ارباب پونتیلا و برده اش ماتی
نویسنده: برتولت برشت
مترجم: شریف لنکرانی
ناشر: مروارید
دسته بندی: نمایشنامه و فیلم نامه
375,000 ریال
کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» اثر برتولت برشت
یک نمایشنامۀ کمدی بهسبکِ برتولت برشت. کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی»، با عنوان اصلی Herr Puntila und sein Knecht Matti، در کنار نمایشنامههای «گالیله» و «ننه دلاور و فرزندان او»، از نمایشنامههای مهم و مطرح برتولت برشت است.
برشت در کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» رابطۀ ارباب و برده و فرادست و فرودست را دستمایۀ اثری طنزآمیز و نقادانه قرار داده و با رویکردی تحلیلگرانه، که خاص آثار او و ویژگی سبکی این آثار است، مسئلۀ مواجهۀ زیردستان با اختلاف طبقاتی و تبعیض و ظلم بالادستیها و نیز مواجهۀ فرادستان با فرودستان در جامعهای نابرابر را زیر ذرهبین گذاشته است.
کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» یک کمدی موفق است که برشت در نگارش آن به ژانر قدیمی و معروفِ کمدیا دلارتۀ ایتالیایی نیز نظر داشته است. همچنین رابطۀ پونتیلای ارباب و بردهاش ماتی در این نمایشنامه، با رابطۀ ولگرد و میلیونر در فیلم کمدیِ «روشناییهای شهر» چارلی چاپلین، که قبل از نگارش نمایشنامۀ «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» ساخته شده، مقایسه شده است.
برشت متن اصلی نمایشنامۀ «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» را در سال 1940 نوشت و این نمایشنامه اولین بار در سال 1948 روی صحنه رفت.
براساس نمایشنامۀ «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» فیلم و اُپرا هم ساخته شده است.
مروری بر کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی»
کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» دربارۀ رابطۀ یک مرد زمیندارِ فنلاندی، به نام پونتیلا، و رانندهاش، ماتی، است و روایت ماجرای درگیری این زمیندار با دوگانگی شخصیتیِ ناشی از مصرف الکل و نیز درگیریاش با مسئلۀ ازدواج دخترش، ایوا، که عاشق ماتیِ راننده است اما پدرش مردِ دیگری را برای ازدواج با او در نظر دارد و حالا پونتیلا مانده است که به خواهشِ دل دخترش تن بدهد یا به خواست خودش عمل کند.
برشت در کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» نمونهای ماهرانه از شخصیتپردازی کمیک در تئاتر را ارائه میدهد و شخصیتها و موقعیتهای کمدیِ جذابی خلق میکند. او در این نمایشنامه، برای نشان دادن آنچه در پشتِ ظاهرِ فریبکارانۀ واقعیت پنهان است، رندانه از وارونهسازیهای طنزآمیز استفاده میکند.
پونتیلا در کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» مردی فئودال با شخصیتی دوگانه است. او در هنگامِ مستی، مهربان و بخشنده و گرم و صمیمی و در هنگام هشیاری، بدخُلق و خشن و مستبد و سختگیر است. از طرفی رانندهاش، ماتی، از رفتار ظالمانه و تحقیرآمیز اربابش به ستوه آمده و این را در همان اوایل نمایشنامه، که پونتیلا در حالت مستی است، آشکارا به او اعلام میکند.
برشت در کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» نگاه نقادانۀ خود به شکاف طبقاتی و رابطۀ فرادست و فرودست را در متن یک کمدی مفرح و اندیشمندانه بیان میکند و آنگونه که سبک او در تئاترِ روایی است، میکوشد فکر مخاطب و نه احساساتش را با مسئلۀ مواجهه با ظلم و تبعیض و نابرابری اقتصادی و ضرورت برهم زدن نظام طبقاتی و سکوت نکردن در قبال ظلم و تبعیض و تحقیر درگیر کند.
در بخشی از کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» میخوانید:
«پونتیلا: من تو را واقعاً بیرون منتظر گذاشتم؟ کار خوبی نکردهام، خودم را مقصر میدانم، و از تو خواهش میکنم اگر یک بار دیگر این کار را کردم، آچار را برداری و توی کلهام بزنی! ماتی، تو رفیق من هستی؟
ماتی: نه.
پونتیلا: از تو متشکرم. این را میدانستم. ماتی، به من نگاه کن! چه میبینی؟
ماتی: میخواهم بگویم: یک کندۀ چاق، مست لایعقل.
پونتیلا: از اینجا آدم میبیند که صورت ظاهر چطور میتواند همه را به اشتباه بیندازد. من کاملاً طور دیگری هستم. ماتی من مردی مریض هستم.
ماتی: یک مرد خیلی مریض.
پونتیلا: خوشحالم. این را هرکس نمیبیند. وقتی تو ظاهر مرا میبینی نمیتوانی آن را حدس بزنی (غمگین، درحالیکه به ماتی خیره شده) من حملهای هستم.
ماتی: این حرف را نزنید.
پونتیلا: ای، خنده ندارد. حداقل هر سه ماه یک بار دچارش میشوم. بیدار میشوم و ناگهان هوشیار هوشیارم. عقیدهات دراینباره چیست؟
ماتی: بهطور منظم دچار این حملههای هوشیاری میشوید؟
پونتیلا: بهطور منظم. جریان از این قرار است: تمام اوقات دیگر را کاملاً عادی هستم، همانطوری که تو الان مرا میبینی. بر قوای روحیام صددرصد مسلطم، حواسم به فرمانم هستند. بعد حمله میآید. با این شروع میشود که چشمهایم دیگر درست نمیبینند. بهجای دوتا چنگال – (یک چنگال را بلند میکند) – فقط یکی میبینم.
ماتی: (مشمئز) پس در این هنگام نیمهکور هستید؟
پونتیلا: فقط نصف دنیا را میبینم. ولی کار به بدتر از این هم میکشد، به این ترتیب که در این حمله هوشیاری تمام و کمال و بدون حواس، تا حد یک حیوان تنزل میکنم. آن وقت دیگر ملاحظه سرم نمیشود. کارهایی که در این حالت میکنم، برادر، نباید به حسابم گذاشته شود. چه فایده که آدم قلبی داشته باشد و همیشه به خودش بگوید که من مریض هستم. (با صدایی مشمئز) آنوقت من دارای رشد عقلی هستم. میدانی برادر رشد عقلی یعنی چه؟ آدمی که دارای رشد عقلی است، آدمی است که به هر کاری قادر است. بهعنوان مثال دیگر قادر نیست صلاح فرزندش را در نظر بگیرد، دوستی اهمیتی برایش ندارد، آماده است که حتی از روی نعش خودش هم بگذرد. تمام اینها به این جهت است که – به طوری که وکلای دعاوی میگویند – رشد عقلی دارد.
ماتی: علیه این حمله اقدامی نمیکنید؟
پونتیلا: برادر، هرکاری از دستم بربیاید میکنم. هرکاری که اصولاً در قوۀ بشر است! (گیلاسش را برمیدارد.) این، این تنها دوای من است. من آن را بدون اینکه چشمک بزنم پایین میدهم، آن هم نه با قاشق چایخوری. این را با خیال راحت قبول کن. اگر بتوانم تعریفی از خودم بکنم، این است که علیه این حملۀ هوشیاری مثل یک مرد مبارزه میکنم. ولی چه فایده؟ باز دوباره بر من غالب میشود. همین بیاعتنایی مرا نسبت به خودت بگیر، نسبت به یک چنین آدم نازنینی! بیا، بردار، این راستۀ گاو است. دلم میخواست میدانستم کدام طالع خوب تو را به من ارزانی داشته. راستی چطور شد که پیش من آمدی؟
ماتی: به این ترتیب که شغل سابقم را بدون تقصیر از دست دادم.
پونتیلا: جریان از چه قرار بود؟
ماتی: شبح دیدم.
پونتیلا: شبح حقیقی؟
ماتی: (شانههایش را بالا میاندازد.) در ملک آقای پاپمان بود. هیچکس نمیدانست به چه مناسبت باید آنجا ارواح ظاهر شوند: قبل از اینکه من به آنجا بروم کسی شبح ندیده بود. اگر عقیدۀ مرا بخواهید، بهنظر من به این دلیل بود که غذایشان بد بود. چون وقتی خمیر سر دل آدم سنگینی کند آدم خواب بد میبیند، چهبسا کابوس میبیند. خود من بخصوص نمیتوانم غذای بد را تحمل کنم. به فکر استعفا بودم و چیزی جز آن در سر نداشتم و دلتنگ و دلسرد بودم، و به این جهت توی آشپزخانه حرفهای سرد و ناراحتکننده میزدم، و طولی نکشید که دختران کمکآشپز دیدند روی چپرها سر بچه آویزان است، و گذاشتند رفتند. در یک مورد دیگر یک گلولۀ خاکستریرنگ از داخل طویله بیرون غلتید، آن هم شبیه یک کله بود، و وقتی زنی که مأمور علیق بود این را از من شنید حالش بههم خورد. و موقعی که به کلفت گفتم که شب حدود ساعت یازده مرد سیاهی را دیدهام که در نزدیکی حمام قدم میزد و سرش زیر بغلش بود و از من آتش خواست که چپقش را روشن کند، او هم استعفا داد. آقای پاپمان داد و بیداد سرم راه انداخت که گناه رفتن آدمهایش از ملک او به گردن من است و ملک او شبح ندارد. ولی وقتی به او گفتم که اشتباه میکند و بهعنوان مثال وقتی خانم محترم برای زایمان در مریضخانه بودند، دو شب پشتسرهم دیدهام که یک شبح سفیدپوش از پنجرۀ اتاق زن مأمور علیق بیرون آمد و از پنجرۀ اتاق آقای پاپمان بالا رفت، او دیگر زبانش بند آمد. ولی مرا اخراج کرد. وقتی میخواستم بروم به او گفتم که به گمان من اگر کاری بکند که در ملکش غذاهای بهتری بپزند، ممکن است اشباح دیگر کاری به آنها نداشته باشند، چون بهعنوان مثال گویا آنها تاب تحمل بوی گوشت را ندارند.»
دربارۀ برتولت برشت، نویسندۀ کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی»
اویگن برتولت فریدریش برشت (Eugen Berthold Friedrich Brecht)، متولد 1898 و درگذشته به سال 1956، نمایشنامهنویس، کارگردان و نظریهپرداز تئاتر، شاعر و داستاننویس مارکسیست آلمانی است. برشت یکی از برجستهترین چهرههای تئاتری قرن بیستم و از مهمترین نویسندگان تئاتر داستانی یا تئاتر روایی است که در فارسی به تئاتر حماسی نیز ترجمه شده است. او یکی از چهرههای مهم تئاتر تجربی و از نمایشنامهنویسان و کارگردانانی است که با تکنیکها و شیوههای روایی و اجرایی خود در گسست از تئاتر کلاسیک و ابداع شیوههای نوین و مدرن در تئاتر سهمی بهسزا داشته است. بیگانهسازی و فاصلهگذاری، تکنیک ابداعی مشهور برشت در تئاتر است. از او نمایشنامههای زیادی به جا مانده که از جملۀ آنها میتوان به «زندگی گالیله»، «ننه دلاور و فرزندان او»، «دایرهی گچی قفقازی»، «آدم آدم است» و «ترس و نکبت رایش سوم» اشاره کرد.
برشت شاعری چیرهدست هم بود. از او همچنین مقالات و یادداشتهای زیادی دربارۀ تئاتر به جا مانده است. او دستی هم در قصهنویسی داشت و داستان فیلم «جلادها هم میمیرند» فریتس لانگ ماحصل همکاری برشت با فریتس لانگ است.
دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی»
کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» با ترجمۀ شریف لنکرانی در انتشارات مُروارید منتشر شده است. شریف لنکرانی، متولد 1310 و درگذشته به سال 1366 در لندن، از مترجمان قدیمی و نامآشنای ادبیات آلمانی است. از ترجمههای او میتوان به «عقاید یک دلقک»، «آبروی از دست رفتۀ کاترینا بلوم» و «آدم آدم است، بچه فیل، استنطاق لوکولوس» اشاره کرد.
رتبۀ کتاب «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» در گودریدز: 3.47 از 5.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | نمایشنامه و فیلم نامه |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 148 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک