مردی که خواب است
Un homme qui dort
ژرژ پرک
ناصر نبوی
فرهنگ نشر نو
دسته بندی: ادبیات-فرانسه
| کد آیتم: |
1524709 |
| بارکد: |
9786004904308 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
2 |
| تعداد صفحات: |
128 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «مردي که خواب است» نوشت? ژرژ پرک
تجرب? بُريدن از جهان و هرچه در آن هست، چهجور تجربهايست و اين تجربه چه حسي به آدم ميدهد و آدم را به چه عواقبي دچار ميکند؟ کتاب «مردي که خواب است»، با عنوان اصلي Un homme qui dort، رماني است دربار? اين تجربه.
ژرژ پرک در کتاب «مردي که خواب است» قص? بُريدن از دنيا و مافيها و عواقب آن را نقل ميکند.
کتاب «مردي که خواب است» رماني است با درونمايهاي فلسفي و روايتي نامتعارف. متن اصلي اين رمان اولين بار در سال 1967 منتشر شده است.
براساس کتاب «مردي که خواب است» در سال 1974 فيلمي ساخته شده که خود ژرژ پرک در کارگرداني آن مشارکت داشته است.
مروري بر کتاب «مردي که خواب است»
ژرژ پرک در کتاب «مردي که خواب است» ماجراي يک دانشجوي جامعهشناسي دانشگاه سوربن را روايت ميکند که ناگهان تصميم ميگيرد در امتحان شرکت نکند و درس را ول کند. اين تصميم به تصميماتي بزرگتر و خطيرتر ميانجامد. شخصيت کتاب «مردي که خواب است» بر آن ميشود که کلاً ارتباطش را با همهکس و همهچيز قطع کند و به آدمها و رويدادهاي اطرافش بياعتنا باشد. اما بعد از اين کار، چه بر سر او خواهد آمد؟ او تا کجاي اين خلاء و تنهايي و انزوايي که براي خود تدارک ديده است ميتواند پيش برود؟ زيستِ انساني که با هم? دنيا و آدمهايش و هرچه در جهان وجود دارد قطع رابطه کرده و ميخواهد به همهچيز بياعتنا باشد چگونه زيستي خواهد بود؟ اين موقعيتي است غريب که در کتاب «مردي که خواب است» با رويکردي فلسفي و روايتي شاعرانه و در رفتوآمد ميان خواب و بيداري مورد ژرفکاوي و دستماي? تأمل قرار ميگيرد. کتاب «مردي که خواب است» روايت بحران هويت و مواجهه با تهيبودگي و هيچ است.
روايت کتاب «مردي که خواب است» بهصورت خطابي و دومشخص مفرد است. در بخشي از اين رمان ميخوانيد: «همين که چشم هم ميگذاري ماجراي خواب آغاز ميشود. سايهروشن آشناي اتاق، حجم تاريکي که جزئيات شرحهشرحهاش کردهاند و حافظهات بيدشواري درونش راههاي هزارباررفته را به جا ميآورد همچنان که آنها را بر گرت? مربعِ کدرِ پنجره از نو طرح ميزند، همچنان که بهميانجيِ يک بازتاب جاني دوباره به روشويي ميبخشد و بهميانجيِ ساي? اندکي روشنترِ يک کتاب جاني دوباره به قفسه و همچنان که تود? سياهترِ لباسهاي آويخته را مشخص ميکند، مدتي بعد جاي خود را به فضايي دوبعدي ميدهد، مثل تابلويي بي سرحدّاتِ معين که با نقش? چشمهايت زاويهاي تند بسازد، چنانکه انگار اين تابلو، نه يکسر عمودي، به پل بينيات تکيه داشته باشد، تابلويي که ممکن است ابتدا يکپارچه خاکستري جلوه کند بلکه هم خنثي، بيرنگ و بيشکل، اما يحتمل کمي بعد اقلاً دو خصوصيت بر خود بار ميبيند: خصوصيت اول اين است که ظلمتش بسته به اينکه پلکهايت را با قوتي کم يا زياد ببندي کم و زياد ميشود، چنانکه، به بيان دقيقتر، انگار اثر انقباض ميل? ابروهايت وقتي چشمهايت را ميبندي خميدگيِ نقشه نسبت به تنت باشد، انگار ميل? ابروهايت لولاي نقشه باشد و درنتيجه، اگرچه اين نتيجه بديهي مينمايد، تغيير شدت يا کيفيت ظلمتي که درمييابي؛ خصوصيت دوم اين است که مساحت اين فضا به هيچ وجه عادي نيست يا به بيان دقيقتر توزيع و تقسيم ظلمت به روشي يکسان صورت نميپذيرد: قلمروي بالايي آشکارا تيرهتر است و قلمروي پاييني که انگار از همه به تو نزديکتر است، هرچند مفاهيمي نظير نزديک و دور و بالا و پايين و پيش و پس لابد ديگر تعين تام و تمام خود را از دست دادهاند، از سويي به مراتب خاکستريتر است، يعني نهچندان خنثيتر آنطور که تو داري خيال ميکني، بلکه بهواقع بس سفيدتر، و از سوي ديگر متضمن يا متحملِ يک يا دو يا چند رقم کيسه و کپسول، تا حدي شبيه تصورت فيالمثل از غد? اشکي، با حاشيههايي باريک و مژهدار که درون آنها ميلرزند و ميجنبند و ميپيچند آذرخشهايي سفيدتر از سفيد، گاهي سخت باريک، مثل راهراههايي نازکِ نازک، گاهي بس درشتتر و بفهمينفهمي چرب، انگار کِرم. خاصيت منحصربهفرد اين آذرخشها، اگرچه آذرخش کلم? مناسب نيست، اين است که نميشود نگاهشان کرد. همين که قدري زيادي توي نخشان ميروي، کاري که بفهمينفهمي از انجامش ناگزيري چون پيش رويت ميرقصند و باقي هست و نيست، بهواقع چيز چنداني که بهراستي محسوس باشد وجود ندارد مگر لولاي ابروهايت و اين فضاي بس مبهمِ دوبعديِ کمابيش ادراکشدني که ظلمت بهطرزي نامعمول درونش گسترش مييابد، همين که تماشايشان ميکني، اگرچه اين کلمه ديگر گوياي هيچچيز نيست، مطمئناً، همين که مترصدي تا فيالمثل بهقدر سر سوزني از شکل و ماد? آنها يا از جزئي اطمينان بيابي ميتواني يقين کني که با چشم باز رو به پنجره داري، رو به اين مستطيل کدر که از نو دارد مربع ميشود، هرچند اين کيسه يا کيسهها هيچ شباهتي به آن ندارد.»
دربار? ژرژ پرک، نويسند? کتاب «مردي که خواب است»
ژرژ پرک (Georges Perec)، متولد 1936 و درگذشته به سال 1982، داستاننويس، فيلمساز و جستارنويس فرانسوي بود. خانواد? او يهوديان لهستانياي بودند که در ده? 1920 ميلادي به فرانسه مهاجرت کرده بودند. پرک هنوز کودک بود که پدر و مادرش را در جريان جنگ جهاني دوم از دست داد. پدرش، بهعنوان سرباز ارتش فرانسه در جنگ شرکت کرد و کشته شد و مادرش در هولوکاست، احتمالاً بعد از سال 1943 در آشويتس، به قتل رسيد.
غياب، فقدان و هويت مضامين اصلي بسياري از آثار ژرژ پرک و بازي با کلمات و حالوهواي ماليخوليايي و بازيهاي تجربي از ويژگيهاي اغلب آثار او هستند.
پرک عمري کوتاه اما پُربار داشت. او، که به سرطان ريه مبتلا بود، در اواخر چهلوپنجسالگي درگذشت. از آثار ژرژ پرک ميتوان به کتابهاي «چيزها: داستاني از سالهاي 1960» و «انواع فضا» اشاره کرد.
دربار? ترجم? فارسي کتاب «مردي که خواب است»
کتاب «مردي که خواب است» با ترجم? ناصر نبوي در نشر نو منتشر شده است. ناصر نبوي کتاب «حمام» را نيز به فارسي ترجمه کرده است.