روزی که مامان به مهد کودک آمد (کتاب چ)

روزی که مامان به مهد کودک آمد
فدریکو فلینی، فیلمساز بزرگ ایتالیایی، جایی گفته است که اگر بچه داشتم بیش از آنکه به او یاد بدهم سعی می‌کردم از او یاد بگیرم. کلیشه‌های آموزشی اما معمولاً خلاف این عقیده را القا می‌کنند. طبق این کلیشه‌ها کل دانش و تجربه بشری در اختیار بزرگترهاست و آنها این دانش و تجربه را به کودکان می‌آموزند و کودکان صرفاً شنونده‌اند و یادگیرنده. مورین فرگوس اما در کتاب مصور «روزی که مامان به مهد کودک آمد» با طنز و شوخ‌طبعی این کلیشه را به هم می‌زند و آموزش سلسله‌مراتبی را وارونه می‌کند. در این کتاب کودک است که اصول و مقررات جایی را که مادر گویی با آن بیگانه است به او یاد می‌دهد. کتاب دربارة کودکی است که مادرش با او به مهد کودک آمده و قاطیِ بچه‌ها شده است اما قوانین مهد کودک را نمی‌شناسد و این قوانین را رعایت نمی‌کند و همین باعث اتفاق‌های خنده‌داری می‌شود که از خلال آنها نکاتی باریک‌تر از مو با کودکان و پدر و مادرها در میان گذاشته می‌شود، از جمله این که حضور در هر مکانی قوانینی دارد که آن قوانین باید رعایت شوند. کتاب ضمن آموزش قانون و مقررات و ضرورت رعایت آن به کودکان، با وارونه کردن نقش و جایگاه مادر و کودک این را نیز یادآور می‌شود که آموزش امری یکطرفه نیست و همیشه بزرگترها در جایگاه آموزش‌دادن نیستند و آنها هم می‌توانند از کودکان چیزهایی را بیاموزند.
کتاب با تصویرهای مایک لوری همراه است.
«روزی که مامان به مهد کودک آمد» با ترجمه نینا فراهانی در بخش کتاب کودک و نوجوان نشر چشمه (کتاب چ) منتشر شده است.