رمان «پیلوت» نوشتۀ الناز محمدی
رمانی برای آنها که طرفدار رمانهای ساده و سرراست و خوشخوان با مضامین احساسی و عاشقانهاند. رمان «پیلوت»، نوشتۀ الناز محمدی، داستان کَندن از خانواده و مواجهه با موقعیتی جدید و پیشبینیناپذیر است. در رمان «پیلوت» از نسل جوان جامعه و مسائل و دغدغهها و احساسات این نسل نوشته شده است و از تجربههای جوانی و عشق و موقعیتها و احساساتی که آدمها را به وادیهای تازهای میکشاند و آنها را در دوران جوانی دگرگون میکند و بر زندگی و احساسات و رفتارهایشان تأثیر میگذارد.
کتاب «پیلوت» رمانی جوانانه است درباره درد و عشق و بغض و ماندن بر سر دوراهی عقل و احساس.
مروری بر رمان «پیلوت»
رمان «پیلوت» داستان پسری است به نام یاشار که زندگی در خانۀ پدری، به دلیل اوضاع و احول حاکم بر این خانه، برایش دشوار بوده و به همین دلیل تصمیم گرفته خانۀ پدری را ترک کند و برای خودش زندگیای مستقل تشکیل دهد. او از خانۀ پدری رفته و بعد از چندی خواهرش، هانیه، نیز به او پیوسته است. با آمدن خواهر یاشار نزد او، یاشار یک پیلوت برای زندگی اجاره کرده است. اما هانیه از همراهی با برادرش پشیمان شده است. رفتن یاشار از خانۀ پدری پای ماجراهایی تازه را به رمان «پیلوت» باز میکند، چرا که بعد از ترک خانۀ پدری باب آشنایی یاشار با خانوادهای جدید باز میشود و این آشنایی موقعیت دشوار تازهای را برای یاشار رقم میزند. ظاهر و باطن خانوادهای که یاشار با آنها آشنا شده است یکی نیست و در واقع ظاهر این خانواده فریبنده است اما پشت این ظاهر فریبنده حقیقتی نه چندان خوشایند پنهان است و همین یاشار را بر سر یک دوراهی قرار میدهد. یاشار در مواجهه با این خانواده در دوراهی میان عقل و احساس گرفتار مانده است. «پیلوت» رمانی با درونمایهای عاشقانه است. در بخشی از این رمان میخوانید:
«با زانویش دستگیرهی در ورودی را پایین کشید و با صدا زدن هانیه، توی آشپزخانهی کوچک و نقلی رفت. جعبهی بزرگ و سنگین را روی کابینتهای فلزی گذاشت و چشم چرخاند توی سالن مربع و کموسیله! خبری از هانیه نشد. لامپ اتاق خاموش بود. شاید حمام رفته بود!
برای راحت شدن خیالش سمت راهروی باریکی رفت که به حیاط و حمام دستشویی مشترک میرسید اما به محض باز کردن در هانیه را دید. چمباتمه زده بود روی پلههای سنگی رو به حیاط و سرش روی زانوهایش بود. چند لحظه میان درگاه ایستاد. میدانست ترسیده از راهی که پیش رویشان بود، اما تمام این کارها به خاطر خودش بود! کمی که جلو رفت، او تکانی خورد ولی هنوز سرش روی پایش بود. کنارش نشست. دیگر باغچه را نمیدید و روبهرویش دری به پیلوت کوچک و قدیمی باز بود که با بدبختی توانسته بود جورش کند. آن هم به کمک پیام! انتظارش برای به حرف آمدن هانیه طولانی و بینتیجه ماند. نفس عمیق و بیصدایی کشید:
- سرما میخوری اینجا! پاشو بیا تو. یه سری خورده وسیله تو خونه قبلیم داشتم آوردم. حقوق که گرفتم، میریم یه سری وسیله بهدردبخور میخریم.
هانیه هنوز ساکت بود. یاشار کلافه نچی کرد و دست به فکش کشید. سمتش چرخید و نگاهش کرد:
- مگه قرار نبود بیای برام شام و ناهار بپزی گشنه نمونم، حالا...
میان حرفش، هانیه بلند شد و سمت خانه رفت:
- منو ببر خونه!
یاشار پشت سرش بلند شد و دنبالش قدمی بلند برداشت:
- کدوم خونه؟ خونه فرهاد یا بابات؟
هانیه با گریه سمتش چرخید:
- همونجایی که مامانم هست... من مث تو نیستم! من مث تو بیمسئولیت و بیاحساس نیستم؛ که به خاطر یکی دیگه قید همه رو بزنم و پاشم بیام توی این یه وجب جا! یاشار بابا، پدر مامانو درمیآره به خاطر من!
با نگاه ساکت یاشار به هقهق افتاد:
- من طاقت تو رو ندارم، منو ببر خونه!
شانهی سنگین یاشار به درگاه فلزی چسبید و هانیه کنار دیوار سُر خورد و روی زمین نشست. گریهاش کمصدا بود و دردش زیاد!
- فرهاد پیام داده و تهدید کرده یاشار. حتماً باز بابا... منو ببر خونه! به جهنم که هر چی بشه! فرهاد، نرگس نیست که من بگم ولش کن و اونم دست از سرم برداره.
نفهمید از این درد چه نمکی روی زخم عمیق و سر باز یاشار پاشید! شکنجه که همیشه از روی کینه، دشمنی یا هر دلیل سیاه دیگری نیست. گاهی سر نیزههای سمی لاقید از بین احساسات شکستخوردهی کسی که دوستش دارند به پهلوی بغضها فرو میرود!
یاشار هم دردش آمده بود و هنوز دست به پهلو، شانهاش را چسبانده بود به درگاه فلزی و تیز... و با فشاری درد روی دردش میگذاشت. همان دردهایی که سخت و سنگش کرده بود. آنقدر بغضهایش توی گلو ماند که رسوب کرد ته جانش و از او سد بزرگ نبخشیدن ساخت!»
رمان «پیلوت» در انتشارات سخن منتشر شده است.
درباره الناز محمدی، نویسنده رمان «پیلوت»
الناز محمدی داستاننویس ایرانی است. از جمله آثار داستانی که تاکنون از او منتشر شده است میتوان به کتابهای «بومرنگ»، «نبض عاشقی»، «خوابزده» و «بیتابی» اشاره کرد.
رتبۀ رمان «پیلوت» در گودریدز: 5 از 5.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 750 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک