الیزابت فینچ
Elizabeth Finch
جولین بارنز
لفففففق
فرهنگ نشر نو
دسته بندی: ادبیات-انگلیس
| کد آیتم: |
1992545 |
| بارکد: |
9786004904629 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
216 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
رمان «اليزابت فينچ» اثر جولين بارنز
داستاني دربار? عشق شاگرد به استاد که به پژوهشي تاريخي و زندگينامهاي و تأمل درباب عشق و دوستي و مرگ و فقدان و سوگ ميانجامد. رمان «اليزابت فينچ» (Elizabeth Finch) يک رمان عاشقان? دانشگاهي است.
جولين بارنز در رمان «اليزابت فينچ» حکايت حضور تاريخ و فلسفه در متن زندگي روزمره را بازميگويد و باب رويکردي نامتعارف به درس و تحقيق و پژوهش دانشگاهي را ميگشايد.
رمان «اليزابت فينچ» نقط? تلاقي عشق و عقل است و روايتي از يک عشق افلاطوني يکطرفه و تجربهاي که عاشق از چنين عشقي بهدست ميآورد.
متن اصلي رمان «اليزابت فينچ» اولين بار در سال 2022 منتشر شده است.
مروري بر رمان «اليزابت فينچ»
استادي به نام اليزابت فينچ، که فرهنگ و تمدن درس ميدهد، سرِ کلاس ميآيد و در همان اولين جلسه با حرفهايش بعضي دانشجويان را هراسان، بعضي را مبهوت و خشمگين و بعضي را به خود علاقهمند ميکند. اين سرآغار رمان «اليزابت فينچ» است؛ سرآغاز رماني که قرار است در آن با عشق يک شاگرد به استاد در متن فضاي درس و دانشگاه و تحقيق و پژوهش مواجه شويم؛ عشقي که عاشق را از يکسو به کندوکاو در گذشته و از سوي ديگر به تأمل درباب برخي مفاهيم و وضعيتهاي بنيادين و خطير زندگي ميکشاند و دانش و تحقيق را به زندگي و تجرب? زيسته پيوند ميزند.
راوي رمان «اليزابت فينچ» مرديست به نام نيل. او در ابتداي رمان نقل ميکند که استادش، اليزابت فينچ، چگونه وقتي براي اولين بار وارد کلاس شد حسي تازه به او داد و او با ديدنش احساس کرد در زندگياش به نقط? درستي رسيده است.
اليزابت فينچ روز اول وارد کلاس ميشود و حرفهايي درباب درس و شيو? تدريس خود ميزند که با حرفهاي کليشهاي استادان متعارف و رسميِ اتوکشيده متفاوت است. در ادام? رمان «اليزابت فينچ» ميبينيم که نيل، راوي رمان، به استادش دل ميبازد. اين دلباختگي البته يک عشق افلاطوني يکطرفه است که با مرگ استاد فرجامي تراژيک مييابد اما باعث ميشود که راوي به تحقيق دربار? امپراتور يوليانوس، شخصيت مورد علاق? اليزابت فينچ، بپردازد و همچنين در مفاهيم عشق و دوستي و سوگ باريک شود و آنها را مورد واکاوي قرار دهد.
رمان «اليزابت فينچ» همچنين رمانيست که نشان ميدهد گذشت? دور چقدر ميتواند در زندگيِ حال جاري و ساري شود و با متن زندگي روزمر? انسان معاصر بياميزد و زندگي انسان امروز را تحت تأثير خود قرار دهد.
در بخشي از رمان «اليزابت فينچ» ميخوانيد: «اليزابت فينچ بههيچروي شخصيتي مشهور نبود. جستجوي نامش در گوگل نتيج? اندکي خواهد داشت. اگر بخواهيد از جنب? حرفهاي توصيفش کنم، ميگويم پژوهشگري مستقل بود. ممکن است اين حسن تعبير يا حتي امري بديهي به نظر برسد. اما پيش از اينکه دانش رسماً در دانشگاهها منزل گزيند، بودند زنان و مرداني با بالاترين آگاهي که علايقشان را پيش خود دنبال ميکردند. البته بيشترشان پولدار بودند؛ برخي خل و چل بودند و معدودي هم بيترديد ديوان? ديوانه. اما پول به آنها اجازه ميداد براي تحقيق در هر مورد به هر جايي که لازم داشتند سفر کنند و نه اجباري به انتشار آن داشته باشند و نه همکاراني که بخواهند بر آنها پيشي بگيرند و نه رؤساي دپارتماني که بخواهند راضيشان کنند.
از وضعيت مالي اليزابت فينچ اصلاً اطلاعي نداشتم. تصور ميکردم ثروتي خانوادگي دارد يا ميراثي به او رسيده. آپارتماني در غرب لندن داشت که هرگز در آن پا نگذاشتم؛ به نظر ميرسيد مقتصدانه زندگي ميکند؛ تصور ميکنم به اين دليل به آموزش روي آورده بود که بتواند وقت خود را صرف تحقيق مستقل و شخصي کند. دو کتاب منتشر کرده بود: زنان آتشي، دربار? زنان آنارشيست لندن بين سالهاي 1890 و 1910؛ و خُرافههاي ضروري ما، دربار? مليگرايي و مذهب و خانواده. هر دو کتاب مختصر بودند و ناياب. ممکن است براي برخي، پژوهشگر مستقلي که کتابهايش در دسترس نباشد، چهرهاي خندهدار به نظر برسد. برخلاف دهها استاد رسمي ابله و کسلکننده که اگر ساکت ميماندند بهتر بود.
چند تن از شاگردانش بعدها اسم و رسمي به هم زدند. در برخي از کتابهاي تاريخ قرون وسطي و انديشههاي مرتبط با زنان از او سپاسگزاري شده است. اما براي کساني که او را نميشناختند معروف نبود. که البته بديهي است. با اين فرق که اين روزها، در دنياي ديجيتال، دوست و هوادار معني متفاوتي پيدا کرده و مفهومي آبکي شده است. بسياري از آدمها با يکديگر آشنايند بيآنکه ذرهاي يکديگر را بشناسند. و کلي هم از اين دانش سطحي خشنودند.»
دربار? جولين بارنز، نويسند? رمان «اليزابت فينچ»
جولين بارنز (Julian Barnes)، متولد 1946، داستاننويس، منتقد ادبي، جستارنويس، روزنامهنگار و مترجم انگليسي است. پدر و مادر بارنز هردو معلم زبان فرانسه بودهاند و خود او از شيفتگان فرهنگ و ادبيات فرانسه است. بارنز داراي ليسانس زبانهاي جديد از دانشگاه آکسفورد است و مدتي هم در مؤسس? لغتنام? آکسفورد به عنوان فرهنگنويس مشغول به کار بوده است. مدتي هم به روزنامهنگاري پرداخته و به عنوان سردبير و منتقد ادبي در نشريات کار کرده و در نشرياتي چون «نيو استيتسمن» و «آبزِروِر» نقد ادبي نوشته است.
جولين بارنز داستان جنايي هم نوشته و اين داستانها را با اسم مستعار دان کوانا، که نام همسرِ درگذشتهاش بوده، منتشر کرده است. او همچنين کتابي را از آلفونس دوده، نويسندة فرانسوي، و مجموعهکارتونهاي فولکر کريگل را از آلماني به انگليسي ترجمه کرده است.
از آثار جولين بارنز ميتوان به رمانهاي «طوطي فلوبر»، «درک يک پايان»، «هياهوي زمان» و «آرتور و جرج» اشاره کرد.
دربار? ترجم? فارسي رمان «اليزابت فينچ»
رمان «اليزابت فينچ» با ترجم? علي کهربائي در نشر نو منتشر شده است.
علي کهربائي، متولد 1324، مترجم ايراني است. از ترجمههاي او ميتوان به کتابهاي «يو. اِس. اِي.»، «گذار منهتن» و «شهري چون آليس» اشاره کرد.
از رمان «اليزابت فينچ» دو ترجم? فارسي ديگر هم موجود است که يکي از آنها، بهترجم? محمدرضا ترکتتاري، در نشر ني و ديگري، بهترجم? شهرزاد بياتموحد، در انتشارات فرهنگ جاويد منتشر شده است.