ماه نیمروز
شهریار مندنی پور
مرکز
دسته بندی: داستان-کوتاه-ایرانی
| کد آیتم: |
1372 |
| بارکد: |
9789643051655 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
12 |
| تعداد صفحات: |
152 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «ماه نيمروز» اثر شهريار مندنيپور، نشر مرکز
داستانهايي درباره تنهايي و سرگشتگي انسان در جهان مدرن، نسبت جهان کنوني با طبيعت، ستم عليه زنان، کابوسها و ابهامهاي ناتمام و مضامين ديگري که هريک با زندگي انسان معاصر مرتبط است. کتاب «ماه نيمروز» يکي از مجموعه داستانهاي شهريار مندنيپور است که در دهه هفتاد منتشر شد.
مجموعه داستان «ماه نيمروز» شامل هشت داستان کوتاه است که اولينبار در سال 1376 منتشر شد و پس از آن و در طول سالهاي مختلف بارها تجديدچاپ شده است.
يکي از ويژگيهايي که در داستانهاي کتاب «ماه نيمروز» ديده ميشود سطح زبانياي است که مندنيپور در اين داستانها به کار گرفته است. داستانهاي اين مجموعه هريک بنا به مضمون محوري داستان زباني متفاوت دارند.
مروري بر کتاب «ماه نيمروز»
تکافتادگي و غربت انسان و کابوسها و ابهامهاي زندگي در جهان مدرن از جمله مضاميني است که شهريار مندنيپور در برخي از آثارش به آنها پرداخته است. در هشت داستان کوتاه کتاب «ماه نيمروز» نيز به اين مضامين توجه شده است.
کتاب «ماه نيمروز» شامل هشت داستان کوتاه با اين عناوين است: «رنگ آتش نيمروزي»، «ماه نيمروز»، «مه جنگلهاي بلوط»، «اگر تابوت نداشته باشد»، «آهوي کور»، «آتش و رس»، «جايي، درهاي...» و «درياي آرامش». تاريخ اتمام داستانها در برخي از آنها ذکر شده و بر اساس آنها ميتوان گفت اين داستانها مربوط به سالهاي ابتدايي هفتاد هستند.
داستان «آتش و رس»، که داستان ششم کتاب «ماه نيمروز» است، يکي از داستانهاي خواندني اين اثر است. «آتش و رس» به کابوسهاي مردي به نام ماهور و ماجراي زني با نام عطيه مربوط است. ماهور و عطيه در يک مهماني يکديگر را ميبينند و ماهور در آنجا از کابوس هميشگياش ميگويد. مندنيپور در اين داستان زمان را به گونهاي خاص در داستان به کار گرفته است. در داستان «آتش و رس»، ماهور کابوسي طولانيمدت دارد. او در کابوس تکرارشوندهاش مدام افرادي را ميبيند که ميان شعلههاي آتش ميسوزند و در ميان آتش و دود چشماني به او زل زدهاند. اين کابوس هميشگي سبب ميشود که ماهور پيگيرانه به اخبار خودسوزيهاي زنان در روزنامهها توجه کند. او پس از آشنايي با عطيه از او دليل خودسوزي زنان را ميپرسد. عطيه در پاسخ ميگويد شايد اين زنان ميخواهند با خودسوزي از دنيا انتقام بگيرند و رنجشان را نشان دهند. داستان پاياني تکان دهنده دارد چرا که در پايان اين عطيه است که در آپارتمان خود مقابل چشمان ماهور خودسوزي ميکند. در بخشي از اين داستان که، به شکلي به ستمي که به زنان تحميل ميشود توجه کرده، ميخوانيم: «از اينجا مطمئنم آتش است. آتش را اگر دقت کني، در مرکزش يک فضاي اثيري است. انگار خالي است. يک کمي بالاتر از هيمهها يا دور فتيله شمع... حتا طرفهاي شعلهپخشکنِ گاز. يک کمي بالاتر، شعله پيدا ميشود. همين خلاء وسط طرح تو هم هست، بعد خطهاي سياه زبانه ميکشند. آنوقتها که دنبال خودسوزها ميگشتم، رسيدم جايي که يکي افتاده بود. طرح بدنش روي آسفالت مانده بود. اطرافش سفيدي پودر ضد آتش بود. برعکس اين طرح آنجا وسط آسفالت سياه سوخته بود و دورش سفيد.» در اين داستان عطيه زني تنها است که از همسرش جدا شده و مرد فرزندانش را از او گرفته است. درواقع عطيه زني است که نميتواند بچههايش را ببيند و حالا با ماهور آشنا شده که او نيز توجه و عشقي ندارد. عطيه نيز خود را در آتش ميسوزاند تا زجرش را در چشم دنيا بگذارد.
يکي ديگر از داستانهاي خواندني کتاب «ماه نيمروز»، داستاني است با عنوان «مه جنگلهاي بلوط». در اين داستان به شکلي با مسئله تنهايي انسان مدرن روبرو هستيم. در اين داستان روابط شکننده و ناپايدارند و خيانت در گوشه و کنار همه روابط نهفته است. اين داستان اينطور آغاز ميشود: «من، مردي مفرغي رنگم که چهار سال ديگر به چهل سالگي ميرسم. حافظه سمج و فکرهاي مدامم را با سکوت در برابر آدمهي پرصدا جبران ميکنم. هرگز سراغ قبر زنم نميروم، چون نه براي او فايدهاي دارد و نه براي من. دوستان زيادي نميخواهم داشته باشم. براي من؛ پس از خداحافظيِ پس از خالي شدن يا بعداظهرهاي تهي جمعهها و يا ساعتهاي خسته بعد از گره از کار گشودن، که نميشود تنها ماند، چند نفر که بشود زمانهايي بيخيال و بيمرده را همراهشان سر کرد، بساند. يک رفيق گاهگاهي هم که بيخبر، با سهتارش ميآيد، تکزنگي ميزند و فقط تکزنگي، و اگر در باز نشود، ميرود، بعضيوقتها خوب است، و اين رفيق را که گاهي رفيق صدايش ميزنم- چون اسمش همان وقت يادم رفته -و گاه کاوه- چون اسمش همين است- از دوران دبيرستان ميشناسم ولي هنوز نميدانم خانهاش کجاست.»
کتاب «ماه نيمروز» نوشته شهريار مندنيپور در نشر مرکز منتشر شده است.
درباره شهريار مندنيپور نويسنده کتاب «ماه نيمروز»
شهريار مندنيپور، متولد 1335 در شيراز، داستاننويس معاصر ايراني و از نويسندگان شاخص نسل سوم داستاننويسي ايران است. مندنيپور پس از تحصلات متوسطه براي تحصيل در رشته علوم سياسي وارد دانشگاه تهران شد و در اواخر دهه پنجاه فارغالتحصيل شد. او نويسندهاي تجربهگرا است که به خوبي از امکانات زبان و فرم براي بازنمايي واقعيت در داستانهايش استفاده ميکند. مندنيپور از نويسندگاني است که توجهي ويژه به نثر داستانهايش دارد و در آثارش زباني هماهنگ با مضمون داستان به کار ميبرد. درواقع زبان و نحوه اجراي آن در داستانهاي مندنيپور از ويژگيهاي اصلي و مشترک کتابهاي او است که به فضاسازيها و ساختار داستانهايش کمک زيادي ميکند. خود او در مصاحبهاي درباره اهميت زبان در داستان گفته: «زبان، هدف نگارش است. پس وسيلهاي براي داستاننويسي نيست و نويسنده بايد بتواند طيفي از زبانهاي مختلف را خلق کند.» مندنيپور را ميتوان ادامه سنتي در داستاننويسي ايران دانست که هوشنگ گلشيري يکي از چهرههاي شاخص آن است. سنتي مبتني بر زبان، تکنيک و شيوه روايت و توجه به ادبيات کلاسيک. اسطوره و تاريخ، مسئله غربت انسان، مرگ، عشق و نفرت، جنگ و تبعاتش، کابوس و جنون از مضامين اصلي داستانهاي مندنيپور هستند. داستانهاي مندنيپور در مواجهه اول کمي مشکل به نظر ميرسند و از اينرو خواننده به ذهني فعال براي خواندن نيازمند است و مشارکت فعال خواننده به لذت خواندن ميافزايد. جهان داستاني مندنيپور سرشار از استعاره و رويا است و مرز ميان رويا و واقعيت چندان روشن نيست. مندنيپور نويسندهاي مدرنيست است و ذهنيت آشفته شخصيتهايش و ناتواني آنها از درک واقعيت را تصوير ميکند و اين موجب نوعي دلهره و هراس ميشود. مندنيپور براي دورهاي سردبير هفتهنامه «عصر پنجشنبه» هم بود. او سالها پيش به امريکا مهاجرت کرد و در آنجا نيز آثاري از جمله به زبان انگليسي نوشت که با استقبال خوبي هم روبرو شدند. از مندنيپور رمانهايي براي بزرگسالان، چند رمان نوجوان و چند مجموعه داستان منتشر شده است. «سايههاي غار» (1368)، «هشتمين روز زمين» (1371)، «موميا و عسل» (1375)، «ماه نيمروز» (1376)، «شرق بنفشه» (1378)، «آبي ماوراي بحار» (1381)، «هفت ناخدا» (1399) و «عقربکشي» برخي از آثار مندنيپور هستند.