فقط گوش کن
نویسنده: سارا دسن
مترجم: مینا فخری لو
ناشر: نون
دسته بندی: ادبیات آمریکا
742,500 ریال
کتاب «فقط گوش کن» نوشتۀ سارا دسن
رمانی درباب عوالم نوجوانی و جوانی و درباره حقیقت و دروغ. کتاب «فقط گوش کن»، با عنوان اصلی Just Listen، رمانیست با راوی اولشخصِ نوجوانی که تجربهای را که از سر گذرانده و تأثیر این تجربه بر زندگیاش را روایت میکند.
سارا دسن، که متخصص نوشتن از احساسات و تجربههای جوانانه و نوجوانانه است، در کتاب «فقط گوش کن» هم مهارت خود را در این زمینه به نمایش گذاشته است.
در کتاب «فقط گوش کن»، از خلال آنچه شخصیت اصلی این رمان، که دختری نوجوان است، روایت میکند، به تقابل حقیقت و دروغ و اهمیت عشق و دوستی در زندگی انسان پرداخته شده است.
در این رمان میبینیم که آرامش جز از راه مواجهۀ جسورانه با حقیقت به دست نمیآید.
متن اصلی کتاب «فقط گوش کن» اولین بار در سال 2006 منتشر شده است.
مروری بر کتاب «فقط گوش کن»
راوی کتاب «فقط گوش کن» دختری دبیرستانی به نام آنابل است. آنابل و خواهرانش مُدل تبلیغاتیاند. داستان کتاب «فقط گوش کن» مربوط به تجربهایست که آنابل از سر گذرانده است؛ تجربهای بد و ناراحتکننده که باعث جداافتادن آنابل از خانواده و دوستانش شده و او را سخت منزوی کرده است.
آنابل ماجراهای مربوط به گذشته، دوستیها و گسستن دوستیهایش را مرور و روایت میکند و اینگونه برای ما فاش میکند که چه بر او گذشته که زندگیاش را دگرگون کرده است.
کتاب «فقط گوش کن» از منظری کتاب دوستی و عشق و اهمیت عشق و دوستی در زندگی انسان هم هست. آنابل در این رمان، در عین اینکه دوستان قدیمیاش را از دست میدهد، دوستیِ تازه و سازندهای را هم تجربه میکند؛ دوستی با کسی که اهل موسیقی و از دروغ بیزار است. دروغ و حقیقت و جسارتِ راستگویی یکی از مضامین محوری کتاب «فقط گوش کن» است.
در کتاب «فقط گوش کن»، ضمن مواجهه با دغدغههایی که چندان سنوسال نمیشناسند، این دغدغهها را، همراه با آنابل نوجوان، از دریچهای نوجوانانه تجربه و در آنها تأمل میکنیم. آنابل دختریست خجالتی و تودار که همین ویژگیاش یکی از عوامل آسیبپذیری اوست.
کتاب «فقط گوش کن» فرصتیست که، از خلال خواندن داستانی با ضرباهنگی نسبتاً تند و دارای رگههایی از طنز، با احساسات و اضطرابها و نگرانیها و ترسها و جسارتها و دلبستگیها و عشقها و دلمشغولیها و انواع مسائل و عوالم دوران نوجوانی و جوانی مواجه شویم.
در بخشی از کتاب «فقط گوش کن» میخوانید: «پیام بازرگانی آوریل گذشته، قبل از تمام آن اتفاقها، ضبط شد و خیلی زود هم فراموشش کردم. چند هفته پیش پخش آن شروع شده بود، و ناگهان همه جا بودم.
روی ردیفی از صفحهنمایشها که در باشگاه بالای دستگاههای اسکی آویخته بود. روی نمایشگری که در اداره پست دارند و قرار است حواست را از اینکه چه مدت در صف منتظر ماندهای پرت کند. و حالا اینجا در تلویزیون اتاقم؛ همانطور که لب تختخوابم نشسته و دستهایم را مشت کرده بودم، سعی کردم خودم را وادار کنم بلند شوم و از اتاق بیرون بروم.
"باز همان وقت از سال است..."
روی صفحۀ تلویزیون به خودم، به خود پنج ماه پیشم، خیره شدم. دنبال تغییری گشتم، مدرکی آشکار بر اینکه چه به سرم آمده بود. هرچند اولش از حس کاملاً عجیب دیدن خودم آن هم بدون استفاده از آینه یا عکس جا خوردم. هیچوقت به این قضیه عادت نکرده بودم، حتی بعد از این همه مدت.
خودم را نگاه کردم که میگفتم: "بازیهای فوتبال." لباس فرم آبی روشن تشویقکنندگان را پوشیده بودم، موهایم بهشکل دماسبی محکم بسته شده بود، و بلندگوی خیلی بزرگی، مزین به حرف "ک" در دست داشتم؛ از آنهایی که دیگر کسی استفاده نمیکند.
"سالن مطالعه" صحنۀ به ظاهر جدی من در دامن پشمی و پلیور کوتاه قهوهایرنگ تغییر کرد، که یادم است باعث خارش تنم میشد و حالا که هوا بالاخره داشت گرمتر میشد پوشیدنش اشتباه بود.
"و البته، روابط اجتماعی..." درحالیکه به تصویر خودم زل زده بودم به جلو خم شدم، حالا شلوار جین و تیشرت پرزرقوبرقی به تن داشتم، روی نیمکتی نشسته بودم و درحالیکه پشت سرم گروهی از دخترها بیسروصدا با هم گپ میزدند برگشتم تا این خط از دیالوگ را بگویم.
کارگردان، با قیافهای جوان و مدرکی تازه از دانشکده فیلمسازی، مفهوم اثرش را برایم توضیح داده بود. او دستهایش را بهشکل دایرهای کامل تکان داده و گفته بود: "دختری که همهچیز دارد." طوری که انگار همین برای دربرگرفتن چیزی به آن بزرگی، صرفنظر از مبهم بودنش، کفایت میکرد. ظاهراً، این بهمعنای داشتن یک بلندگو، مقداری هوش و بذلهگویی، و گروه بزرگی از دوستان بود. البته، میتوانستم به طعنۀ آشکارِ گزینۀ آخر بیشتر فکر کنم، ولی تصویر من در تلویزیون به راه افتاده بود.
گفتم: "امسال تمام اینها اتفاق میافتد." حالا پیراهن شب صورتی به تن داشتم و حمایلی که رویش نوشته بود "ملکۀ مراسم بازگشت به خانه" بهصورت اریب از نیمتنهام آویخته بود، پسری در کتوشلوار رسمی کنارم آمد و بازویش را به طرفم دراز کرد. دست در بازویش انداختم و به پهنای صورت به رویش لبخند زدم. دانشجوی سال دوم دانشگاه محلی بود و موقع فیلمبرداری بیشتر توی خودش بود، هرچند وقتی داشتم آنجا را ترک میکردم شمارهتماسم را خواست. چطور این را فراموش کرده بودم؟
حالا تصویرم داشت میگفت: "بهترین لحظات، بهترین خاطرات. و شما لباسهای مناسب همۀ آنها را در فروشگاه چندمنظوره کاپف پیدا میکنید."
دوربین جلو آمد، نزدیکتر و نزدیکتر، تا اینکه تنها چیزی که میتوانستید ببینید صورت من بود، بقیۀ چیزها یکییکی محو شدند. این مال قبل از آن شب بود، قبل از تمام چیزهایی که بین من و سوفی اتفاق افتاد، پیش از این تابستان طولانیِ تنهایی و اسرار و سکوت. من به هم ریخته بودم، ولی این دختر؛ او حالش خوب بود. این را میتوانستی از نحوه نگاهش بفهمی که وقتی خواست دوباره حرف بزند با اعتمادبهنفس خیلی زیاد به من و دنیا خیره شده بود.
گفت: "سال تحصیلی جدیدتان را به بهترین سال بدل کنید." و من با پیشبینی دیالوگ بعدی، آخرین دیالوگ، همانی که بالاخره حقیقت داشت، احساس کردم نفسم بند آمد.»
کتاب «فقط گوش کن» با ترجمۀ مینا فخریلو در نشر نون منتشر شده است.
درباره سارا دسن، نویسنده کتاب «فقط گوش کن»
سارا دسن (Sarah Dessen)، متولد 1970، رماننویس امریکایی است. دسن از نویسندگان پرفروش امریکاست. عشق، دوستی و دنیای نوجوانی و جوانی از موضوعات اصلی آثار سارا دسن هستند.
از دیگر رمانهای سارا دسن میتوان به کتابهای «و ادامهی داستان» و «به من بگو ابدیت یعنی چه» اشاره کرد.
رتبۀ کتاب «فقط گوش کن» در گودریدز: 4.05 از 5.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکا |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 352 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک