جای خالی سلوچ گالینگور - رقعی
نویسنده: محمود دولت آبادی
ناشر: چشمه
دسته بندی: داستان ایرانی
3,740,000 ریال
کتاب «جای خالی سلوچ» اثر محمود دولتآبادی
رمانی دربارۀ زن، زمین، ظلم، فقر و نابرابری. کتاب «جای خالی سلوچ» قصۀ تراژیک تنهایی یک زن گرفتار در جهان مردانه و نیز تراژدی تقابل فرودستان و فرادستان در متن دورانی از تاریخ معاصر ایران است.
محمود دولتآبادی در کتاب «جای خالی سلوچ» روایتگر مصائب زنی روستایی است که در دوران اصلاحات ارضی مجبور میشود دستتنها و با دست خالی برای بقا بجنگد.
کتاب «جای خالی سلوچ» قصۀ رنج مردم فرودست و مخصوصاً رنج زنان در یک دنیای خشن مردانه است. این رمان، کشمکشهای انسانهایی گرفتار در تنگنای اقتصادی و تأثیرات منفی اصلاحات ارضی بر زندگی و سرنوشت روستاییان فقیر ایران را به تصویر میکشد و نشان میدهد که بعد از اصلاحات ارضی چگونه مالکان و زمینداران قدرتمند و بهلحاظ اقتصادی قوی، زمینهای روستاییان بیبضاعت و کمبضاعت را از چنگشان بیرون میآوردند و روستاییان را به مهاجرت و آوارگی وادار میکردند.
کتاب «جای خالی سلوچ»، با قصۀ جذاب و پُرکشش و زبان و نثر قدرتمند و شخصیتپردازی ماهرانهاش، یکی از رمانهای کلاسیکِ ادبیات معاصر ایران و از بهترین نمونههای رمان رئالیستی است. این رمان یکی از ماندگارترین شخصیتهای زن را به گنجینۀ ادبیات داستانی هدیه داده است.
دولتآبادی در کتاب «جای خالی سلوچ» ژرفای شخصیتهای این رمان را با مهارت و ظرافت کاویده و پیچیدگیها و تناقضهای درونی و کشمکشهای آنها را مرئی کرده و از یک روستا و آدمهای آن جهانی آفریده است که مسائل و کشمکشها و درگیریهای بنیادین آدمی، چه از نوع وجودی و چه از نوع اجتماعی و اقتصادی، در آن مجال بروز یافتهاند.
کتاب «جای خالی سلوچ» اولین بار در سال 1358 منتشر و بعد از آن بارها تجدید چاپ شده است. چاپ اول این رمان را انتشارات آگاه و چاپ دوم آن را نشر نو منتشر کرد. چاپهای سوم و چهارم آن، بهترتیب، در انتشارات جاویدان و انتشارات بزرگمهر منتشر شدند. نشر چشمه و نشر پارسی هم کتاب «جای خالی سلوچ» را با همکاری یکدیگر منتشر کردهاند و چاپهایی از آن هم با همکاری نشر چشمه و انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شده است اما ناشر چاپ دهم به بعد کتاب «جای خالی سلوچ» نشر چشمه است.
مروری بر کتاب «جای خالی سلوچ»
وقایع کتاب «جای خالی سلوچ» در روستایی به نام زمینج اتفاق میافتد. شخصیت اصلی این رمان زنی به نام مِرگان است که شوهرش، سُلوچ، او و بچههایش را ترک کرده و ناپدید شده است.
کتاب «جای خالی سلوچ» با غیاب سلوچ آغاز میشود. سلوچ صنعتگر و کارگری بوده که برای گذران زندگی هر کاری میکرده است؛ با گِل برای روستاییان تنور و کندو میساخته، قنات حفر میکرده، نجاری میکرده و هر کارِ دیگری که از او میخواستهاند. او اما دیگر نمیتوانسته با کارش امرار معاش کند. در اوضاع بحرانی روستا دیگر کسی به سلوچ سفارش کار نمیداده است.
دولتآبادی در همان صفحات ابتدایی کتاب «جای خالی سلوچ» تصویری از کسادی کاروبار در روستا و دلمردگی و جمود حاکم بر آن به دست میدهد و نشان میدهد که چگونه بیرونقیِ کشاورزی و بیکاری و فقر و کساد بازار کار، سرانجام سلوچ را به ترک خانه و کاشانه کشانده است و نیز فقر و تنگدستی چگونه، پیش از رفتن سلوچ، باعث سردی رابطۀ او و مرگان شده بوده است.
حال، در غیاب سلوچ، مرگان مجبور است برای بقا بجنگد و این آغاز درگیریها و تنشهایی است که به فروپاشی میانجامد.
دولتآبادی در کتاب «جای خالی سلوچ» تأثیر ویرانگر نوسازی ناقص و فرمایشی را بر زندگی مرگان و فرزندانش و نیز بر سرنوشت کل روستا نشان میدهد.
در کتاب «جای خالی سلوچ» میبینیم که چطور نه فقط مِرگان، که فرزندان او نیز هر یک بهنحوی قربانی شرایط میشوند. از دو پسر مرگان، یکی، به نام ابراو، به روی نوسازی و صنعتی شدن کشاورزی آغوش میگشاید و دیگری، به نام عباس، ترجیح میدهد به همان شیوة سنتی روزگار بگذراند اما هر دو برادر دست آخر قربانی میشوند و هاجر، دختر مرگان، نیز قربانی کودکهمسری میشود و مجبور به اینکه در سنّ کم ازدواج کند.
در کتاب «جای خالی سلوچ» همچنین میبینیم که چگونه شخصیتهایی فرصتطلب، با حقهبازی از اصلاحات ارضی نفع میبرند.
چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، در کتاب «جای خالی سلوچ» با یکی از بهترین و ماندگارترین زنان ادبیات داستانی مواجهیم. مِرگان، شخصیت اصلی این رمان، زنیست تنها و بیپناه و کَنده شده از زمین؛ زنی که آمیزهایست از هراس، حیرت، سردرگمی، جسارت، ایستادگی، رنج، ضعف و شکنندگی. مِرگان تجسم مقاومت و جنگ با دست خالی و دست آخر ناکامی است. او یک روز از خواب برمیخیزد و میبیند که مردش نیست و ناگهان وحشتزده و حیران خود را میان مُشتی گرگ تنها مییابد.
مرگان کتاب «جای خالی سلوچ» یک قهرمان حماسیِ شکستناپذیر نیست که بتواند یکتنه و با دست خالی مقابل حجم توحش و خشونت و حقهبازی و طمعی که احاطهاش کرده است تاب آورد و دارایی اندکش را به هر بدبختی که شده حفظ کند. او یک زن معمولی است و سخت شکننده و هراسان، اگرچه شرایط مجبورش کرده نقش آدمی سرسخت و جسور را بازی کند و با تمام توانش برای ماندن دستوپا بزند.
مِرگان زنیست ساکنِ یک دنیای کوچک محدود و خشنِ مردسالار و دست آخر هم زیرِ فشارِ جامعهای وحشی و بدوی با مردمی طماع و حقهباز که تنها به منافع خود فکر میکنند لِه میشود و مقاومتش از هم میپاشد چون در جنگ برای بقا حتی روی پشتیبانی پسرانش هم نمیتواند حساب کند.
دربارۀ محمود دولتآبادی، نویسندۀ کتاب «جای خالی سلوچ»
محمود دولتآبادی، متولد 1319 در روستای دولتآباد سبزوار، داستاننویس ایرانی است.
دولتآبادی از بزرگترین و مهمترین نویسندگان رئالیست ایرانی است. ژرفکاوی انسان و مسائل و درگیریها و کشمکشهای بنیادین آدمی، ترسیم ماهرانۀ زندگی روستایی در ایران و خُلقوخو و مناسبات و پیچیدگیهای شخصیتی روستاییان ایرانی، توجه به تنگناها و اضطرابهای زنان گرفتار در جامعۀ مردسالار و تبعیضهایی که علیه زنان اعمال میشود و تلاش زنان برای جنگ با دشواریهای برآمده از زیستن تحت محرومیت و تبعیض، حوادث و رویدادهای سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران و ترسیم زندگی محرومان و حاشیهنشینان و کارگران و تهیدستان شهری از ویژگیهای اصلی آثار محمود دولتآبادی هستند. او محیط روستا و حاشیۀ شهر و زندگی روستایی مبتنی بر کشاورزی و نیز زندگی کارگری را خوب میشناسد و این زندگیها را از درون تجربه و درک کرده و این تجربۀ درونی شده را هنرمندانه با مهارت و خلاقیت ادبی خود آمیخته است. ماحصل این آمیزش آثاری است که امروزه بهلحاظ ادبی از بهترین نمونههای ادبیات روستایی و کارگری به شمار میآیند.
دولتآبادی در آثارش به فروپاشی روستاها و مهاجرت گستردة روستاییان به شهرها، به دنبال اصلاحات ارضی، و نیز به فقر و بیکاری در حال گسترش دهههای 40 و 50 خورشیدی پرداخته است.
روستا در آثار دولتآبادی عرصۀ تنشی است که بر اثر تغییر شیوة تولید مبتنی بر کشاورزی پدید آمده است. او در قصههای روستاییاش، با رئالیسمی قدرتمند و شخصیتپردازی و قصهپردازی ماهرانه، روایتگر سرگذشت زنان و مردانی است که اصلاحات ارضی و ماشینی شدن کشاورزی زندگیشان را گرفتار بحران کرده است. مردان روستایی قصههای دولتآبادی، براثر از بین رفتن کشاورزی سنتی و ورود نیمبند سیستم مدرن کشاورزی، مجبور به ترک زمین و خانه و کاشانۀ خود میشوند و این سرآغاز مهاجرت و خالی شدن تدریجی روستاها و فروپاشی آنهاست. دولتآبادی در قصههای روستایی خود تصویرگر نوسازی ناقصی است که نه تنها خیری به روستا نمیرساند، بلکه مایۀ شَرّ و بدبختی و آوارگی مردم روستا میشود و نفع آن تنها به جیب عدهای فرصتطلب میرود.
دولتآبادی همچنین نویسندهای است که با ظرافت، ژرفای شخصیتهایش را میکاود و تناقضات و درگیریهای درونی انسانها را به نمایش میگذارد و میتواند از اقلیمی کوچک، جهانی بزرگ بیافریند و از خلال طرح مسائل و کشمکشهای شخصیتهای قصههایش به مسائل و کشمکشهای بنیادین و بیزمانِ همۀ آدمها در تمام دورانها و سرزمینها نقب بزند.
دولتآبادی در دوران جوانیاش مشاغل مختلفی را تجربه کرد. مدتی هم به بازیگری در صحنۀ تئاتر پرداخت و در اجرای صحنهای نمایشنامههایی از بهرام بیضایی و اکبر رادی و... ایفای نقش کرد. او همچنین در فیلم «گاو» داریوش مهرجویی نقشی ایفا کرده است. در دهۀ 40 خورشیدی بود که قصهنویسی را شروع کرد. در دهۀ 50 به زندان افتاد و در جریان این زندان بخشی از رمان بزرگش، «کلیدر»، از بین رفت و مجبور شد بعد از زندان آن را از نو بنویسد.
در اوایل دهۀ 50 خورشیدی مسعود کیمیایی فیلم «خاک» را براساس رمان کوتاه «آوسنۀ بابا سبحان»، که یکی از بهترین آثار دولتآبادی است، ساخت.
همکاری با پروژۀ جهانی هنر صلح در سال 2020، از طریق نوشتن و دکلمۀ اثری با عنوان «سرباز (پوتینهای نیمسوخته)» با آهنگسازی و تنظیم مهران علیرضایی، از دیگر فعالیتهای محمود دولتآبادی است.
دولتآبادی در سال 2013 برگزیدۀ جایزۀ ادبی یان میخالسکیِ سوئیس شد. او همچنین در سال 2014 جایزۀ شوالیۀ ادب و هنر فرانسه را دریافت کرد.
رمانهای «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» از مشهورترین و شاخصترین آثار محمود دولتآبادی هستند. از دیگر آثار او میتوان به رمانهای «روزگار سپری شدۀ مردم سالخورده»، «سلوک» و «دودمان» اشاره کرد.
از دولتآبادی همچنین آثاری غیرداستانی، از جمله کتاب «میم و آنِ دیگران» که مجموعهای از جستارهای او دربارۀ تعدادی از شخصیتهای فرهنگی ایران و جهان است، و نمایشنامهای به نام «تنگنا» منتشر شده است.
برای رمان «کلیدر» دولتآبادی، محمدرضا درویشی، آهنگساز ایرانی، بهسفارش انتشارات فرهنگ معاصر، ناشر رمان «کلیدر»، موسیقیای هشتبخشی ساخته که تلفیقی است از آهنگهای درویشی برای بخشهایی از «کلیدر» و صدای دولتآبادی که همان بخشها را خوانده است.
همچنین در سال 1398 در سبزوار، زادگاه دولتآبادی، نام خیابانی به نام «سهراب چهار» و معروف به «گلافشانی» به «کلیدر» تغییر کرد و این اولین بار در ایران بود که یک خیابان، نام رمانی را به خود گرفت.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | گالینگور |
تعداد صفحه: | 408 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک