شوخی با نظامی ها
Jokes for the Gunmen
مازن معروف
منصوره احمدی جعفری
ققنوس
دسته بندی: ادبیات-عرب
| کد آیتم: |
1522251 |
| بارکد: |
9786220403968 |
| سال انتشار: |
1400 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
112 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
مجموعه داستان «شوخي با نظاميها» نوشت? مازن معروف
جنگ و مصائب آن، بهروايت نويسندهاي که خودش عواقب جنگ را ديده و تجربهاي ملموس از آن دارد. مجموعه داستان «شوخي با نظاميها»، با عنوان اصلي «نُکات للمسلَّحين»، از آثار مطرح ادبيات عرب در سالهاي اخير است.
مازن معروف در داستانهاي کوتاه کتاب «شوخي با نظاميها» با طنزي تلخ به موضوع جنگ و تبعات آن پرداخته است.
مجموعه داستان «شوخي با نظاميها» اولين بار در سال 2015 به زبان عربي و بعد در سال 2019 به زبان انگليسي و با عنوان Jokes for the Gunmen منتشر شد.
کتاب «شوخي با نظاميها» از جمله آثار داستاني معاصر و نسبتاً جديد ادبيات عرب است که مورد توجه منتقدين جهان انگليسيزبان نيز قرار گرفته است. اين کتاب در سال 2019 به فهرست نامزدهاي نهايي جايزه من بوکر راه يافت.
مروري بر مجموعه داستان «شوخي با نظاميها»
کتاب «شوخي با نظاميها» شامل چهارده قص? کوتاه است. داستانهايي که در مجموع? «شوخي با نظاميها» ميخوانيد عبارتند از: «شوخي با نظاميها»، «گاوباز»، «گرامافون»، «جوک»، «سينما»، «بيسکويت»، «حمال»، «سندرم خوابهاي ديگران»، «اکواريوم»، «شخصيت ديگر»، «ساعت زنگدار»، «قوطي مربا»، «پرده» و «خوان و آوسا».
مجموعه داستان «شوخي با نظاميها» داراي قصههايي از جنس کمدي سياه است؛ قصههايي که در آنها با طنزي تلخ از جنگ و تأثيرات ويرانگر آن بر روح و زندگي مردم عادي سخن رفته است.
شخصيتهايي معمولي که در جامعهاي انباشته از خشونت و جنگ و تبعيض تحقير ميشوند و از دستيابي به خواستهها و آرزوهاي خود بازميمانند، از جمله شخصيتهايي هستند که در قصههاي مجموعه داستان «شوخي با نظاميها» با آنها مواجه ميشويم.
آنچه در ادامه ميخوانيد قسمتيست از داستان «شوخي با نظاميها» از اين کتاب: «در مدرسه دانشآموزاني بودند که با تعريف کردن قصههايي درباره کتک خوردن از پدرانشان فخرفروشي ميکردند. از آن قصهها معلوم ميشد هر پدري در خانه چقدر خشونت به خرج ميدهد. طبعاً قدرت موضوعي بود که براي ما در جنگ اهميت داشت. پدر من هيچوقت بين پدرهاي خشن جايگاهي نداشت، چون هيچوقت شيوههاي عجيب و خشونتآميزي براي تنبيه ابداع نميکرد. به بچهها گفتم پدرم مرا با کمربند تنبيه کرده. وقتي دليلش را پرسيدند، دروغ گفتم. نگفتم در گلدان فلفل تف کرده بودم، به جاي آن، قصهاي از خودم ساختم تا بگويم کار واقعاً خطرناک و جسورانهاي انجام داده بودم. جوري تعريف ميکردم انگار از نسل هکتور هستم. گفتم: "هم? قرصهاي واليوم مادرم رو خوردم. بعد پدرم جوري با کمربند کتکم زد که يهو هم? قرصا رو بالا آوردم."
هنوز چند روز از قص? شورانگيز من نگذشته بود که يکي از همکلاسهايم پيشم آمد و گفت پدرم را موقع کتک خوردن در خيابان ديده. گفت: "کمربند قهوهاي به کمرش بود، اما ازش استفاده نکرد. با همين کمربند تو رو زده بود؟" با سرم تأييد کردم: "بله." چون پدرم فقط يک کمربند قهوهاي داشت و دوستم آن صحنه را طوري توصيف ميکرد که انگار سرش را داخل شهر فرنگ برده و کل آن اتفاق را با جزئيات ديده. وقتي پدرم به خانه برگشت، فهميدم لکههاي روي صورتش از بخار خشکشويي نيست. براي اينکه از شدت دردي که ميکشد مطمئن بشوم انگشتم را سمت صورتش بردم و بزرگترين لک? روي آن را لمس کردم. خواب بود. از درد تکان خورد و بدون اينکه چشمانش را باز کند رويش را برگرداند. تظاهر کرد که هنوز خواب است.
آن لحظه فهميدم که روح پدرم کاملاً از بوت? فلفل بيرون رفته. خودم را سرزنش ميکردم. اگر بزرگترين شاخ? فلفل را نميکندم و آن را با پا له نميکردم، پدرم تا اين حد ضعيف و ترسو نميشد. ترسو بودن او دلم را واقعاً به درد آورده بود.
با اينکه بعد از آن کتک خوردن خيلي سعي کردم دوباره پدرم را تحريک کنم، ديگر مرا نزد. چند بار در بوت? فلفل تف کردم. اما پدرم تکان نميخورد، ساکت ميماند. مثل قبل خيلي صحبت نميکرد. بيشتر وقتش را در حمام ميگذراند. روي لب? وان مينشست. از جاکليدي ميپاييدمش. به نظرم پريشان بود. بدون اينکه متوجه باشد، آب دهانش ميريخت. از پشتِ در دندانهايم را فشار ميدادم و مثل دوستي قديمي که او را نصيحت ميکند، در حالي که انگار با هم ماهيگيري ميکنند و کنار هم روي لب? وان جلو دريا نشستهاند، ميگفتم: "گريه نکن، گريه نکن." اما پدرم گريه نميکرد و اين تنها چيزي بود که توانستم با آن خودم را قانع کنم که پدرم هنوز کمي از قدرتش را دارد.
بعد از مدت کمي، وقتي از سر کار برگشت، روي لباسش آثار مشتولگد بود. او تلويزيون را بلند کرد و زير درخت روبهروي ساختمان گذاشت. تلويزيون هيچ مشکلي نداشت، فقط ميخواست همه بفهمند او کاري به کار سياست ندارد. پدرم هيچوقت کارش را رها نکرد، چون در خشکشويي بايد لباسهاي مهمانان هتلهاي بزرگ را ميشست و اتو ميکرد. خيلي از آنها خبرنگارهاي بيگانهاند که از کشورهاي ديگر آمدهاند تا درباره جنگي بنويسند که در خيابان ما و ديگر خيابانهاي نزديک رخ ميدهد.»
درباره مازن معروف، نويسنده کتاب «شوخي با نظاميها»
مازن معروف، متولد 1978، شاعر، روزنامهنگار، داستاننويس و مترجم فلسطيني – ايسلنديِ زاده لبنان است.
معروف از يک خانواده پناهنده فلسطيني است که در آغاز جنگ داخلي لبنان در اردوگاه تل زعتر در بيروت سکني داشتند؛ همان اردوگاهي که دو سال پيش از به دنيا آمدن معروف، يکي از کشتارهاي جمعي فجيع بهدست فالانژها در آن اتفاق افتاد. خانواده مازن معروف از اين کشتار جان بهدر بردند. آنها با شروع جنگ داخلي از اين اردوگاه گريختند.
مازن معروف داراي ليسانس شيمي از دانشگاه لبنان است. او پيش از آنکه وارد کار نويسندگي شود، معلم فيزيک و شيمي بود. از سال 2001 به ادبيات و روزنامهنگاري رو آورد. کار ادبي را با انتشار مجموعه شعري در سال 2001 آغاز کرد. او براي چندين روزنامه و مجل? عربي نقد هنري و مُرورهاي ادبي نوشته است.
معروف اکنون ساکن ايسلند است. او آثار زيادي را از ادبيات ايسلند، هم در حوزه شعر و هم رمان و داستان کوتاه، به زبان عربي ترجمه کرده است.
درباره ترجم? فارسي کتاب «شوخي با نظاميها»
مجموعه داستان «شوخي با نظاميها» با ترجم? منصوره احمدي جعفري در انتشارات ققنوس منتشر شده است. منصوره احمدي جعفري، متولد 1358، مترجم ادبيات عربي معاصر است. او دو کتاب «دختران ماه» و «پست شبانه» را نيز در حوزه ادبيات عربي معاصر به فارسي ترجمه کرده است.
رتب? کتاب «شوخي با نظاميها» در گودريدز: 3.40 از 5.