حدیث شطرنج - و آخرین روزهای سیسرو
اشتفان سوایگ
محمود حدادی
افق
دسته بندی: ادبیات-آلمان
| کد آیتم: |
1993330 |
| بارکد: |
9786223320842 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
120 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو»، اثر اشتفان سوايگ
دو نوشته از آخرين نوشتههاي اِشتفان سِوايگ، نويسند? مطرح و صاحبنام اتريشيِ قرن بيستم. کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو» شامل يک قصه و يک زندگينامه، هردو بهقلم اشتفان سوايگ، است.
سوايگ، که روشنفکر و نويسندهاي دغدغهمند و حساس به مسائل زمانهاش بود، در هردو نوشتهاي که از او در کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو» ترجمه شده، نشاني از زندگي و زمان? خود و افکار و دغدغههاي شخصي و اجتماعياش بهجا گذاشته است.
مروري بر کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو»
اولين نوشتهاي که از اشتفان سوايگ در کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو» ترجمه و منتشر شده، قصهاي با عنوان «حديث شطرنج» است. اين قصه يکي از مشهورترين آثار داستاني سِوايگ است.
سِوايگ، که از زخمديدگان نازيسم بود و يکي از روشنفکراني که با روي کار آمدن هيتلر مجبور به ترک وطن شد، در قص? «حديث شطرنج» عرص? شطرنج را ميداني براي طرح ديدگاههاي انتقادياش دربارة فاشيسم و ماهيت آن ميبيند. او در اين قصه دو ديدگاه را، که يکي از آنها بيفرهنگي و خودکامگي فاشيسم و ديگري آزادانديشي روشنفکرانه را نمايندگي ميکند، دربرابر يکديگر مينشانَد و جهاني تاريک و تباه و هولناک را به تصوير ميکشد که در آن زور و جهل و ظلم و ستم و توحش بر آزادانديشي و صلح و انسانيت چيره شده است.
ديگر نوشت? ترجمه و منتشرشده در کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو» متني زندگينامهاي با عنوان «آخرين روزهاي سيسرو» است. اين متن روايت سِوايگ از زندگي سيسِرو، سخنور و سياستمدار و فيلسوف مشهور و بزرگ رُمِ باستان، است. سِوايگ در «آخرين روزهاي سيسرو» نيز، گرچه از گذشتهاي دور مينويسد، اما به زمان? خود نظر دارد و، از خلال روايت زندگي سيسرو، روايتي از احساسات و احوال دروني خود در سالهاي پاياني زندگياش در غربت و نيز تصويري از زمانه و روزگار تلخ و تيره و هولناکي که در آن ميزيسته ارائه ميدهد.
آنچه ميخوانيد بخشي از داستان «حديث شطرنج» از کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو» است: «چنتوويچ، با هم? آنکه خيلي جوان بود، يک سالي ميشد به جرگ? شطرنجبازان بزرگ و پرآوازهاي چون آليوشين، کاپابلانکا، تارتاکووَر، لاسکر و بوگلِيوبُف درآمده بود. از زمان درخشش رِسسکي، اين نابغ? خردسال، در هفتسالگياش در مسابقات سال 1922 نيويورک، ديده نشده بود جواني تا اين پايه گمنام، با تاخت آوردن به اين رست? پرآوازه، چنين هياهويي به پا کرده باشد، خاصه که هرگز از پيش گمان نميرفت ويژگي ذهني اين جوان صعودي چنين خيرهکننده برايش مقدر کرده باشد. طولي نکشيد که فاش شد اين استادبزرگ شطرنج در زندگي خصوصياش از نوشتن حتي يک جمل? بيغلط در هر زباني عاجز است و بنا به طعن? تلخ يکي از حريفان عصبانياش "در هم? حيطهها به يک ميزان بيسواد". از اهالي اسلاو جنوبي بود و پسر قايقران بيشيرهوجاني که يک شب قايق کمجثهاش را يک کشتي باري در دانوب، رودخان? محل کار اين قايقران، واژگون ميکند. پس از مرگ پدر، کشيشِ اين دهِ دورافتاده از سر دلسوزي سرپرستي اين پسرِ درآنزماندوازدهساله را به عهده ميگيرد و در مقام پدرخواندهاي صالح صادقانه ميکوشد با تدريس شخصي آنچه را اين کودنِ کمحرف و پيشانيپهن در مدرسه در ياد گرفتنش درميماند در خانه جبران کند.
اما هر آن تلاش بيحاصل بود. ميرکو، بعد از صد بار توضيح، همچنان با نگاهي بيگانه به حروف خيره ميماند. ذهن کند او حتي در سادهترين درسها قدرت درک نداشت. در چهاردهسالگي هم باز بايد بر سر تفريق و جمع هربار انگشتهايش را به کار ميگرفت و خواندن کتاب يا روزنامه، حتي در آستان? جواني، برايش زور و زحمت برميداشت، هرچند هيچ نميشد بيرغبت يا نافرمانش بخواني. سربهزير دنبال هر کاري که دستور ميدادي ميرفت: آب ميآورد، هيزم ميشکست، در مزرعه کار ميکرد، ظرف ميشست. باري، هر خدمتي که ميخواستي، همه را با اطمينان تمام، منتها با کندي ستوهآوري، به آخر ميرساند. ولي آنچه اوقات اين کشيش نيکدل را، در خو و خصلت اين جوانِ سربهتو، بيش از همه تلخ ميکرد خمودي مطلق او بود. تا با تأکيدي تمام نميخواستي، دست به کاري نميزد، چيزي نميپرسيد و با همسالهايش نميجوشيد و اگر با تصريحي تام حکم نميکردي، دست به سياهوسفيد نميزد. همينکه کارهاي خانه را به آخر ميرساند، با نگاه خالي و گنگ گوسفندي در چراگاه، گوش? اتاق مينشست، بي کمترين نشاني از علاقه که ببيند دوروبرش چه ميگذرد. درحاليکه کشيش شبهمهشب با چپقش بر گوش? لب، بهروال معمول، با رئيس ژاندارمري يک دور شطرنج ميزد، اين پسر زردمو خاموش در کناري کز ميکرد و از زير پلکهاي سنگينش ظاهراً بُله و خوابآلود به اين تخت? چهارخانه خيره ميشد.»
دربارة اِشتفان سِوايگ، نويسندة کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو»
اِشتفان سِوايگ (Stefan Zweig)، زادة 1881 و درگذشته به سال 1942، داستاننويس، نمايشنامهنويس، روزنامهنگار و زندگينامهنويس بلندآوازة اتريشي بود. سِوايگ تحصيلکردة فلسفه در دانشگاه وين بود و در طول زندگياش با بزرگان زمان? خود، نظير زيگموند فرويد و رومن رولان، حشر و نشر داشت. او نويسندهاي صلحطلب بود و در پي اينکه از طريق فرهنگ تمام کشورهاي اروپايي را بههم پيوند دهد. به همين منظور بود که سفر ميکرد، اما قدرتگرفتن هيتلر و نازيسم در آلمان سفري شوم و اجباري را براي اين نويسنده رقم زد؛ سفري که سِوايگ را تا پايان عمر از کشورش دور نگه داشت و منجر به انزواي او شد. سِوايگ به انگلستان رفت و مدتي در آنجا مقيم شد، اما در انگلستان نيز ماندگار نشد و از آنجا به برزيل رفت. گسترش جنگ او را روزبهروز نوميدتر و افسردهتر ميکرد، تا جايي که دست آخر بههمراه همسرش، لوته آلتمان، در برزيل به زندگي خود پايان داد.
سِوايگ نويسندهاي پرخواننده بود. از او، بهجز قصه و نمايشنامه و برخي آثار پراکندة ديگر، آثاري مهم در زمين? زندگينامه و تاريخنگاريِ داستاني بهجا مانده است. سِوايگ در اين آثارش، که از آثار موفق او به حساب ميآيند، به شرح زندگي بزرگان و مشاهير و همچنين نقل داستانوارِ وقايع تاريخي پرداخته است.
از آثار اشتفان سِوايگ ميتوان به «سه استاد سخن: بالزاک، ديکنز، داستايفسکي»، «اراسموس روتردامي و روزگارش» و «نام? يک زن ناشناس» اشاره کرد.
دربارة ترجم? فارسي کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو»
کتاب «حديث شطرنج و آخرين روزهاي سيسرو» با ترجمه و مقدم? محمود حدادي، همراه با مقالهاي از توماس مان با عنوان «به ياد اشتفان سوايگ به مناسبت دهمين سالِ مرگ او» و يادداشتي کوتاه بر آخرين روزهاي سيسرو، در نشر افق منتشر شده است. اين کتاب قبلاً، با همين ترجمه و با عنوان «حديث شطرنج و رسال? سيسِرو»، در انتشارات نيلوفر به چاپ رسيده بود.
محمود حدادي، متولد 1326 در قزوين، از مترجمان مطرح ادبيات آلمانيزبان است. او ترجم? برخي از مهمترين آثار کلاسيک و نيز کلاسيکهاي مدرن ادبيات آلمانيزبان را در کارنام? کاري خود دارد.
حدادي استاديار گروه زبان و ادبيات آلماني دانشکدة ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد بهشتي و داراي فوقليسانس ادبيات آلماني از دانشگاه آزاد برلين است. از ترجمههاي او ميتوان به کتابهاي «ديوان غربي – شرقي»، «فاؤست»، «رنجهاي ورتر جوان»، «مرگ در ونيز»، «ميشائيل کلهاس» و ««فرشت? آبي» اشاره کرد.