دختری که از زندان داعش گریخت
نویسنده: فریده خلف
مترجم: سودابه قیصری
ناشر: کتاب پارسه
دسته بندی: زندگینامه و خاطرات
1,650,000 ریال
دختری که از زندان داعش گریخت، ماجرای زندگی فریده خلف است. دختری ایزدی که در نوزده سالگی او و دوستانش به اسارت داعش درآمدند. داعش به روستای آنها در عراق حمله کرد و پس از به اسارت گرفتنشان، آنها را به عنوان برده فروخت. او سعی کرد مقاوم بماند و به دختران دیگر نیز برای نجات از سرنوشت دهشتناکشان کمک کند، برای همین به دست داعش شکنجه شد. او در نهایت شجاعانه فرار کرد و به اردوگاه مهاجران عراقی به مادر و برادرانش پیوست و در سال 2015 پناهندگی آلمان به وی اعطا شد.
در بخشی از کتاب دختری که از زندان داعش گریخت میخوانید:
پدرم نشانم داد چگونه بایستم. «پای چپت رو یه ذره جلوتر بذار و پاهاتو كمی خم كن.» طرز ایستادنم را تصحیح كرد، از پشت شانههایم را گرفت و نیمتنهام را طوری تنظیم كرد كه درست مقابل او باشم. بهعنوان نگهبان مرزی ارتش عراق میدانست چگونه اسلحه دست بگیرد. تفنگ کلاشنیکُف را در دستانم گذاشت. تفنگ آنطور كه انتظار داشتم سنگین نبود. دست راستت رو پشت ماشه بذار، این طوری. حالا با دست چپت میتونی لوله اسلحه رو جلوت تنظیم كنی. تنه اون درخت رو نشونه بگیر.
یكی از درختان توت باغمان را در نظر گرفتم.
و آتش!
ماشه را فشار دادم. اتفاقی نیفتاد. پدر گفت، «یالا، نترس فریده!»
اهرم فلزی را به نرمی كشیدم تا این كه بالاخره صدای تقهای آرام داد. پدر پشت سرم خندید و گفت:
درست همینطوره، آفرین!
مبهوت نگاهش كردم.
ضامن رو آزاد نكرده بودم. اما الان درستاش میكنم. اینطور باید انجامش بدی.
نشانم داد چگونه ضامن را در سمت راست اسلحه آزاد كنم.
آمادهای؟
متمركز گفتم، «البته»
حالا دقت كن.
باشه.
درست نشونه گرفتی.
سر تكان دادم.
پس بزن.
صدای بلند شلیك در باغ پیچید و فشار كلاشنكیف مرا به عقب پرت كرد.
پدر زیر سبیلهای سیاهش لبخند زد و گفت: «آفرین! »
هر دو بهسمت درخت رفتیم تا نتیجه اولین تلاشم را ببینیم. تكه كوچكی فلز در گوشه راست تنه درخت جا خوش كرده بود. پوكه خالی یك متر دورتر روی خاك افتاده بود. پدرم گفت:
استعدادش رو داری، با كمی تمرین بهتر از مادرت میشی.
هیجان زده پرسیدم: «این طور فكر میكنی؟ » با محبت سرم را نوازش كرد.
آره، باید چند بار انجامش بدی، بعد به راحتی آب خوردن میشه. یه سیبل برات تو باغ میذارم. میبینی بعد از مدتی ترَسِت از صدای شلیك میریزه و بهتر میتونی ضربه تفنگ رو كنترل كنی.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | زندگینامه و سفرنامه |
موضوع فرعی: | زندگینامه و خاطرات |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 238 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک