شعله مرموز ملکه لوآنا
The Mysterious Flame Of Queen Loana
اومبرتو اکو
فرزانه کریمی
خوب
دسته بندی: ادبیات-ایتالیا
| کد آیتم: |
1525988 |
| بارکد: |
9786227543698 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
448 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» اثر اومبرتو اکو
یک رمان تاریخی – معمایی دربار? حافظه، فراموشی و جستجو و بازیابی گذشته. رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا»، با عنوان اصلی La Misteriosa Fiamma della Regina Loana، همچون دیگر آثار داستانی اومبرتو اکو، از خلال نقل قصهای پرماجرا و رازآلود و آمیخته به مقادیری طنز و شوخطبعی، دایرهالمعارفی بزرگ از تاریخ و فرهنگ را به روی ما میگشاید و ما را در هزارتوی تاریخ و فرهنگ و متون مکتوبِ جورواجور میگرداند.
اکو در رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» موضوع فراموشی و حافظه و خاطره را دستمای? خلق رمانی قرار داده است که کتابها در آن، مانند دیگر آثار این نویسند? کتابباز، نقشی عمده را ایفا میکنند.
رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» رمانی سرشار از اشارههای بینامتنی به متون مختلف، از کتاب گرفته تا روزنامه و مجله و...، است. این رمان همچنین تصویری از ایتالیای دوران موسولینی ارائه میدهد.
متن اصلی رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» اولین بار در سال 2004 منتشر شده است.
مروری بر رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا»
راوی و شخصیت اصلی رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» مردی پنجاهونُهساله به نام جامباتیستا بودونی است. بودونی دلال کتابهای عتیقه و متون کهن است و ذهنش انباشه از مجموعهای متنوع و بیپایان از خواندهها.
ماجرای رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» از زمانی آغاز میشود که بودونی، بهدلیل سکت? مغزی، حافظ? اپیزودیک خود را از دست میدهد و نمیتواند چیزی از زندگی روزمره و شخصی خود را به یاد آورَد. تنها چیزی که در حافظ? بودونی مانده، کتابهایی است که او خوانده. حافظ? بودونی حالا مجموعهای از کتابهاست و او گویی به کتابخانهای عظیم بدل شده است و اینگونه است که اومبرتو اکو در رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» ما را به هزارتوی کتابها و ارجاعات بینامتنی گوناگون وارد میکند.
درواقع بودونیِ رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» شخصیت و فردیت و هویت خود را، بعد از سکت? مغزی، از دست داده است و حافظهاش به حافظ? نوع بشر و حافظهای تاریخی و متنی بدل شده است. او اینگونه ما را به تاریخ جهان و تاریخ انسان متصل میکند. اما آیا بودونی میتواند حافظ? اپیزودیکش را بازیابد و هویت و خودِ فردی و خصوصیاش را پیدا کند؟ او، در تلاش برای رسیدن به این مقصود، به خانهای میرود که کودکی خود را در آن گذرانده است. بودونی در این خانه شروع به جستجو در کتابهای درسی دور? دبستانش میکند؛ کتابهای اول تا پنجم ابتدایی که از کمی پیش از جنگ جهانی دوم شروع و در مقاطع تحصیلی بالاتر، با این جنگ همزمان میشوند. راوی همچنین نشریات دوران موسولوینی را ورق میزند و به کمیکبوکها سرک میکشد و مظاهر گوناگون فرهنگ عام? آن دوران را مرور میکند و تصویری از ایتالیای فاشیست و مظاهر و نمادهای آن ارائه میدهد و تبلیغات دوران سلط? فاشیسم بر ایتالیا را از نظر میگذراند.
حین همین جستجوهاست که بودونی، درحالیکه دیگر از بازیابی هویت خود ناامید شده و میخواهد به جستجو پایان دهد، در کتابخان? پدربزرگش به نسخهای اصل و نفیس از آثار شکسپیر برمیخورد و یافتن این نسخه، نقط? عطفی را در رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» رقم میزند.
بودونی از یافتن نسخ? نفیس آثار شکسپیر چنان شوکه میشود که دوباره سکته میکند و براثر این سکت? دوم، به کما میرود و در کما، به گذشته و خاطرات کودکی و نوجوانی خود سفر میکند و آن خاطرات گمشده را بازمییابد. اینجاست که پای اولین عشقِ زندگی بودونی در رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» به میان میآید.
در بخشی از رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» میخوانید: «انگار از یک خواب طولانی بیدار شده بودم و بااینحال هنوز در یک خاکستری غلیظ غوطهور بودم. شاید هم بیدار نبودم و داشتم خواب میدیدم. رؤیای عجیبی بود. خالی از تصویر و مملو از صدا. انگار نمیدیدم اما صداهایی را میشنیدم که به من میگفتند چهچیزی را باید ببینم. میگفتند که من در امتداد کانالهایی که هر چشماندازی در آن محو میشود، چیزی جز بخار نمیبینم. بروژ، به خود میگفتم در بروژ هستم. آیا تابهحال به بروژ، شهر مرده، رفته بودم؟ همانجا که مه مثل دودِ عود در خواب، در میان برجها شناور است؟ شهری خاکستری و غمگین، همانند گوری آراسته با گلهای داوودی، شهری که مه، مثل پردهای زینتی از سردر خانههایش آویزان است. روحم شیشههای تراموا را میشست تا خود را در مه سیال چراغهای جلو غرق کند. مه، خواهر پاکدامن من... مهی غلیظ و کدر، دربرگیرند? همهمهها و پدیدآورند? اشباح... سرانجام به پرتگاهی عظیم رسیدم و پیکر تنومندِ در کفن پیچیدهای را دیدم که چهرهاش همچون سپیدی برف پاک و منزه بود. من آرتور گوردن پیم هستم.
مه را میجویدم. اشباح از کنارم میگذشتند، بهنرمی مرا لمس میکردند و ناپدید میشدند. چراغهای دوردست مثل شعلههای لرزان و کمسوی شمعهای افروخته در گورستان سوسو میزدند.
یک نفر بیسروصدا کنار من راه میرود، انگار پابرهنه است و روی پنجه، بدون کفش و دمپایی راه میرود، لایهای از مه روی گونهام میخزد، یک مشت آدم مست، انتهای کشتی عربده میکشند. کشتی؟ این را من نمیگویم، صداها میگویند.
مه تا روی پنجههای گرب? کوچک میآید. مهی چنان که گویی جهان را سراسر پاک کرده بود.»
دربار? اومبرتو اکو، نویسند? رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا»
اومبرتو اکو (Umberto Eco)، متولد 1932 و درگذشته به سال 2016، پژوهشگر و کارشناس قرون وسطی، فیلسوف، نشانهشناس، منتقد فرهنگی، مفسر سیاسی و اجتماعی و داستاننویس ایتالیایی بود.
معروفترین رمان اکو رمان «نام گل سرخ» است که در ایران با عنوان «آنک نام گل» نیز ترجمه شده است. براساس این رمان فیلمی هم بهکارگردانی ژان ژاک آنو و با بازیِ شن کانری ساخته شده است. از دیگر رمانهای اومبرتو اکو میتوان به رمانهای «آونگ فوکو» و «گورستان پراگ» اشاره کرد. اکو نویسندهای شیفت? کتاب و با دامن? مطالعاتی وسیع بود. او داستان کودکان هم مینوشت. «بمب و ژنرال» از جمله قصههایی است که او برای کودکان نوشته است. از جمله آثار غیرداستانی اومبرتو اکو میتوان به کتابهای «تاریخ زیبایی» و «تاریخ زشتی» اشاره کرد.
دربار? ترجم? فارسی رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا»
رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا» با ترجم? فرزانه کریمی در نشر خوب منتشر شده است.
فرزانه کریمی، متولد 1345، مترجم ایرانی است. او، بهجز رمان «شعل? مرموز ملکه لوآنا»، کتاب «زمان زود پیر میشود» را نیز، با همکاری هاله ناظمی، به فارسی ترجمه کرده است.