قصه های جزیره 1: دختر قصه گو جیبی ( قدیانی)

رمان قصه‌های جزیره، ماجراهای خانواده کینگ را تعریف می‌کند. داستان حول سارا استنلی می‌گذرد. او مادر خود را از دست داده‌است. پدرش وضع مالی خوبی دارد و در مونترآل زندگی می‌کنند. پس از مرگ مادر، پدرش تصمیم می‌گیرد او را به آونلی بفرستد تا نزد خاله‌ها و دایی و دایی‌زاده‌ها کمتر فقدان مادرش را احساس کند.
در قسمتی از جلد یک رمان قصه‌های جزیره با عنوان دختر قصه‌گو می‌خوانید:
زرا و زولامیث عاشق هم بودند؛ عشقی شبیه به عشق‌های زمینی که بنا به دستور قادر مطلق، ممنوع بود. آن دو به خاطر زیر پا گذاشتن قانون از درگاه خداوند به مرز جهان تبعید شدند. البته اگر هر دو یک جا تبعید می‌شدند که دیگر اسمش تنبیه نبود، بنابراین زرا به ستاره‌ای در یک سوی جهان و زولامیث به ستاره‌ی دیگری در سوی دیگری از جهان فرستاده شد و بینشان ورطه‌ای پایان ناپذیر افتاد که قابل گذر نبود. تنها یک چیز می‌توانست از آن بگذرد و آن، عشق بود. زولامیث به قدری تشنه و مشتاق دیدار زرا بود که از ستاره‌ی خودش، شروع به ساختن پلی از نور کرد و زرا هم که از این موضوع خبر نداشت، اما عاشق و دل باخته‌ی زولامیث بود از ستاره خودش ساختن پلی از نور را آغاز کرد. هزاران هزار سال آن دو به ساختن ادامه دادند تا بالاخره به هم رسیدند و همدیگر را در آغوش کشیدند و همه‌ی تلخی‌ها و تنهایی‌ها و رنج‌های گذشته را از یاد بردند و پلشان ورطه‌ی دو تبعیدگاه را به هم وصل کرد.