آخرین رویای فروغ
سیامک گلشیری
چشمه
دسته بندی: داستان-ایرانی
| کد آیتم: |
327 |
| بارکد: |
9786002294456 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
14 |
| تعداد صفحات: |
160 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
آخرين رؤياي فروغ
زني ميانسال به نام فروغ به ويلايي در شمال رفته و آنجا ناگهان به دليلي نامعلوم حافظهاش را از دست داده است. فراموشي فروغ فرزندانش را در ويلاي شمال دور او گرد ميآورد و از اين طريق رازي برملا ميشود. رمان آخرين رؤياي فروغ، نوشته سيامک گلشيري، حول محور چنين موقعيت و واقعهاي شکل گرفته است. داستان در ويلا اتفاق ميافتد و بار اصلي آن بر دوش ديالوگهايي است که بين شخصيتها رد و بدل ميشود. در بخشي از اين رمان ميخوانيد: «وقتي پيچيدم توي کوچه، گفت: "نبايد ميآوردنش شمال."
منتظر اين حرف بودم. گفتم: "خودش خواسته بود. دست من و تو نبود. خودش خواسته بود. ميفهمي دارم چي ميگم؟"
داشتم خيلي آهسته ميراندم. نگاهم به ديوار ويلايي بود که از جلوش رد ميشديم. ميخواستم همين جا توي ماشين قضيه را تمام کنيم. دوست نداشتم بيشتر از اين کش پيدا کند. آذر گفت: "خودش هم که ميخواست، نبايد ميآوردنش. اگه يه ذره عقل توي کلههاشون بود، نبايد قبول ميکردن با اين حال بيارنش اينجا."
همان جا وسط آن کوچهي تاريک زدم روي ترمز. تقريباً تمام چراغهاي تيرهاي برق سوخته بود. گفتم: "تو هنوز مادرتو نميشناسي؟ هر کاري بخواد ميکنه، هيچکس هم نميتونه جلوشو بگيره."
"با اون حالش..."
"با همون حالش هر کاري خواسته کرده. نبايد بري اونجا. اونها خودشون به اندازهي کافي اعصابشون داغون هست.»
زل زده بود توي چشمهايم. بعد گفت: "چرا وايسادي؟"
زدم توي دنده و حرکت کردم. گفتم: "ببين اون پلاک چنده؟"»
رمان آخرين رؤياي فروغ در نشر چشمه منتشر شده است.
دربارة نويسنده: سيامک گلشيري (- 1347)، داستاننويس و مترجم ايراني.
رتبه گودريدز: 2/63 از 5.