
مجمع الوحوش
نویسنده: عطیه عطارزاده
ناشر: چشمه
دسته بندی: داستان ایرانی
1,360,000 ریال
معرفی رمان مجمع الوحوش
ایران عصر قاجار از دریچۀ باغوحش ناصرالدینشاه. مجمعالوحوش رمانیست که تاریخ را به تخیل میآمیزد و از خلال زندگی حیواناتی که زندگیشان با وقایع تاریخی گره خورده است به ترسیم جامعۀ بحرانزدۀ ایران در دورۀ چند شاه قاجار میپردازد.
دربارۀ رمان مجمعالوحوش
داستان کتاب مجمعالوحوش حول باغوحش ناصرالدینشاه و مردی به نام اسحق که نگهبان این باغوحش است میگردد اما نویسنده از خلال این داستان، به شرح مصائب مردم ایران در روزگار قحطی و جنگ و بیماری و فلاکت و گرسنگی میپردازد و نیز تأثیر این بلایا را بر زندگی حیوانات فلکزدۀ باغوحش نشان میدهد.
عطیه عطارزاده در رمان مجمعالوحوش عناصر فانتزی را با وقایع تاریخی میآمیزد و اینگونه به تاریخ از منظر تخیل مینگرد. اسحق در داستان مجمعالوحوش نگهبانی متعهد و وفادار است که از جان و دل میکوشد که حیوانات باغوحش ناصرالدینشاه را در اوج فجایع و بلاهایی که بر زندگی این حیوانات نیز تأثیر میگذارد، حفظ کند و از نابودی آنها جلوگیری کند.
مجمعالوحوش شرح رنجهای مردمی گرفتار انواع مصیبتهاست و شرح تاریخی شرحهشرحه از ظلم و خشونت و کشتار. در این رمان بههمراه اسحق و حیواناتی که به جانش بستهاند تاریخ عهد قاجار را از دوران ناصرالدینشاه تا جانشینان او دنبال میکنیم و میبینیم که در هر دوره چه بر سر ایران و مردم ایران و همچنین چه بر سر حیوانات باغوحش ناصرالدینشاه میرود و نگهبان این حیوانات چگونه میکوشد آنها را با چنگودندان از پیچهای خطرناک تاریخ بهسلامت عبور دهد و حین عبور از این پیچوخمها چهها که نمیبیند و تجربه نمیکند. مجمعالوحوش داستان وحوش است در عصر توحش و شرح مردمی گرفتار زمامدارانی ستمگر، موحش و بیعلاقه و بیاعتنا به سرنوشت کشوری که بر آن حکم میرانند. رمان مجمعالوحوش همچنین شرح ترس دیرپای تاریخی است؛ ترسی برآمده از استبداد دیرپا که در عمق جان مردمی استبدادزده نشسته و دستوپای آنها را بسته است.
کتاب مجمعالوحوش در نشر چشمه منتشر شده است.
بخشی از رمان مجمع الوحوش
«سرم بهزور بلند میکنم. چرخ میخورد سقف. به درد میروم به دو پا مگر آرام بگیرد چشم. خونی نیستم. دستهام را میجورم. حلاج نیستم. پاهام سر جایشاناند. سلطان هم آنجاست. سر گذاشته روی دست جم نمیخورد. نمیدانم شب است یا روز. امروز یا فردا. سرم بد سنگین است. چارپا میشوم مثل سگ بیجان کتکخورده تنم میکشم زمین. بهتقلا میروم پیش حیوان که هنوز همان جاست درازشده پای صندوق. حتی نیامد ببیند بوی مرگ میدهم یا نه. دست میگذارم به پوزهاش. گرم است. میکِشمش. بهزور لای چشم لوچ باز میکند. بلند شو حرامزاده! میزنم به گردهاش. پتیاره نا نکرده دهان باز کند چه برسد به فشردن دندان. سرش میکشم به راست. میزنم فرق سرش. خاک بر سرت بوزینه. دهانش بوی بنگ میدهد. شیره چسبیده به دندانهاش. کاری نداشته به من. رفته سراغ تریاک. یالش میگیرم میکشم. تا نا مانده در تن میکشم. دهان باز نمیکند هیچ. پای چلاق ورمیچیند میگذارد سر جاش. میزنم باز. شیر نیستی مگر که دندان تیز کنی؟ بادی از پشت درمیدهد. بد نشئه است حرامزاده. جای دیگر دارد میگردد پی شکار. کاش خنجری داشتم. مرده بودم نمیدیدم به چه روزم انداخت این بیپیر. میزنم به صورتم. چه کنم؟ لعنت به این دستهای بیجربزه که هیچ برنیامد ازشان.»
دربارۀ عطیه عطارزاده، نویسندۀ رمان مجمع الوحوش
عطیه عطارزاده، متولد 1363 در تهران، شاعر، فیلمساز، نقاش و داستاننویس ایرانی است. او دارای کارشناسی ارشد سینماست.
رمان «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» و دفتر شعر «اسب را در نیمهی دیگرت برمان» از جمله آثار عطیه عطارزاده هستند.
عطارزاده به نقاشی و ساخت فیلم مستند هم میپردازد. او ساخت چند فیلم مستند را در کارنامۀ کاری خود دارد و نقاشیهایش را در چند نمایشگاه گروهی و انفرادی به نمایش گذاشته است.
فیلمهای «من یک زن معمولی هستم»، «17سالهها»، «چلهی درختان کاج» و «ایمان بیاوریم» از جمله فیلمهای مستند عطیه عطارزاده هستند.
رمان مجمع الوحوش برای چه مخاطبانی مناسب است؟
خواندن مجمعالوحوش را به همۀ علاقهمندان ادبیات داستانی، خصوصاً علاقهمندان داستان معاصر ایران و آنها که به داستانهای تاریخی علاقهمند هستند، پیشنهاد میکنیم.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
زبان: | فارسی |
قطع: | پالتوئی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 144 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک