نشود. حسن اما همچنان امير را دوست خود ميداند و به اين دوستي وفادار است.
رابط? دو همبازي سرد ميشود و دست آخر امير موذيانه نقشهاي ميچيند که حسن و پدرش را از خان? پدري بتاراند. پدر امير اما اصلاً مايل به رفتن آن دو از خانهاش نيست.
مدتي بعد، امير و پدرش به پاکستان و بعد به امريکا ميروند و مقيم امريکا ميشوند.
سالها گذشته است. پدر امير مُرده و امير ازدواج کرده و مشغول نوشتن يک رمان است و طالبان هم افغانستان را تصرف کردهاند. در همين حين نامهاي از رحيم خان، دوست پدر امير که مشوق امير براي قصهنويسي بوده و هميشه از امير دربرابر پدرش دفاع ميکرده، به دست امير ميرسد. رحيم خان حالا در پاکستان زندگي ميکند و از امير ميخواهد که به ديدنش برود. امير به پاکستان ميرود. ماجرا مربوط به حسن است؛ کسي که امير اينهمه سال سعي کرده او را از حافظهاش پاک کند. گذشته و خاطر? سرکوبشده اما برگشته است و امير در ملاقات با رحيم خان حقيقتي تازه و تکاندهنده را دربار? گذشت? خودش و حسن درمييابد.
رحيم خان خواستهاي از امير دارد که بهنحوي به حسن مربوط ميشود. حالا امير در يک دوراهي خطير قرار گرفته است و بايد دست به انتخابي دشوار و سرنوشتساز بزند. يا بايد کُنجِ عافيت را انتخاب کند و بياعتنا به خواستِ رحيم خان به امريکا برگردد، يا بايد به دل خطر بزند و براي انجام مأموريتي که رحيم خان به او سپرده است به افغانستانِ تحت سلط? طالبان برود.
امير سرانجام، راه دوم را انتخاب ميکند و به افغانستان ميرود و در پايان کتاب «بادبادکباز» ميبينيم که اين سفر، شخصيت او را دگرگون ميکند و از او، که پيشتر انساني ترسو و مردد و منفعل بوده است، انساني جسور و مسئول در قبال ديگري ميسازد.
کتاب «بادبادکباز» رماني است که هم مخاطب را سرگرم ميکند، هم تصويري از دوراني از تاريخ افغانستان، از دوران سلطنت و سقوط پادشاهي در اين کشور تا آمدن کمونيستها و سپس طالبان، ترسيم ميکند، هم مسائل و بحرانهاي قوميتي و خشونتهاي برآمده از تعصبات قومي و نژادي در افغانستان را به تصوير ميکشد، هم تصويري از زندگي مهاجران افغانستاني در امريکاي دوراني که امير و پدرش به آنجا رفته و به کار و زندگي در اين کشور مشغولند ارائه ميدهد و هم مسائلي جهانشمول را درباب برابري و برادري و صلح و رابط? پدر و فرزندي و روابط انساني پيش ميکشد.
دربار? خالد حسيني، نويسند? کتاب «بادبادکباز»
خالد حسيني (Khaled Hosseini)، متولد 1965 در کابل، داستاننويس و پزشک افغانستاني – امريکايي مقيم امريکاست. پدر او در ده? 70 ميلادي ديپلمات وزارت خارج? افغانستان بود اما بعد از کودتاي کمونيستي در افغانستان در سال 1980 ميلادي از اين سِمَت برکنار شد و بههمراه خانوادهاش به امريکا پناهنده و در اين کشور مقيم شد. خالد حسيني در امريکا زيستشناسي و پزشکي خواند. او با نوشتن کتاب «بادبادکباز» در عالم ادبيات به شهرت رسيد.
از خالد حسيني، بهجز کتاب «بادبادکباز»، سه اثر داستاني ديگر نيز منتشر شده که عبارتند از: رمان «هزار خورشيد تابان»، رمان «و کوهستان به طنين آمد» و قص? کوتاه «دعاي دريا»، که اين آخري قصهاي است همراه با تصويرسازي که با نگاه به بحران پناهندگان سوري و فاجع? غرق شدنِ آلان کُردي، پسربچ? سهسال? کُردِ سوري که در سال 2015 در راه جزيرة کورسِ يونان، بههمراه مادر و برادرش در درياي مديترانه غرق شد، نوشته شده است. هر چهار اثر داستاني خالد حسيني به فارسي ترجمه شدهاند.
خالد حسيني همچنين يکي از فعالان حقوق بشر است. در سال 2006 آژانس پناهندگان سازمان ملل او را بهعنوان سفير حسن نيت خود در افغانستان انتخاب و معرفي کرد. تأسيس بنياد خالد حسيني در سال 2007 براي کمک به افغانها از جمله اقدامات بشردوستان? او به عنوان سفير حسن نيت در افغانستان است.
دربارة ترجم? فارسي کتاب «بادبادکباز»
کتاب «بادبادکباز» با ترجمه و مقدم? مهدي غبرائي در انتشارات نيلوفر منتشر شده است.
مهدي غبرائي، متولد 1324 در لنگرود، از مترجمان مطرح و نامآشناي ادبيات داستاني در ايران و برادر زندهياد فرهاد غبرائي، مترجم، و زندهياد هادي غبرائي، ويراستار و مترجم، است.
ترجمههاي مهدي غبرائي از آثار داستاني جهان بسيار متنوع است و آثار نويسندگاني از سرزمينهاي مختلف، از کشورهاي عربي و افريقايي تا ژاپن و اروپا و امريکا، را در بر ميگيرد. ارنست همينگوي، کازوئو ايشيگورو، هاروکي موراکامي، جک لندن، دوريس لسينگ، و. س. نايپُل و هشام مطر از جمله نويسندگاني هستند که غبرائي آثاري از آنها را به فارسي ترجمه کرده است.
از ترجمههاي مهدي غبرائي ميتوان به کتابهاي «آواي وحش»، «اين ناقوس مرگ کيست؟»، «کافکا در کرانه»، «خانهاي براي آقاي بيسواس»، «هزار خورشيد تابان»، «در کشور مردان» و «دفترهاي مالده لائوريس بريگه» اشاره کرد.
از کتاب «بادبادکباز» ترجمههاي فارسي ديگري هم منتشر شده است. ترجم? مشترک زيبا گنجي و پريسا سليمانزاده از اين رمان، که در انتشارات مرواريد به چاپ رسيده، از جمل? اين ترجمههاست.