داستان های اسرار آمیز برای دختران

داستان‌های کوتاه گردآوری شده در کتابی به نام داستان‌های اسرار آمیز برای دختران شما را به نقاط مختلف این کره خاکی می‌برد و در هر مکان با ماجرایی در گیر می‌شوید. ماجرای دزدی، توطئه، تعقیب و گریز. اگر اهل ماجراجویی و کشف معما باشید از خواندن این کتاب لذت خواهید برد.
در بخشی از داستان اسکله غریبه‌ها داستان‌های اسرار آمیز برای دختران شما
اسکلۀ غریبه‌ها
شیلا وارد
فایده‌ای نداشت. آنا پارک روزنامه را زمین گذاشت؛ او نمی‌توانست روی تیترهای درشت تمرکز کند. به‌علاوه، چیزهای بسیار زیاد دیگری برای فکر کردن به آ نها وجود داشت ... او با خوشحالی اندیشید، «این اولین خونۀ واقعی منه»
از پنجر ۀ قطار به زمین‌های خوشه‌چینی شده با پوشش یخزده خیره شد، حتی متوجه آنها نبود. او مسلما هرگز متوجه مرد جوان روبه‌رویش كه با موهای بلند، روشن و سیمای آرام و خو ش ترکیب او را می‌پایید، نشد. از زمانی که دوشیزه بایرنس او را از کلاس فرانسه بیرون کشید و به او گفت که قیم‌اش از آنا خواسته تا پس از یازده سال برای اولین بار او را ملاقات کند، فقط یک هفته سپری شده و تلاش برای یادآوری چهرۀ او بی‌فایده بود. او دفعه پیش تنها شش سال داشته و وحشت‌زده‌تر از آن بود که خیلی به او نگاه کند.
آنا، همواره احساس می‌کرد که قیم‌اش باید از اینکه او از جا نپریده و بغلش نکرده و مثل باقی مردم که با خانواده‌شان گپ می‌زنند نبود، ناامید شده باشد. اما باید برای این جور چیزها تمرین کرد. و کسی که تقریبا همۀ هفده سال زندگی‌اش یتیم بوده به‌راستی تمرینی ندیده است. با این وجود، از آنجایی که او بزرگ شده و دریافته بود که قیم‌اش در گالری هنر برونزویک شریک است، سعی کرد دربارۀ موضوعاتی که ممکن بود مورد توجه او باشد، کمی مطالعه کند.