ساعت درخشان
سرگذشتی از مرگ و زندگی
نویسنده: نینا ریگز
مترجم: الناز امیری
ناشر: طرح نقد
دسته بندی: زندگینامه و خاطرات
1,895,500 ریال
کتاب «ساعت درخشان» نوشتۀ نینا ریگز
خودزندگینامهای دربارۀ زندگی در جوارِ سرطان و مرگ. نینا ریگز، شاعر و نویسندۀ امریکایی، در کتاب «ساعت درخشان» درحالیکه زیرِ سیطرۀ بیماری و درد و مرگ قرار دارد از موهبت زندگی سخن میگوید و نیز از درد و اندوه و اضطرابهای انسانی که میداند مرگش بهزودی فرامیرسد.
کتاب «ساعت درخشان: سرگذشتی از مرگ و زندگی»، با عنوان اصلی The Bright Hour: A Memoir of Living and Dying، که متن اصلی آن بعد از مرگ نینا ریگز براثر سرطان سینه به چاپ رسید، معروفترین اثر ریگز است.
نینا ریگز در کتاب «ساعت درخشان» خاطرات خود از دوران کلنجار رفتنش با سرطانی مهلک و نگاهش به زندگی را در آن دوران ثبت کرده و همچنین به گذشتۀ خود نقب زده است؛ گذشتهای که نینا ریگز در کتاب «ساعت درخشان» آن را از ورای بیماری و درد به یاد میآورَد.
کتاب «ساعت درخشان» کتابی است که در آن از ورای رویارویی با مرگ، درکی از فلسفه و معنای زندگی ارائه میشود و درکی از اینکه میراییِ انسان چه معنایی به زندگی او میدهد.
متن اصلی کتاب «ساعت درخشان» اولین بار در سال 2017 منتشر شده است. این کتاب در فهرست پرفروشهای «نیویورک تایمز» و نیز یکی از بهترین کتابهای سال 2017 بهانتخاب «واشنگتن پست» بوده است.
مروری بر کتاب «ساعت درخشان»
نینا ریگز سیوهفتساله بود که فهمید سرطان سینه دارد. بعد از یک سال به او گفتند که سرطانش لاعلاج است. ریگز در کتاب «ساعت درخشان» با جزئینگری از وضعیت بیماری خودش، دوران سخت درمان، احساسات و افکار خود در ایام بیماری، زندگی روزمرهاش در این ایام، شوهر و دو پسر کوچکش، مادر و پدرش و خاطرات گذشتهاش نوشته است.
سرطان، که اولش نقطهای کوچک بیش نبوده، در تن ریگز پخش شده و هر دم جایی از بدنش را درگیر میکند و ما در کتاب «ساعت درخشان» لحظههای دردناک درگیری او با این بیماری مهلک را پابهپایش دنبال میکنیم.
کتاب «ساعت درخشان» اما صرفاً یک خاطرهنگاری شخصی نیست. این کتاب، تأملی در فلسفه و معنای زندگی از ورای مواجهه با مرگ است؛ مرگی که گویی حتمیت آن تعیینکنندۀ طرز نگاه نویسنده به زندگی شده و نگاه او به زندگی را متحول کرده است و او اکنون و گذشته و لحظات زندگیاش را، از دریچۀ بیماری و مرگ، مرور میکند و به چیستی زندگی و مرگ میاندیشد.
در کتاب «ساعت درخشان» میبینیم که ریگز چطور، درحالیکه خودش مبتلا به سرطان است، با فاجعۀ ابتلای مادرش به سرطان و مرگ مادر مواجه میشود و مادرش را، زمانی که مرگ خودش نزدیک است، از دست میدهد.
نینا ریگز در کتاب «ساعت درخشان» نقل میکند که سرطان در خانوادۀ پدری و مادری او موروثی است و دیگرانی هم از اقوامش سرطان گرفتهاند. او سرطان خودش را در چشمانداز سرطانهای گذشتگانش میکاود، رَوَندِ درمانش را با جزئینگریای دردآلود وصف میکند و با همین جزئینگری به لحظهلحظۀ زندگیاش مینگرد.
کتاب «ساعت درخشان» روایتی از رنج و اضطراب و زندگی و مرگ و بیماری است؛ روایتی که هرازچندی صدای رالف والدو امرسون و مونتنیِ فیلسوف هم از لابهلای آن به گوش میرسد و راوی سخنانی از آنها را نقل میکند و ارجاعاتی به آنها میدهد و گویی، در چشمانداز این نقل قولها و ارجاعات، به وضعیت خودش میاندیشد.
در پایان کتاب «ساعت درخشان» مؤخرهای بهقلم شوهر نینا ریگز آمده که بعد از مرگ او نوشته شده است.
در بخشی از کتاب «ساعت درخشان» میخوانید: «مادرم وقتی فهمید مرض لاعلاجی گرفته است، به شوخی گفت: "با مُردن که دنیا به آخر نمیرسه!"
از حرفش سر درنیاوردم، تا اینکه چند ماه بعد از مرگش، در 38 سالگی و هنگامیکه برای سرطان سینهام تحت درمان بودم متوجه شدم سرطان در بدنم پخش شده است و دیگر راه نجاتی ندارم. آن موقع تازه منظور مادرم را فهمیدم. خیلی چیزها حتی از مرگ هم هولناکترند: کینههای قدیمی، عدم خودشناسی، یبوست شدید، نداشتن حس شوخطبعی، اخم روی صورت شوهرتان وقتی ترشحات بعد از جراحیتان را داخل پیمانۀ مدرجی خالی میکند.
زیر پرتوهای آفتاب نزدیک ظهر من و شوهرم، جان، در پیادهرو روبهروی خانهمان شانهبهشانۀ هم راه میرفتیم و به پسر کوچکترمان دوچرخهسواری یاد میدادیم. بِنی داد میزند: "ولم نکنی!"
کنار دوچرخهاش میدوم و میگویم: "اما خودت میتونی. تنهایی داری از پسش برمیآی." دستم را به پشت زین دوچرخهاش گرفته بودم و کمکم تعادل را در حرکتش حس کردم. "واقعاً داری خودت تنهایی دوچرخهسواری میکنی."
فریاد میزند: "اما هنوز آماده نیستم!"
هرگز به پسر بزرگترمان، فِردی، دوچرخهسواری یاد ندادیم. یک روز با اصرار و خواهش از ما خواست چرخهای کمکیاش را باز کنیم و چند دقیقه بعد دورتادور حیاط پشتی برای خودش پدال میزد. اما بنی نه؛ اگر به خودش باشد، هرگز دست ما را رها نمیکند.
مدام میگوید: "من رو ول نکردی که؟"
هوای آخر هفته مثل دارو است و رفتهرفته قویتر میشوم؛ بالاخره ماهها شیمیدرمانی را پشتسر گذاشتهام و چیزی نمانده است تا آن شش هفته از پرتودرمانی هم به پایان برسد. قرار شد پنج متر دیگر، نزدیک تابلوی ایستی که در آن گوشه کمی خم شده است، بایستیم.
جان میگوید: "پاهای قوی؛ چشمهایی که حواسشون به همهچیز هست و فرمون دوچرخهای که نباید خیلی تکونش بدی."
زوج جوانی همراه یک سگ به آنطرف خیابان میروند تا راه ما را سد نکنند. به بنی لبخندی میزنند. من هم با لبخند جوابشان را میدهم و سعی میکنم توجه جان را جلب کنم. از پسش برمیآید. به پایین نگاه نمیکنم. مستقیم به جلو چشم دوختهام.
و بعد ناگهان شست پایم به لبهای سیمانی گیر میکند و سکندری میخورم. در آن لحظه گویی چیزی در اعماق وجودم تیر کشید. بنی صدای جیغم را میشنود و او را به حال خودش رها میکنیم. وزنم را روی بدن جان میاندازم و در جهانی نو به نام درد غوطهور میشوم؛ اما یک چشمم هم به بنی است که لرزان پدال میزند؛ جلو میرود و جلو میرود.»
دربارۀ نینا ریگز، نویسندۀ کتاب «ساعت درخشان»
نینا الن ریگز (Nina Ellen Riggs)، متولد 1977 و درگذشته به سال 2017، نویسنده و شاعر امریکایی بود. او از نوادگان رالف والدو امرسون، فیلسوف امریکایی که در کتاب «ساعت درخشان» هم اشارههایی به او شده است، بود.
نینا ریگز دارای لیسانس نویسندگی خلاق از دانشگاه کارولینای شمالی و فوق لیسانس هنرهای زیبا در شعر بود. کتاب «ساعت درخشان»، چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، معروفترین اثر اوست. از نینا ریگز، بهجز این کتاب، دفتر شعری هم با عنوان «خوششانس، خوششانس» منتشر شده است.
دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «ساعت درخشان»
کتاب «ساعت درخشان: سرگذشتی از مرگ و زندگی» با ترجمۀ الناز امیری در انتشارات طرح نقد منتشر شده است.
از کتاب «ساعت درخشان» ترجمۀ فارسی دیگری هم، با عنوان «رقصیدن با خودم»، موجود است که مترجم آن شهناز ایلدرمی و ناشرش نشر گلآذین است.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | زندگینامه و سفرنامه |
موضوع فرعی: | زندگینامه و خاطرات |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 370 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک