به پیانیست شلیک کن
نویسنده: دیوید گودیس
مترجم: محمود گودرزی
ناشر: کتاب کنج
دسته بندی: ادبیات آمریکا
2,175,000 ریال
رمان «به پیانیست شلیک کن» اثر دیوید گودیس
یک رمان جنایی نوآرِ امریکایی. رمان «به پیانیست شلیک کن»، با عنوان اصلی Shoot the Piano Player، امروزه یکی از کلاسیکهای ژانر نوآر امریکایی بهحساب میآید.
متن اصلی رمان «به پیانیست شلیک کن» اولین بار در سال 1956، با عنوان «آن پایین» (Down There)، منتشر شد اما بعد از اینکه فرانسوا تروفو، فیلمساز مشهور موج نو سینمای فرانسه، فیلم «به پیانیست شلیک کن» را براساس آن ساخت عنوان رمان نیز در چاپهای بعدی تغییر کرد و شد «به پیانیست شلیک کن».
گفتنیست که در اقتباس سینمایی فرانسوا تروفو از رمان «به پیانیست شلیک کن» شارل آزناوور، خواننده و ترانهسرای مشهور فرانسوی ارمنیتبار، نقش شخصیت اصلی رمان را بازی کرده است.
مروری بر رمان «به پیانیست شلیک کن»
شخصیت اصلی رمان «به پیانیست شلیک کن» یک پیانیست تنها و منزوی به نام ادی است. ادی نوازندۀ پیانو در یک بار در فیلادلفیا است. رمان «به پیانیست شلیک کن» با آمدن تِرلی، برادر ادی، به نزد او در باری که ادی در آن پیانو میزند آغاز میشود. ترلی حین فرار از دست کسانی که با ماشین تعقیبش میکردهاند به تیر مخابرات خورده و بهطرزی ناجور زخمی شده است. او و ادی مدتهاست همدیگر را ندیدهاند و حالا آمدن ترلی نزد برادرش یکجورهایی بوی دردسر میدهد.
در ادامۀ رمان «به پیانیست شلیک کن» میبینیم که ادی چگونه دچار دردسر و درگیری با گروهی گانگستر میشود و این درگیری چه پیامد تراژیکی برایش دارد.
رمان «به پیانیست شلیک کن» تصویری تلخ و سیاه از زندگی مردمی مطرود و زخمخورده و فراموششده است؛ تصویری از جامعهای تباه و انسانهایی که زندگی شخصی و حرفهایشان تباه شده است.
خشونت، تنهایی و تراژدی از ویژگیهای اصلی رمان «به پیانیست شلیک کن» است و نویسنده اینها همه را در دل رمانی حادثهای تعبیه کرده است.
انسانهای رمان «به پیانیست شلیک کن» گویی ناگزیر از سرنوشت تلخ و تیره و تراژیکی هستند که بر سر راهشان کمین کرده است. دیوید گودیس در این رمان نیز، همچون دیگر آثارش، دنیای طردشدگان جامعه و حاشیهایها و خلافکاران را تصویر کرده و از آدمهایی نوشته است که در اعماق و تاریکجاهای جامعه زندگی میکنند و زندگیشان در تنهایی و تلخی و اندوه و در محیطهایی آکنده از خشونت و جنایت و تبهکاری میگذرد، چنانکه اگر خود نیز نخواهند درگیر چنین مسائلی شوند بهنحوی پایشان به این مسائل کشیده میشود و دردسر و فاجعه گِرد سرشان میگردد و اطرافشان پرسه میزند و همواره به کمینشان نشسته است. ادی در رمان «به پیانیست شلیک کن» آدمی از همین قماش است؛ آدمی خزیده در کنج یک بار که یکباره درگیرِ دردسری میشود که برایش فاجعه میآفریند و خود او را هم به اِعمال خشونت وامیدارد.
در بخشی از رمان «به پیانیست شلیک کن» میخوانید: «دستهایش برفها را محکم فشار دادند، بازوهایش صاف شدند و وقتی تقلا میکرد بلند شود زانوهاش نیرو گرفتند. بعد بلند شد و همانطور که داشت به جلو میافتاد، چنگ زد تا در حصار را بگیرد. دستهایش به در خوردند، آن را بستند و بعد چفتش را زد. وقتی چفت سر جایش قرار گرفت و محکم شد، ادی دوباره افتاد.
فکر کرد: "بهگمانم حالا در امان باشیم. دستکم تا مدتی. اما بعدش چی؟ خب، بهوقتش دربارهی آن هم حرف میزنیم. یعنی وقتی کاملن امن شود، وقتی مطمئن شویم که از کوچه رفتهاند. بعد میتوانیم حرکت کنیم. کجا برویم؟ من را دست میاندازی، رفیق. من حتا نمیتوانم سرنخی بهت بدهم."
روی پهلویش افتاده بود، برف را زیر صورتش حس میکرد، برف بیشتری روی سرش میبارید، باد گوشتش را میخراشید و سرما تا عمق استخوانش نفوذ میکرد. صدای آدمها را توی کوچه شنید، صدای پاها، درهای حصار که باز و بسته میشدند، هرچند حالا سروصداها با نزدیکشدنشان بهشکلی عجیب گنگ و نامفهوم شده بودند. بعد صدا درست پشت در بود، از در عبور کرد و خیلی گنگ بود، بیشتر به زمزمهای در دوردست میمانست. فکری گنگ به ذهنش آمد: "چیزی شبیه لالایی." چشمهایش بسته بودند، سرش در بالشت برفیاش عمیقتر فرو رفت. بدنش معلق بود و پایین میرفت، دور میشد، خیلی دور...
صدا بیدارش کرد. چشمهایش را گشود و از خود میپرسید آیا واقعن آن را شنید.
"ادی..."
صدای پیشخدمت بود. ادی صدای پاهایش را در کوچه میشنید که آهسته قدم برمیداشت.
نشست، پلک زد. دستش را بالا برد تا صورتش را در برابر باد و برفی که به آن میخورد حفظ کند.
"ادی..."
"آره، خودش است. چی میخواهد؟"
دستش از جلوی صورتش پایین آمد. به اطراف و به بالا نگاه کرد، آسمان خاکستری را دید، بارش برف سنگین را روی سقف خانه، تندبادهای مارپیچ را که برف را از بام به داخل حیاط خلوت میریخت. حالا برف ترتیبی داده بود که بهشکل پتوی نازک سفیدی روی جسم برجستهای قرار بگیرد که هنوز آنجا در حیاط خلوت بود.»
دربارۀ دیوید گودیس، نویسندۀ رمان «به پیانیست شلیک کن»
دیوید لوب گودیس (David Loeb Goodis)، متولد 1917 و درگذشته به سال 1967، داستاننویس و فیلمنامهنویس امریکایی بود. شهرت او بهخاطر داستانهای جناییِ نوآرش بود.
کارگران فقیر، آدمهایی که بهناحق به آنها اتهام زده شده، فراریها و قاتلها شخصیتهای اصلی آثار جنایی گودیس هستند.
از آثار دیوید گودیس میتوان به رمان «گذرگاه تاریک» اشاره کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی رمان «به پیانیست شلیک کن»
رمان «به پیانیست شلیک کن» با ترجمۀ محمود گودرزی در انتشارات کتاب کُنج منتشر شده است.
محمود گودرزی، متولد 1356، مترجم ایرانی است. او فارغالتحصیل کارشناسی ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران است. از گودرزی ترجمههای مختلفی از ادبیات داستانی کلاسیک و مدرن جهان منتشر شده که بعضی از آنها عبارتند از: «کاندید یا خوشباوری»، «سفرهای گالیور»، «پییر و ژان»، «ژنرال ارتش مرده»، «دراکولا»، «شکار و تاریکی»، «اتاق قرمز»، «شاهین مالت»، «بَری لیندون»، «گذرگاه تاریک» و «عُقاب».
گودرزی همچنین آثاری را در زمینۀ کتاب کودک و نوجوان، زندگینامه و ادبیات نمایشی به فارسی ترجمه کرده است که از آن جمله میتوان به کتابهای «سندباد (سفر به سوی خطر)»، «محمد علی: سلطان رینگ»، «گابریل گارسیا مارکز»، «جرم داریم تا جرم» و «وودی آلن» اشاره کرد.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکا |
زبان: | فارسی |
قطع: | جیبی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 262 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک