بعد مرگ
نویسنده: دانلد انتریم
مترجم: عماد مرتضوی
ناشر: گمان
دسته بندی: ادبیات آمریکا
920,000 ریال
کتاب «بعدِ مرگ» نوشتۀ دانلد انتریم
بازبینی و بازیابیِ زندگی از ورای مرگ و فقدان و داغدیدگی. کتاب «بعدِ مرگ»، با عنوان اصلی The Afterlife: A Memoir، جُستارهایی است از دانلد انتریم که موضوع مشترکِ خاطرات خانوادگی، که مادرِ راوی در مرکزشان قرار دارد، آنها را بههم پیوند میزند.
دانلد انتریم در جستارهای کتاب «بعدِ مرگ»، چنانکه در مقدمۀ عماد مرتضوی بر ترجمۀ فارسی این کتاب اشاره شده، «در پرتو مرگ مادر، بر اثر یاد او، سایهاش، خاطرهاش، گذشته و اکنون و آیندهی خودش را از نو میبیند.»
متن اصلی جستارهای کتاب «بعدِ مرگ» اولین بار در چند شمارۀ مجلۀ «نیویورکر» منتشر شده و آنگاه، نویسنده آنها را با ویرایشی نو بهصورت کتاب درآورده و شکلِ کتابشدۀ آنها اولین بار در سال 2006 به چاپ رسیده است.
کتاب «بعدِ مرگ» نوعی خودکاوی، از خلال یادآوری خاطراتِ مادری از دست رفته، است.
مروری بر کتاب «بعدِ مرگ»
آنچه در کتاب «بعدِ مرگ» میخوانید هفت جُستار است که بهلحاظ موضوعی با یکدیگر مرتبطاند و در کنار هم، همچون قطعات یک پازل، یک کُل را تشکیل میدهند و تصویری از مادر نویسنده و بهمیانجی آن، تصویری از خود او را ترسیم میکنند.
نخستین جُستار کتاب «بعدِ مرگ» با روایت مرگِ مادرِ نویسنده آغاز میشود و آنگاه نویسنده از لحظۀ مرگ مادر، به گذشته نقب میزند و مادرش را از نو زنده میکند تا از ورای مرگ او، مرگی که براثر سرطان اتفاق افتاده است، به واکاوی زندگی مادرش و خودش بپردازد و قصۀ خودش را از طریق قصۀ مادرش و پیوسته با آن قصه، روایت کند.
جُستارهای کتاب «بعدِ مرگ» ناداستانهایی با حالوهوایی قصهوار هستند که در آنها عناصر قصهگویی برای بیان واقعیت و نوشتنِ خودزندگینامه به کار گرفته شدهاند.
مادرِ انتریم، که سرگذشتش را در کتاب «بعدِ مرگ» میخوانید، زنی بااستعداد، معتاد به الکل و سیگار و خودویرانگر و مبتلا به پارانویا بوده و بازیهای پیچیدۀ روانی خاصِ خود را داشته و نویسنده در کتاب «بعدِ مرگ» نشان میدهد که این زن چطور زندگیاش با تباهی و ویرانی گره خورده بوده و زندگی نزدیکان و اطرافیانش را هم تباه و نابود کرده است.
در بخشی از کتاب «بعدِ مرگ» میخوانید: «مادرم، لووان اَنتریم، شنبهصبحی لطیف در ماه اوت سال 2000 مُرد. روی تختی بیمارستانی با ملافههای ارغوانیِ نو دراز کشیده بود، جنینی، کنار کپسولِ اکسیژنِ سبزِ چسبیده به دیوارِ اتاقی که روزی نشیمن خانهی تاریک و خفه و دلگیرش با دکوری غریب بود – خانهای در انتهای باریکراهی ماشینرو که پیچ میخورد چون ردّ عبورومرور چرخها بر زمین گلوشُلی، میگذشت از کنار یک محوطهی کارگاه ساختمانی، و بعد به موازات ردیف حیاطپشتیهای فنسکشیشده، میرفت تا ختم میشد به محوطهی باز پارکینگ ماشینها در جوارِ مردابی ملالانگیز که مأمن مرغابیها بود، همه در مرکز شهری که مادر پنج سال آخر عمرش را در آن زندگی کرده بود، بِلَکمانتن، در ایالت کارولینای شمالی. علّت نقلمکان مادرم از فلوریدا به کارولینای شمالی، مرگ پدرش، دان سِلف، در 1995 در اثر سکتهی قلبی بود. بیوهی دان سلف، یعنی همان مادرِ مادرم، رُکسان، تازه افتاده بود به خرفتیِ سر پیری و کلاً هم در شرایطی نبود که بتواند دوتکّه ملک و املاکی را که پدربزرگم برایش ارث گذاشته بود جمعوجور کند. یعنی، میخواهم بگویم، مادربزرگم که در دورهی رکودِ بزرگ چشموگوش باز کرده بود و از آن زمان با خودش جز این ایده را نیاورده بود که پول علفِ خرس نیست که آدم همینطوری الکی بدهد به بچّههاش، بعید بود به پیروی از رسم شوهرش ماهیانه پول درشتی به حساب بانکیِ مادر من واریز کند. دان سلف، مدّتهای مدید، زیر پروبال دخترش را گرفته بود – از سیزده سال پیش، از همان وقتی که دختر برای همیشه الکل را گذاشته بود کنار و به صرافت این افتاده بود که آرتیست است و متّصل به عالمِ غیب و خیلی جلوتر از زمانهی خود – و حالا انگار یکهو به گردن مادرم بود که وکالتنامهی تامالاختیاری به چنگ بیاورد و کنترل مالواموال مادربزرگ را دست بگیرد؛ کودتایی که میتوانست از میامی سروسامانش دهد امّا بهتر بود، به قول نیروهای امنیتی، با درایت، اقدام بهموقع و با حضور نزدیک در میدان انجام شود.
چهار سال بعد، رُکسان سِلف هم مُرد. مراسم ختم در کلیسایی مشایخی در بلک مانتن، در سپتامبر 1999 برگزار شد. یک هفته بعدِ ماجرا، مادرم – که با گوش خودم شنیدم، نه یک بار و دو بار، در همین چند روز گفت "خلاص شدم از دست این زن، دیگه میتونم هر جا خودم دلم خواست بِرَم و واسه دلِ خودم زندگی کنم" – با عفونتِ ریه کارش به بیمارستان کشید و آنجا فهمید خودش هم، بهزودی، خواهد مُرد.
آن موقع شصتوپنج سال داشت و سالهای سال بود مدام سرفه پشت سرفه میکرد. کسی به سیگار کشیدنش گیر نمیداد. خبر سرطانش احدی را شوکه نکرد. تومور زده بود به نایژههایش و عمل هم فایده نداشت. گفتند پرتودرمانی تسکینش میدهد – تومور را جمعتر میکند (که کمی هم کرد) و راه برای ورود هوا به ریهی گرفته باز میشود – ولی واجد شرایط شیمیدرمانی نیست. او، در این چهل سالِ - به قول گفتنی – زندگی با اعمال شاقه، آرامآرام و بیوقفه تباه شده بود. داستان زندگیِ مادرم اصلاً یکجورهایی همین داستانِ تباهیِ مادامالعمرش است. و داستان زندگیِ من هم به تاروپود همین داستان، یعنی داستان تباهیِ او، گره خورده است. این داستانیست که نقشی محوری در فهم من از خودم و دیگر آدمهای دنیا دارد. همین داستان یا، لااقل، نقش من در این داستان است که نمیگذارد هرگز مادرم را از دست بدهم.»
دربارۀ دانلد انتریم، نویسندۀ کتاب «بعدِ مرگ»
دانلد انتریم (Donald Antrim)، متولد 1958، داستاننویس امریکایی است. از آثار او میتوان به رمان «صد برادر» اشاره کرد. از انتریم، بهجز کتاب «بعدِ مرگ»، اثر غیرداستانی دیگری هم با عنوان «یک جمعۀ آوریل: داستانی از خودکشی و بقا» منتشر شده است. او همچنین تدریس در دانشگاه کلمبیا و نوشتن چندین گزارش و جُستار را در کارنامۀ کاری خود دارد.
در سال 1999 مجلۀ «نیویورکر» انتریم را یکی از بیست نویسندۀ برتر زیرِ چهل سال معرفی کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «بعدِ مرگ»
کتاب «بعدِ مرگ» با ترجمه و مقدمۀ عماد مرتضوی در نشر گمان منتشر شده است.
عماد مرتضوی، متولد 1364 در اهواز، مترجم و مؤلف ایرانی است. مرتضوی دانشآموختۀ رشتۀ فلسفۀ هنر و زیباییشناسی در CRMEP لندن و نیز فارغالتحصیل رشتۀ جامعهشناسی از دانشگاه تربیت مدرس است. از ترجمههای او میتوان به کتاب «در وادیِ درد» اشاره کرد.
از عماد مرتضوی اثری تألیفی نیز با عنوان «از زخمهای نهانی» منتشر شده است.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکا |
زبان: | فارسی |
قطع: | پالتوئی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 192 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک