آوای کوهستان
یاسوناری کاواباتا
داریوش قهرمان پور
چشمه
دسته بندی: ادبیات-آسیا
| کد آیتم: |
1521838 |
| بارکد: |
9786002297679 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
| نوبت چاپ: |
8 |
| تعداد صفحات: |
298 |
| سال انتشار: |
1403 |
رمان «آواي کوهستان» اثر ياسوناري کاواباتا
رماني اجتماعي - خانوادگي از ياسوناري کاواباتا. رمان «آواي کوهستان»، با عنوان اصلي ???، رمانيست که خواننده را با خود به دل سنت و فرهنگ و آداب و رسوم ژاپن و نيز زندگي در ژاپن سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم ميبرد. کاواباتا در رمان «آواي کوهستان»، از خلال روايت سيرِ زندگي يک خانواده، هم تصويري از جامع? در روزگاري که وقايع رمان در آن اتفاق ميافتد به دست ميدهد، هم سنت و فرهنگ ژاپن را به نمايش ميگذارد و هم ديدگاهي فلسفي درباره زندگي را با پختگي و باريکبيني و نکتهسنجي بيان ميکند.
با رمان «آواي کوهستان»، پابهپاي کاواباتاي چيرهدست در روايتگري و قصهگويي و شخصيتپردازي، بهآرامي و با حوصله در فرهنگ و طبيعت و جامعه و آداب و رسوم ژاپن سير ميکنيم و همچنين مقابل عميقترين احساسات و دلمشغوليها و اضطرابها و کشمکشهاي بشري قرار ميگيريم.
متن اصلي رمان «آواي کوهستان» اولين بار بين سالهاي 1949 تا 1954 بهصورت دنبالهدار و بعد در سال 1954 بهصورت کتاب منتشر شد.
مروري بر رمان «آواي کوهستان»
رمان «آواي کوهستان» رمانيست که از زيباييِ طبيعت و زشتي جنگ و ويراني، شکوه و زوال، هراس از سالخوردگي و فراموشي و مرگ و از تنهايي آدمي، بحران انسان مدرن و بحران انسان سنتيِ قرارگرفته در متن تحولات عصر مدرن سخن ميگويد. «آواي کوهستان» شرح زندگي يک خانواده در گذر زمان و در متن تغيير و تحولات اجتماعي ژاپن است و نيز روايتگر ژاپن ويران و آسيبديده از جنگ جهاني دوم. اين رمان، چنانکه محمدحسن شهسواري در مقدمهاش بر چاپ جديد ترجم? فارسي آن اشاره کرده است، آميزهاي از «تصاويرِ برقآسا و کوتاه از بيمانندي، شکوه و خِرَد درختان، بوتهها، گلها، حشرات، پرندگان، ماه، کوهستان، شب، خورشيد، روز، باران و مه» که «يک ضيافت تمامعيار از رنگينکمان روح آدمي در سيلان طبيعت» را تدارک ميبينند با نمايش تصوير برهن? جامعهاي متعفن است. کاواباتا در آواي کوهستان هم از شکوه و زيبايي طبيعت سخن ميگويد و هم، باز چنانکه شهسواري در مقدمهاي که به آن اشاره شد تأکيد کرده است، «درباره زخمهاي چيزي پلشت و انساني به نام جنگ». اينگونه است که در رمان «آواي کوهستان» بحران خانوادهاي که در مرکز رمان قرار دارد به بحراني بزرگتر پيوند ميخورد که بحراني اجتماعي و انساني است و هنر کاواباتا در رمان «آواي کوهستان» در اين است که همهچيز را با جزئينگري وسواسگونه روايت ميکند و حسوحال آدمها و موقعيت و فضا را ماهرانه به کمک جزئيات ميسازد و به خواننده منتقل ميکند.
اينک بخشي از اين رمان: «روز اول سال نو، پسرش به او گفته بود که موهايش دارند سفيد ميشوند، شينگو جواب داده بود که در سنوسال او، موهاي سفيد انسان روزبهروز زيادتر ميشوند، در حقيقت جلوِ چشمش سفيد ميشوند و به ياد کيتاموتو افتاده بود.
سن همهي همکلاسيهايش از شصت گذشته بود. در ميانشان عدهي فراواني بودند که از اواسط جنگ تا زمان شکست بد آورده بودند و از آنجا که در سالهاي پاياني پنجاهسالگيشان بودند تأثير اين بدبياريها در زندگيشان عميق و بعضاً جبرانناپذير بود. سنشان جوري بود که اگر پسري داشتند در آن زمان آنقدر بزرگ شده بود که در جنگ از دستش بدهند.
کيتاموتو سه پسر از دست داده بود. وقتي شرکتي که در آن کار ميکرد شروع به توليد محصولات جنگي کرد، ديگر نيازي به تخصصش نبود.
دوستي قديمي که براي ديدن شينگو به دفترش آمده بود، دربارهي کيتاموتو گفت "ميگويند وقتي در خانه جلوِ آينه نشسته بود و موهاي سفيدش را ميکند آن ماجرا پيش آمد. در خانه نشسته بود و هيچ کاري نداشت و اوايل خانوادهاش اين کارش را زياد جدي نگرفتند. فکر ميکردند براي مشغول نگه داشتن خودش موهاي سفيدش را ميکند. چيزي نبود که باعث نگراني باشد، ولي هر روز جلوِ آينه چمباتمه ميزد. از جايي که خيال ميکرد همهي موهاي سفيد را کنده است، باز هم موهاي سفيد تازه ميروييد. گمان ميکنم چون تعدادشان زياد بود موفق به کندن همهي آنها نميشد. هر روز مدت بيشتري را جلوِ آينه ميگذراند. ديگران در فکر بودند که کجا ممکن است رفته باشد، ولي او فقط جلوِ آينه نشسته و مشغول کندن مو بود. اگر يک لحظه از آينه دور ميشد، عصبي و بدخلق ميشد و بلافاصله سعي ميکرد سر جايش برگردد. خلاصه تمام اوقاتش را جلوِ آينه ميگذراند."
شينگو، که کم مانده بود بزند زير خنده، گفت "جاي تعجب است که چهطور همهي موهايش را از دست نداد."
"خندهدار نيست. از دست داد. تا آخرين تارش را کند."
اين دفعه شينگو نتوانست جلوِ خندهاش را بگيرد و زد زير خنده.
اما دوستش به صورتش نگاه کرد و گفت "ولي اين دروغ نيست. ميگويند حتي وقتي که موهاي سفيدش را ميکند، ساير موهايش سفيد ميشدند. يک موي سفيد را ميکند و دو سه تار موي اطرافش سفيد ميشدند. با قيافهاي نوميد و درمانده عکسش را در آينه تماشا ميکرد و هر چه بيشتر ميکند، موهايش بيشتر سفيد ميشد و روزبهروز کمتر ميشد."
شينگو جلوِ خندهاش را گرفت و گفت "و زنش هم جلوش را نميگرفت؟"
ولي انگار اين سؤال نيازي به جواب نداشت، دوستش به تعريفش ادامه داد "بالاخره، تقريباً مويي برايش نماند و همان هم که مانده بود، سفيد بود."
"حتماً دردناک بوده است."
"وقتي موها را ميکند؟ نه، درد نداشت. نميخواست موهاي سياهش را از دست بدهد، دقت ميکرد فقط موهاي سفيد را يکبهيک بکند، اما وقتي کارش تمام شد، پوست سرش کشيده و چروک شده بود. وقتي دست به آن ميکشيدند دردناک بود. بالاخره بردندش آسايشگاه رواني. ميگويند در بيمارستان تهماندهي موهايش را کند، ولي فکرش را بکن، چه اراده و تمرکزي ميخواهد. وحشتناک است. نميخواست پير شود، ميخواست جوان بماند. به نظر نميرسد کسي فهميده باشد که علت مو کندنش خل شدنش بود، يا به علت زياد کندن موهايش خل شده بود."
"ولي گمان ميکنم بعداً حالش بهتر شد!"
"بله، و معجزهاي هم شد. روي سر تاسش يک جنگل موي سياه سبز شد."
شينگو دوباره به خنده افتاد. "تورابهخدا راست ميگويي؟"
اما دوستش حتي لبخند هم نزد و ادامه داد "ولي حقيقت دارد. ديوانهها که پير نميشوند. اگر من و تو ديوانه بشويم، ممکن است خيلي جوانتر به نظر بياييم." بعد نگاهي به موهاي شينگو انداخت و گفت "تو هنوز ميتواني اميدوار باشي. براي من ديگر دير شده است."
دوستش تقريباً تاس شده بود.
شينگو آهسته گفت "ميخواهي يک موي خودم را بکنم؟"
"امتحان کن، اما شک دارم که براي کندن همهي موهايت ارادهي لازم را داشته باشي."
"خودم هم شک دارم و موي سفيد هم نگرانم نميکند. اشتياقي براي موي سياه ندارم."
"تو از اول بيخيال بودي. وقتي ديگران در حال غرق شدن بودند، تو آرام شنا ميکردي."
"خب شايد بهتر ميبود که به کيتاموتو هم توصيه ميکردي موهايش را رنگ کند و از آنهمه دردسر خلاص شود."
"رنگ کردن گول زدن است. اگر به گول زدن راضي ميشديم، نميتوانستيم منتظر معجزهاي باشيم که براي کيتاموتو اتفاق افتاد."
"اما مگر کيتاموتو نمُرده است، حتي بعد از آن معجزه؟"».
رمان «آواي کوهستان» با ترجم? داريوش قهرمانپور و مقدم? محمدحسن شهسواري در نشر چشمه منتشر شده است.
درباره ياسوناري کاواباتا، نويسنده رمان «آواي کوهستان»
ياسوناري کاواباتا (?? ??)، متولد 1899 و درگذشته به سال 1972، داستاننويس ژاپني و برنده جايزه نوبل ادبيات در سال 1968 است. کاواباتا از نويسندگان بزرگ و تأثيرگذار ادبيات داستاني ژاپن و اولين نويسنده ژاپني برنده جايزه نوبل ادبيات است. او در کودکي، فقدان و مرگ عزيزانش را تجربه کرد و تلخي اين تجربه با او ماند و به آثارش نيز رسوخ کرد. هنوز نُه سال هم نداشت که مادر و پدر و مادربزرگ و تنها خواهرش درگذشتند. بعدها در آثارش مرگ و تنهايي به درونمايهاي تکرارشونده بدل شد. کاواباتا در دانشگاه امپراتوري توکيو ادبيات خواند. يک سال بعد از فارغالتحصيلياش از اين دانشگاه، اولين رمانش به نام «رقصندهي ايزو» را منتشر کرد و با اين رمان خوش درخشيد و توجه منتقدان را به خود جلب کرد. در همان سالي که «رقصندهي ايزو» به چاپ رسيد، کاواباتا و چند نويسنده جوان ديگر نشريهاي ادبي به نام بونگهئي جيدائي (ادبيات معاصر) را منتشر کردند و طلايهدار جرياني تازه در ادبيات ژاپن شدند.
کاواباتا يکي از مؤسسان جايزه ريونوسوکه آکوتاگاوا بود که معتبرترين و مهمترين جايزه ادبي ژاپن است. او همچنين رئيس انجمن قلم ژاپن بود و از نويسندگان جوان و با استعداد حمايت ميکرد. از جمله نويسندگاني که کاواباتا حاميشان بود ميتوان به يوکيو ميشيما اشاره کرد. کاواباتا در سال 1972، در حالي که بيمارياي سخت او را از پا درآورده بود، با گاز به زندگي خود پايان داد. او در سخنرانياش هنگام دريافت جايزه نوبل گفته بود: «هر چه هم انسان از جهان بيگانه شده باشد، خودکُشي راهحل نيست. هر اندازه انساني که دست به خودکُشي زده باشد، درخور ستايش باشد، بسيار دورتر از قديسان جاي دارد.»
از آثار کاواباتا ميتوان به «خانه خوبرويان خفته»، «کيوتو (پايتخت قديم)» و «قلمرو رؤيايي سپيد» اشاره کرد.
رتب? رمان «آواي کوهستان» در گودريدز: 3.89 از 5.