آنته کريستا
داستان آشنايي دختري تنها و منزوي با دختري اجتماعي که به وقايعي غيرقابل پيشبيني ميانجامد. اَمِلي نوتومب در رمان آنته کريستا داستان دختري به نام بلانش را روايت ميکند که تنها و غمگين است و تنها معاشرانش کتابهايش هستند. بلانش دوست دارد زندگياي متفاوت داشته باشد و همين توجه او را به دختري به نام آنته کريستا که نقطه مقابل او به نظر ميرسد جلب ميکند. بلانش جذب روحيه اجتماعي آنته کريستا ميشود و ميکوشد با او دوستي به هم بزند. اين اما تازه آغاز ماجراهايي است که بلانش را با حقيقتي متفاوت روبهرو ميکند و باورهاي سادهانگارانهاش را تغيير ميدهد. رمان اين گونه آغاز ميشود: «روز اول او را خندان ديدم. تصميم گرفتم بشناسمش.
ميدانستم نميتوانم او را خوب بشناسم.
نميتوانستم به سمتش بروم. هميشه منتظر بودم ديگران پيشقدم شوند و سمت من بيايند، که البته هيچوقت کسي چنين کاري نميکرد.
فضاي دانشگاه اينطور بود: فکر کنيد آدم وارد اين دنياي جديد شود، ولي با هيچکس آشنا نشود.
يک هفته بعد، نگاهش به من افتاد.
فکر ميکردم خيلي سريع جهتِ نگاهش عوض شود. ولي نه، نگاهش روي من خيره ماند و من را برانداز کرد. جرئت نميکردم به آن چشمها نگاه کنم: انگار زمين زير پاي من ميلغزيد، نميتوانستم نفس بکشم.
تا وقتي نگاهم ميکرد، معذب بودم. با جسارتي بيسابقه به او نگاه کردم. او هم دستش را برايم تکان داد و خنديد.
سپس سرگرم صحبت با پسرها شد.
فرداي آن روز به طرفم آمد و سلام کرد...»
رمان آنته کريستا با ترجمه و مقدمه محبوبه فهيمکلام در نشر چشمه منتشر شده است.
درباره نويسنده: اَمِلي نوتومب (- 1967)، داستاننويس بلژيکي.
