مغازه ی خودکشی
The Suicide Shop
ژان تولی
احسان کرم ویسی
چشمه
دسته بندی: ادبیات-فرانسه
| کد آیتم: |
155836 |
| بارکد: |
9786002298812 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
100 |
| تعداد صفحات: |
114 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
رمان «مغازهي خودکشي»، نوشته ژان تولي
«مغازهي خودکشي»، با عنوان اصلي ( Le Magasin des suicides)، رماني است فرانسوي از ژان تولي، در ژانر کمدي سياه. ژان تولي در اين رمان، که متن اصلي آن نخستين بار در سال 2007 منتشر شده، با نگاهي طنزآميز به مرگ و نيز به مسائل و بحرانها و فجايعي پرداخته است که آينده جهان و انسان معاصر را تهديد ميکنند؛ عوارض مسائلي چون آلودگي، ويروسهاي مرگبار، تشعشعات هستهاي، حوادث تروريستي، نابودي منابع طبيعي و هرآنچه که انسان و کره زمين را در معرض نابودي قرار داده در اين رمان منعکس شده است. در «مغازهي خودکشي» ميبينيم که فجايع مرگبار و حوادث ويرانگر چگونه نشاط و اميد به زندگي را در آدميان کاهش دادهاند. در چنين شرايطي خودکشي ميان مردم رواج يافته و به امري عادي بدل شده است و عدهاي سودجو هم اين را دستمايه قرار داده و با اتکا به نوميدي و گرايش اکثريت آدمها به مرگ براي خود کسب و کاري مرگبار راه انداختهاند. طنز سياه رمان «مغازهي خودکشي» از همين موقعيت کُميک و در عين حال تلخ و ترسناک نشأت ميگيرد. رمان البته در عين اينکه وضعيتي نوميدانه و مرگبار را به تصوير ميکشد، در نهايت اثري در ستايش نوميدي و مرگ نيست و برعکس، در ستايش و تأييد نشاط و اميد به زندگي، حتي در متنِ حوادث فاجعهبار، است. در «مغازهي خودکشي» کودکي هست، که برخلاف جريان غالب و سنت متعارفِ شهري که وقايع رمان در آن اتفاق ميافتد، شاد و سرخوش است و ميخندد و همين خنده و شادماني بازي سياه مرگبار را به هم ميزند.
بر اساس رمان «مغازهي خودکشي»، در سال 2012، فيلمي انيميشن نيز ساخته شده است.
مروري بر رمان «مغازهي خودکشي»
وقايع رمان «مغازهي خودکشي» در شهري خيالي و در وضعيتي آخرالزماني اتفاق ميافتد. ماجرا از اين قرار است که در دوراني که فجايعي مانند بحرانهاي زيستمحيطي و آلودگيها و بيماريهاي کُشنده و تروريسم جايي براي خوشبيني و اميد باقي نگذاشتهاند و بازار خودکشي حسابي داغ است، خانوادهاي به نام خانواده تواچ اوضاع را براي به راه انداختن کسبوکاري مرگبار مناسب ديدهاند. آنها در مغازه خود وسايل و آلات و ادوات خودکشي ميفروشند و کاسبيشان هم حسابي رونق دارد. اما يکي از بچههاي خانواده به نام آلن براي آنها دردسر درست ميکند. آلن، برخلاف رسمِ رايج، پسربچهاي شاد و خوشخُلق است و با مشتريها مهربانانه و با روي گشاده برخورد ميکند و در اطوار و حرکات و نيز در نقاشيهاي مدرسهاش نشاني از نوميدي و افسردگي نيست. روحيه شاد آلن در تعارض با روحيه همگاني است. او طوري رفتار ميکند که انگار انتظار پايان جهان را نميکشد و اين تهديدي است براي کسب و کار خانواده تواچ.
در «مغازهي خودکشي» نام اشخاص نيز يادآور خودکشي است و ارجاع به شخصيتهاي واقعي مشهوري دارد که خودکشي کردهاند. اسم پدر خانواده ميشيما است که يوکيو ميشيما، نويسنده ژاپني، را به ياد ميآورد. اسم يکي از پسران خانواده ونسان است که يادآور ونسان ونگوگِ نقاش است. اسم دختر خانواده هم مرلين است که ارجاع به مرلين مونرو، بازيگر سينما، دارد. رمان اين گونه آغاز ميشود: «نور آفتاب اصلاً درون اين مغازهي کوچک رخنه نکرده بود. تنها پنجرهي مغازه، سمت چپِ در ورودي، با کاغذ و مقوا پوشيده شده و يک لوح اعلان هم روي دستگيرهي در آويزان بود.
نور لامپهاي مهتابيِ سقف روي پيرزني افتاده بود که داشت به سمت بچهاي ميرفت که در کالسکهاي خاکستري بود.
"آه! داره ميخنده."
مغازهدار، زن جوانتري که کنار پنجره رو به صندوق نشسته بود و حسابهايش را بررسي ميکرد، با اعتراض گفت "پسر من ميخنده؟ نخير خانم، فقط داره شکلک درميآره. آخه چه دليلي داره تو اين دنياي نکبت لبخند بزنه؟"
بعد دوباره سر حساب و کتابش برگشت، ولي پيرزن همچنان دور کالسکهي بچه ميچرخيد. قدمهاي ناشيانه و عصايش او را مضحک جلوه ميداد. چشمانش آب مرواريد داشت، ولي آن چشمهاي تيره و غمگين و مُردهوار به آنچه ديده بود يقين داشتند.
"ولي انگاري داشت ميخنديد."
مادر بچه که روي پيشخان خم شده بود، گفت "من که شاخ درميآرم اگه همچين چيزي ببينم. سابقه نداشته تو خونوادهي تواچ کسي لبخند بزنه."
زن گردنش را که مثل گردن غاز بود، بالا کشيد و داد زد "ميشيما، بيا اينجا يه دقيقه."
دريچهي کف مغازه دهان باز کرد و کلهي تاسي بيرون پريد.
"بله؟ چي شده؟"
ميشيما تواچ يک کيسهي سيمان دستش بود. از انبار زيرزمين بيرون آمد و کيسه را روي کف موزاييکي مغازه گذاشت.
"اين مشتري ادعا ميکنه آلن خنديده."
"لوکريس، داري دربارهي چي حرف ميزني؟"
گردوخاکِ آستينش را تکاند و قبل از اين که نظري بدهد، به سمت بچه رفت و نگاه مشکوک و ممتدي به او انداخت.
در حالي که دستانش را جلو دهانش تکان ميداد گفت "بايد خسته باشه که قيافهش اون جوري به نظر رسيده. آدم گاهي اين حالت رو با خنده اشتباه ميگيره. فقط يه شکلک بوده."
سپس سقف کالسکه را کشيد و براي پيرزن توضيح داد "ببينيد اگه گوشهي دهنش رو هم به سمت چونهش بکشم، باز هم نميخنده. قيافهش مثل قيافهي فلاکتبار برادر و خواهرش موقع تولدشونه."
مشتري گفت "ببينم."
مغازهدار دستش را از روي صورت بچه برداشت. مشتري با تعجب فرياد زد "ايناها. خودت ببين. داره ميخنده." ميشيما بلند شد، دستي به سينهاش کشيد و با تندي گفت "خب، حالا چي احتياج داريد؟"
"يه طناب ميخوام که خودم رو حلقآويز کنم."
"خيله خب. سقف خونهتون بلنده؟ نميدونيد؟" از قفسه طنابِ دار را پايين کشيد و ادامه داد، دو متر کفايت ميکنه. گره خيلي خوبي هم روشه. فقط بايد سرتون رو قشنگ توي حلقهش جا بديد..."
پيرزن وقتي داشت حساب ميکرد، باز نگاهي به کالسکه انداخت.
"آدم وقتي لبخند يه بچه رو ميبينه، قلبش آروم ميگيره."»
درباره ژان تولي، نويسنده رمان «مغازهي خودکشي»
ژان تولي ( Jean Teulé)، متولد 1953، داستاننويس، کارتونيست، فيلمنامهنويس، فيلمساز و بازيگر فرانسوي است. از اين نويسنده رمان «آدمخواران» نيز به فارسي ترجمه شده است.
درباره ترجمه فارسي رمان «مغازهي خودکشي»
رمان «مغازهي خودکشي» با ترجمه و مقدمه احسان کرمويسي در نشر چشمه منتشر شده است. احسان کرمويسي متولد 1363 است. او، علاوه بر «مغازهي خودکشي»، رمان «آدمخواران» ژان تولي را هم به فارسي ترجمه کرده است. «شرلوک هولمز و فاجعهي کشتي تايتانيک» و مجموعه کتابهاي کودک «ارنست و سلستين» از ديگر ترجمههاي اوست.
رتبه رمان «مغازهي خودکشي» در گودريدز: 3/25 از 5