سکریه
نجیب محفوظ
محمدرضا مرعشی پور
نیلوفر
دسته بندی: ادبیات-عرب
| کد آیتم: |
1523934 |
| بارکد: |
9786227720457 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
2 |
| تعداد صفحات: |
408 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «سُکَّريه» اثر نجيب محفوظ
سومين و آخرين کتاب از سهگانهاي معروف به «سهگان? قاهره» که نجيب محفوظ بهخاطرش جايز? نوبل گرفت. کتاب «سُکَّريه» ادام? قص? خانوادهاي مصري است که نجيب محفوظ روايت سرگذشت اعضاي آن را در کتاب اول «سهگان? قاهره»، يعني کتاب «بينالقصرين»، آغاز کرد و آن را در دومين کتاب اين سهگانه، يعني کتاب «قصرالشوق»، پي گرفت. کتاب «سُکَّريه» نقط? پاياني بر اين سهگان? درازآهنگ و جذاب است و پايان قص? خانوادهاي که نجيب محفوظ آن را در متن مقطعي از تاريخ مصر و زندگي اجتماعي مردم و اوضاع سياسي مصر در آن مقطع، خلق کرده و از خلال روايت داستان اين خانواده، تصويري از دوراني از تاريخ و جامع? مصر ارائه داده است.
نجيب محفوظ در کتاب «سُکَّريه»، همچون ديگر بخشهاي «سهگان? قاهره»، گذار جامع? مصر از سنت به مدرنيسم را روايت ميکند و نيز، در هيئت رماني عميقاً مِصري و مرتبط با مسائل جهان عرب و بهويژه مصر در دوراني که وقايع رمان به آن مربوط است، از مسائل بنياديني سخن ميگويد که هرکس در هرکجاي جهان ممکن است با آنها درگير بشود.
کتاب «سُکَّريه» از شاهکارهاي رماننويسي جهان عرب و رماني بهسبک رمانهاي کلاسيک قرن نوزدهمي اروپاست؛ رماني پُرکشش و گيرا و قصهمحور، با جزئياتي که فضا و آدمها و رويدادها را ماهرانه پيش چشم مخاطب تجسم ميبخشد. اين رمان، چنانکه اشاره شد، کتاب سوم و پاياني «سهگان? قاهره» است و نام آن، همچون دو کتاب ديگر اين سهگانه، نام محلهاي در قاهره است.
متن اصلي کتاب «سُکَّريه» اولين بار در سال 1957 منتشر شده است.
مروري بر کتاب «سُکَّريه»
وقايع کتاب «سُکَّريه» هشت سال کامل بعد از پايان رويدادهاي بخش دوم «سهگان? قاهره»، يعني کتاب «قصرالشوق»، را دربرميگيرد. نجيب محفوظ در کتاب «سُکَّريه» ادام? سرگذشت خانوادهاي را روايت ميکند که در کتابهاي «بينالقصرين» و «قصرالشوق» نقل ماجراي آنها را در متن جامعه و تاريخ مصر در دهههاي اول قرن بيستم آغاز کرده بود.
در کتاب «سُکَّريه» بچههاي کتاب قبلي «سهگان? قاهره» بالغ و وارد دوران جواني شدهاند و همين بچههاي بالغشده هستند که در بخش سوم اين سهگانه به مرکز صحنه ميآيند و نقشهاي اصلي را در رمان بهعهده ميگيرند و تحول مييابند.
نجيب محفوظ در کتاب «سُکَّريه» با همان جزئينگري بينظيرِ کتابهاي «بينالقصرين» و «قصرالشوق» به روايت ادام? سرگذشت شخصيتهايي ميپردازد که در «سهگان? قاهره» نقشهاي اصلي را ايفا ميکنند. او همچنين در کتاب «سُکَّريه» تحولات اجتماعي و طبقاتي جامع? مصر را، در دوراني که وقايع رمان در آن اتفاق ميافتد، ترسيم ميکند و از فروپاشي اشراف قديمي و برکشيده شدن طبقاتي که قبلاً جزو فرودستان بودند مينويسد و تصويري از بحرانهاي جامع? مصر در دور? رويدادهاي اين بخش از «سهگان? قاهره» و نيز اوضاع سياسي و صفبنديها و جنبشهاي سياسي مصر در دور? مزبور به دست ميدهد. وقايع کتاب «سُکَّريه» همچنين مقارن جنگ جهاني دوم و حملههاي هواييِ گاهگاهيِ آلمان به قاهره است. عشق و روابط عاطفي از ديگر مضامين کتاب «سُکَّريه» است.
در بخشي از کتاب «سُکَّريه» ميخوانيد: «کمال عيادتکنندگان آخر شب را تا دمِ در حياط رساند و در بازگشت، نرسيده به پلهها، جيغودادِ شکبرانگيزي را از بالا شنيد. اعصاباش هنوز متشنج بودند. سخت دلواپس شد و پلهها را دوتا يکي کرد و بالا رفت. اتاق نشيمن را خالي ديد. درِ اتاق پدرش بسته بود و صداهايي درهم آميخته از پشت در ميآمد. به سوي اتاق شتافت. در را هُل داد و وارد شد. گوشبهزنگ اتفاقي ناخوش بود اما نميخواست ژرفاياش را بکاود. مادرش با صداي گرفته فرياد ميزد: "آقاي من" و عايشه با صدايي دورگه ميگفت: "بابا". همگاه، امحنفي بالاي تخت ميخکوب شده بود. احساسي از وحشت و نوميدي و تسليمي غمگنانه به او دست داد. نيمهي پايينِ تنِ پدر دراز شده بر تخت و نيمهي بالاياش بر سينهي مادر؛ که پشت سرش به زانو نشسته بود. سينهي مرد با حرکتهايي يکنواخت بالا و پايين ميرفت و صداي خرخري از آن برميآمد که از صداهاي اين جهان نبود. از چشماناش نگاهي غريب و تيره ميتراويد که هيچگاه نديده بود و به ياد نداشت و نميتوانست از آن چه در پشتشان ميگذرد، آگاه شود. در آن سوي ميلههاي تخت، درمانده ايستاده زباناش بند آمده و چشماناش سنگ شده بود. نه چيزي براي گفتن پيدا ميکرد و نه کاري براي انجام دادن. احساسي مقاومتناپذير از ناتواني مطلق، نوميدي مطلق و پوچي مطلق آزارش ميداد؛ گويي هشيارياش را از دست داده است اما درمييافت پدرش با زندگي بدرود ميگويد.
عايشه نگاهي سردرگم به چهرهي پدر و بعد به کمال انداخت و گفت:
-پدرجان، اين کمال است. ميخواهد با تو حرف بزند.
امحنفي غمنالهي بيوقفهاش را بريد و با صدايي گوشخراش گفت:
-طبيب خبر کنيد.
مادر، دلخسته و برخشم، گفت:
-چه طبيبي، احمق؟
در اين ميان، پدر جنبيد. انگار ميکوشيد بنشيند. تلاطم و تشنجِ سينهاش فزوني گرفت. انگشت سبابهي دست راست و سپس سبابهي چپاش را دراز کرد و مادر که چنين ديد، چهرهاش از درد جمع شد. سپس سر به گوش وي گذاشت و با صدايي که شنيده ميشد تشهد خواند و تکرارش کرد تا دستان مرد آرام گرفتند. کمال دانست پدرش توان سخنگفتن نداشته است و از مادرش خواسته به جاي او تشهد بگويد. و حقيقت اين دمِ آخر تا ابد در پرده ميماند و اگر بخواهد با درد يا ترس يا اغما وصفاش کند، بيترديد تيريست که در تاريکي انداخته و به هر روي، بهتر است در اين باره دراز نگويد زيرا والاتر و مهمتر از آن است که بيحرمت شود، اما اعصاباش در خصوص اين مطلب داغان شده بودند و از خود خجالت ميکشيد که لحظههايي را به بررسي و تحليل آن پرداخته؛ گويي احتضار پدرش فرصتي بوده است براي تأمل و آگاهي او، و اين امر بر درد و غصهاش بسي افزود. حرکتهاي سينه و خرخرش شدت گرفتند. اين ديگر چيست؟ ميخواهد برخيزد؟ يا ميکوشد سخن بگويد؟ يا ناشناختهاي را مخاطب قرار ميدهد؟ يا درد ميکشد؟ يا ميهراسد؟ آه...
پدر نالهاي کرد؛ نالهاي از ته دل، و سرش بر سينه افتاد.»
دربار? نجيب محفوظ، نويسند? کتاب «سُکَّريه»
نَجيب مَحفوظ عبدالعزيز ابراهيم احمد الباشا، متولد 1911 و درگذشته به سال 2006، داستاننويس، فيلمنامهنويس و نمايشنامهنويس مصري و برند? جايز? نوبل ادبيات سال 1988 است. محفوظ نويسندهاي عمدتاً رئاليست بود و نيز از اولين نويسندگان جهانِ عرب که در آثارش به مضامين وجودي و اگزيستانسياليستي پرداخت.
وقايع رمانهاي نجيب محفوظ همه در مصر اتفاق ميافتد. آثار او دستماي? اقتباسهاي سينمايي و تلويزيوني زيادي قرار گرفته است و در ايران نيز براساس کتاب «کوچهي مدق» او فيلمي به نام «کافه ستاره»، بهکارگرداني سامان مقدم، ساخته شده است.
«سهگان? قاهره»، که کتاب «سُکَّريه» نيز چنانکه پيشتر اشاره شد بخشي از آن است، از مهمترين آثار نجيب محفوظ است. از ديگر آثار او ميتوان به کتابهاي «راه»، «جنايت» و «کافه کَرنَک» اشاره کرد.
دربار? ترجم? فارسي کتاب «سُکَّريه»
کتاب «سُکَّريه» با ترجم? محمدرضا مرعشيپور در انتشارات نيلوفر منتشر شده است. محمدرضا مرعشيپور، متولد 1326 در شوشتر، مترجم و نويسند? ايراني است. مرعشيپور آثار زيادي را از ادبيات عرب، بهويژه از نجيب محفوظ، به فارسي ترجمه کرده است. او، بهجز آثار نويسندگان معاصر عرب، دو کتاب کلاسيک «کليله و دمنه» و «هزار و يک شب» را نيز، به زباني ساده و نزديک به فارسي امروزي و در عين حال ريشهدار در ادبيات کلاسيک فارسي، از عربي ترجمه کرده است.
از ترجمههاي محمدرضا مرعشيپور از ادبيات معاصر عرب ميتوان به «بينالقصرين»، «قصرالشوق»، «خواب»، «راه»، «کوچهي مدق» و «تندر» اشاره کرد.
مرعشيپور همچنين مجموعهاي از قصههاي قرآن را در کتابي با عنوان «قصّههاي قرآن، با نگاهي به مثنوي مولوي» گردآوري و بازنويسي کرده است. بازنويسي تاريخ بيهقي در کتابي با عنوان «تاريخ بيهقي بهروايتي ديگر» از ديگر آثار محمدرضا مرعشيپور است.