بی بازگشت
نویسنده: لیسا کو
مترجم: فاطمه تناسان
ناشر: مون
دسته بندی: ادبیات آمریکا
900,000 ریال
رمان «بیبازگشت» نوشتۀ لیسا کو
داستان مهاجرت، بیگانگی و تحقیر. لیسا کو در رمان «بیبازگشت» از بیوطنی و طردشدگی میگوید و از زندگی غیرقانونی و زیست دوگانۀ انسان مهاجر در کشوری که از آنِ او نیست. «بیبازگشت»، با عنوان اصلی The Leavers، رمانی درباره وطن و بیوطنی و «دیگری» بودن و حاشیهای بودن و آوارگی است. لیسا کو در رمان «بیبازگشت»، از خلال روایت سرگذشت شخصیتهای اصلی رمان که مهاجرانی چینی در امریکا هستند، با رویکردی انتقادی از مسائلی چون قاچاق انسان و مهاجرت و سیاستهای مهاجرتی حاکم بر امریکا سخن میگوید. او در این رمان به ترسیم زندگی و مصائب آدمهایی میپردازد که از سرزمین خود رانده شدهاند و در سرزمین تازه نیز زمین سفتی زیر پای خود ندارند. طرد و راندهشدگی یکی از مضامین اصلی رمان «بیبازگشت» است.
متن اصلی رمان «بیبازگشت» نخستین بار در سال 2017 منتشر شده است.
مروری بر رمان «بیبازگشت»
شخصیتهای اصلی رمان «بیبازگشت» مادر و پسری چینیاند که به امریکا مهاجرت کردهاند. مادر اما ناگهان ناپدید شده و پسر که نامش دمینگ است به فرزندی خانوادهای امریکایی پذیرفته میشود و نامش به دنیل تغییر میکند. دمینگ اما بعدها بهجستجوی مادر برمیآید. بخشی از رمان «بیبازگشت» از دید پسر و بخشی از دید مادر روایت میشود. رمان با شرحی از زندگی دمینگ و مادرش در امریکا آغاز میشود. مادر ظاهراً قرار است با مردی ازدواج کند. آنها باید بعد از ازدواج مادر به جایی دیگر نقل مکان کنند و دمینگ از این جابجایی راضی نیست. اما با ناپدیدی مادر سرنوشت دمینگ تغییر میکند. چند سال میگذرد و میبینیم اکنون دمینگ با نام تازه دنیل زندگی جدیدی را آغاز کرده است، اما شکنندگی او را، بهعنوان مهاجری که خود را بیتعلق به جایی که در آن است میبیند، به خوبی درمییابیم. دنیل حالا مهاجری است که دیگر حتی ناماش هم به خودش تعلق ندارد. پسرِ چینیِ امریکاییشده در میان جمع دوستانش اصلاً اعتمادبهنفس ندارد و سخت محتاط و محافظهکار است و نوعی احساس حقارت و ترس از اینکه دستش بیندازند بر او چیره است. اما مادر این پسر چرا ناپدید شده است؟ این رازی است که در طول رمان «بیبازگشت» باید گره از آن گشوده شود.
لیسا کو در رمان «بیبازگشت» دشواریهای زندگی در غربت را به تصویر میکشد و از دوپارگی انسان مهاجر میان هویت پیشین و هویت تازه خود سخن میگوید. در این رمان انسان مهاجر و آواره و راندهشده و بیسرزمین را انسانی میبینیم که بهطور کامل در سرزمین تازه جا نیفتاده و نگاه به پشت سر و ریشۀ گمشده خود دارد و میخواهد آن را بجوید. «بیبازگشت» رمانی درباره وضعیت برزخی مهاجران آواره است. لیسا کو در این رمان با نگرشی نقادانه به لایههای پنهان جامعۀ امریکا میرود و بر نقاطی از این جامعه نور میتاباند که عرصۀ زندگی مهاجران و حاشیهنشینان است. او به تاریکجاهای جامعه سرک میکشد تا وضعیت دشوار انسان مهاجر را که مجبور است خود و هویت واقعی خود را نفی و طرد کند به نمایش بگذارد.
در بخشی از رمان «بیبازگشت» میخوانید: «سالها پیش از اینکه شهرهای حاشیهای به خود جرئت اینهمه گستردگی را بدهند، دنیل یک بچهنیویورکی بود که وقتی به کلاس چهارم رسید خطوط مترو را از حفظ بود، هرچند هنوز هم خودش را متعلق به آنجا نمیدانست. پس از رفتن به ریجبورو همیشه برایش سخت بود که به خودش اعتماد داشته باشد. مثل رولاند نبود که تا سروکلهاش پیدا میشد میتوانست یک مهمانی راه بیندازد. وقتی رولاند میپرسید آیا کسی میخواهد در رستوران تاکوبِل غذا بخورد - چیزی که اگر هرکس دیگری پیشنهاد میداد جوابش سکوت یا حتی تمسخر بود - همه جواب میدادند: "بله حتماً، خیلی هم خوب." اگر رولاند میگفت که اجرای یک گروه کسلکننده است، بقیه قبول میکردند که بیرونش کنند. دنیل مثل موم نرم و انعطافپذیر بود، شبیه همهکس و هیچکس، مجموعهای از خلقیات مختلف، کسی که محتاطانه حواسش بود حرف درست را بزند. پیش از ابراز واکنشش، به واکنشهای دیگران توجه میکرد، میتوانست شوخ یا جدی باشد یا هرطوری که سیاستمدارانهتر است، همان کسی که شما میخواهید. گاهی اوقات این کار نتیجۀ عکس میداد، مثل وقتی که تصادفی حرفهای گروهی از بچهها را درباره گروه موزیکی به نام کرودیتس شنید و گفت: "آره دربارهشان شنیدهام، موسیقی پانک پاپ دهۀ نود، درست است؟" و یکی از آنها گفته بود: "اینکه یک گروه واقعی نیست. یک جوک است." خیلی سریع به تتهپته افتاده و گفته بود که حرفشان را اشتباهی شنیده است. یا شبی دیگر، وقتی با رولاند و دوستانشان بیرون رفته بودند و آنها میگفتند که چقدر فیلم منور را دوست دارند و دنیل هم با تکان سر تأیید کرده بود. رولاند بعداً به او گفت: "تو که از وس اندرسون بدت میآمد!" دنیل پاسخ داد: "من حق دارم نظرم را تغییر بدهم." از خودش میپرسید نکند این آزردگیاش از ارزندگی فیلمهای وس اندرسون بهخاطر اطلاعات غلطش باشد یا اینکه نکتۀ درخشان ناپیدایی از چشمانش دور مانده که افراد تحصیلکردهتر از او قادر به دیدنش بودند.
اگر لباسهای مناسب داشت، منابع درستی در اختیار داشت، بالاخره همان کسی میشد که دلش میخواست، مثل رولاند با اعتمادبهنفس، با سلیقهای بیعیبونقص میشد اما کمتر مغرور؛ شایستۀ عشق، بیگناه. مهم نبود چند آلبوم جمعآوری کرده یا چند لیست آهنگ را ماهرانه گرد آورده، خود واقعیاش لجوجانه مانند یک کشتی کروز بزرگ در افق بود، نمایان اما دور از دسترس؛ هروقت به آن نزدیکتر میشد، کشتی به سمت دیگری کشانده میشد. همیشه منتظر بود از ورودی اسرارآمیزش عبور کند و وقتی طناب جلوی در برداشته میشد، هرگز نمیتوانست کاملاً باور کند که داخل کشتی است؛ درِ دیگری ظاهر میشد و طناب دیگری؛ همیشه وعده چیزی بهتر.»
درباره لیسا کو، نویسنده رمان «بیبازگشت»
لیسا کو (Lisa Ko) داستاننویس، ویراستار و روزنامهنگار امریکاییِ چینیالاصل است. کو در نیویورک و در یک خانواده مهاجر چینی متولد شده است. «بیبازگشت» نخستین رمان اوست. کو برای روزنامۀ «نیویورک تایمز» نیز مینویسد.
درباره ترجمۀ فارسی رمان «بیبازگشت»
رمان «بیبازگشت» با ترجمۀ فاطمه تناسان در نشر مون منتشر شده است. فاطمه تناسان متولد 1355 است. او دو رمان «برادر» و «رهبر ارکستر» را هم به فارسی ترجمه کرده است.
رتبۀ رمان «بیبازگشت» در گودریدز: 3.88 از 5.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکا |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 452 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک