کلیدر 5 جلدی (رقعی - شومیز- فرهنگ معاصر)
محمود دولت آبادی
فرهنگ معاصر
دسته بندی: داستان-ایرانی
| کد آیتم: |
14879 |
| بارکد: |
9786001051463 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
37 |
| تعداد صفحات: |
2496 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «کليدر» اثر محمود دولتآبادي
آوردگاهِ حماسه و تغزل، عصيان و عشق، مهر و کين، خشم و عطوفت، رنج و سرسختي، مکر و نيرنگ و جنگ، ظلم و جهل و زندگي و مرگ. کتاب «کليدر» محمود دولتآبادي اينها همه هست و چيزي بيش از اينها.
کتاب «کليدر» بلندترين رمان فارسي و يکي از محبوبترين آثار داستاني ادبيات معاصر ايران است. محمود دولتآبادي در کتاب «کليدر»، قصهاي جذاب و پُرکشش و پر از حادثه و شخصيت خلق کرده و در آن از مبارزة مردم ستمديده با ظلم و بيعدالتي و نيز از رنج زنان در جامع? مردسالار و از عشق سخن گفته است.
کتاب «کليدر» رماني است با بيشمار حادثه و شخصيت و پر از باريکبينيها و ظرافتهاي خاص دولتآبادي در ساختوپرداخت شخصيتهاي داستانياش و نمايش پيچيدگيها و کشمکشهاي دروني آنها.
کتاب «کليدر» همچنين رماني است که دولتآبادي در آن اوج هنر خود را در نثرنويسي به نمايش گذاشته است.
گفتنيست که «کليدر» اولين رمان ايراني است که نامش روي خياباني گذاشته شده است. اين خيابان، که در سبزوار، زادگاه دولتآبادي، واقع است، قبلاً «سهراب چهار» نام داشت و به «گلافشاني» معروف بود اما در سال 1398 نامش به «کليدر» تغيير کرد.
همچنين براي کتاب «کليدر» توسط محمدرضا درويشي، آهنگساز ايراني، موسيقياي بهسفارش انتشارات فرهنگ معاصر، ناشر کتاب «کليدر»، ساخته شده است. اين موسيقيِ هشتبخشي، تلفيقي است از آهنگهايي که درويشي براي بخشهايي از کتاب «کليدر» ساخته و صداي دولتآبادي که همان بخشها را خوانده است. درويشي موسيقي «کليدر» را «سوگنام? عشق» و «غمنام? فراق و تنهايي» توصيف کرده است.
کتاب «کليدر» يک رمان دهجلدي است که در پنج مجلد (هر دو جلد در يک کتاب) در انتشارات فرهنگ معاصر به چاپ رسيده و بارها در اين انتشارات تجديد چاپ شده است.
مروري بر کتاب «کليدر»
محمود دولتآبادي در کتاب «کليدر» داستان عصيان خانوادهاي از عشاير کُرد ساکن خراسان عليه اربابان و نيروهاي حکومت مرکزي را روايت ميکند؛ عصياني که بهتدريج ابعادي وسيعتر مييابد و به برخي وقايع سياسي – اجتماعي ده? 20 خورشيدي، دورهاي که وقايع کتاب «کليدر» در آن اتفاق ميافتد، گره ميخورد.
داستان کتاب «کليدر» ريشه در رويدادي واقعي در خراسان دارد و بعضي شخصيتهاي اصلي آن هم واقعاً وجود داشتهاند اما دولتآبادي در اين رمان، آن رويدادها و شخصيتهاي واقعي را از مجراي تخيل قصهپرداز خود گذرانده و اثري خلق کرده که گرچه مبنا و خاستگاه آن واقعيت است اما در درج? اول يک رمان است؛ رماني که مايههاي خود را از واقعيت و از تاريخ گرفته است.
دولتآبادي در کتاب «کليدر» با ساختوپرداخت داستاني جذاب که ريشه در واقعيت دارد، تصويري از اوضاع اجتماعي، سياسي و اقتصادي سالهاي آغازين حکومت پهلوي دوم به دست ميدهد و زندگي گروهي از روستاييان و عشاير ايرانِ آن روزگار را در اين رمانِ بزرگ ثبت ميکند.
کتاب «کليدر» رماني رئاليستي با ساختاري کلاسيک است؛ رماني با شخصيتهاي بسيار و داستاني پرکشش و زباني غني و نثري زيبا و محکم و خوشآهنگ که رنگ و بويي از نثر کهن فارسي دارد.
ميتوان گفت که دولتآبادي در کتاب «کليدر» حماسهاي معاصر و امروزي خلق کرده است؛ حماسهاي که شخصيتهاي آن نه قهرمان و ابرقهرمان بلکه مردمي عادياند که عليه ستم عصيان ميکنند و بهتدريج شمايلي اسطورهاي مييابند بيآنکه چهر? واقعي خود را از دست بدهند.
کتاب «کليدر» همچنين رماني دربار? عشق است. دولتآبادي، که خود اين رمان را پيشکش عاشقان کرده است، در کتاب «ما نيز مردمي هستيم» ميگويد که «کليدر کمال عشق است» و اميرحسن چهلتن هم در همين کتاب، که گفتوگوي او و فريدون فرياد با محمود دولتآبادي است، کتاب «کليدر» را «کتاب عشق» ميخوانَد.
دولتآبادي در کتاب «کليدر» از رنجهايي نوشته که زنان بهخاطر عشق ميکشند و نيز از مصائبي که دنياي مردانه به آنها تحميل ميکند. زيور، يکي از شخصيتهاي اصلي کتاب «کليدر» و زن اول گلمحمد، قهرمان اين رمان، تجسم تماموکمالِ اين رنجها و مصائب است. او، همچون مِرگان در کتاب «جاي خالي سلوچ»، ديگر رمان معروف و مهم دولتآبادي، و نيز در کنار زنان ديگري از همين کتاب «کليدر»، يکي از بهترين و ماندگارترين زنان داستاني است. او تجسمِ دشواريِ عشق و در جدالي خاموش و بردبارانه و رنجبار براي ماندن در ميداني است که دارند او را از آن بيرون ميرانند. زيور زنيست نازا، تنها، تحقير شده و عاشق که مردش ديگر به او عشق نميورزد. او از عشق به شوهري که ديگر بهتمامي از آن او نيست ميسوزد و در سکوتي طاقتسوز ميکوشد که اين شوهرِ چموشِ گريزپا را دوباره تصاحب و رامِ خود کند و در اين تقلاي پيچيده حتي تن به مصالحه با رقيبي ميدهد که نامش مارال است و کتاب «کليدر» با او آغاز ميشود. زيور در کتاب «کليدر» نمود بُردباري و خودخوري و سرسختي است. او زني است در مبارزهاي خاموش براي دوباره به چنگ آوردن آنچه حق و سهم خود از عشق و زندگي ميداند. زيور يکي از پيچيدهترين، عاشقترين، رنجکشيدهترين، بردبارترين و سرسختترين زنانِ داستاني است. او به چنان چنان شهرتي در ادبيات داستاني ايران دست يافته که وقتي «زيور کليدر» را در گوکل سرچ کنيد دو مقاله دربار? کتاب «کليدر» پيدا ميکنيد که در عنوانشان نام زيور آمده و در آنها به شخصيت زيور در اين رمان پرداخته شده است. همچنين کتابي با عنوان «صورتکها در کِليدر» به چاپ رسيده که نام زيور در عنوان فرعي آن آمده است.
جذابيت و تأثيرگذاري زيور کتاب «کليدر» تا آنجاست که احمد شاملو شعري براي اين شخصيت داستاني سروده است؛ شعري به نام «کويري» که پايينِ عنوان آن نوشته شده: «براي "زيورِ" کليدر به وسيلهيِ محمود دولتآبادي». اين شعر در کتاب «مدايح بيصله» چاپ شده و سطرهاي اول آن چنين است: «نيميش آتش و نيمي اشک/ ميزند زار/ زني/ بر گهوارهيِ خالي/ گلام واي!»
فريدون فرياد در کتاب «ما نيز مردمي هستيم» لحظهاي از کتاب «کليدر» را که زيور سرانجام توانسته عشق گلمحمد را به خود جلب کند، «ماديترين و ملموسترين لحظ? عاشقان? دو انسان» ميداند و معتقد است که اين لحظه در اين رمان «به نحو عالي بيان شده» و «در ادبيات معاصر بينظير است.»
زيور اما فقط شمهاي از مهارت و چيرهدستي دولتآبادي در شخصيتپردازي و بهويژه شخصيتپردازي زنان در کتاب «کليدر» است. يکي از نقاط قوت اين رمان پرداختن به ظرايف شخصيتها و بيان هنرمندان? پيچيدگيها و احوال دروني آنهاست و اين را، هم در شخصيتپردازي زيور و هم ديگر شخصيتهاي زن و مرد اين رمان ميتوان ديد.
چنانکه پيشتر اشاره شد، کتاب «کليدر» براساس ماجرايي واقعي در خراسان نوشته شده اما سهم تخيل قصهنويس در آن بسيار زياد است. دولتآبادي در کتاب «ما نيز مردمي هستيم» ميگويد که سه نفر از زنان اصلي کتاب «کليدر»، يعني زيور و شيرو و مارال، از «يک جفت چشم سياه» سربرآوردهاند که از پشت سربند، او را نگاه ميکرده است. اين چشمها متعلق به زني بودهاند که وقتي دولتآبادي بهقصد تحقيق براي نوشتن کتاب «کليدر» به خان? برادرزن خانمحمد، برادر گلمحمد و از ديگر شخصيتهاي اصلي اين رمان، ميرفته در راه «سوزنده» کنار جوي باريک آب نشسته بوده است.
کتاب «کليدر» حماسهاي است آميخته به عشق و تغزل و توأم با حساسيت به مسائل اجتماعي و رنج مردم محروم؛ حماس? انسانهايي که رنج ميکشند و ميجنگند.
دربار? محمود دولتآبادي، نويسند? کتاب «کليدر»
محمود دولتآبادي، متولد 1319 در روستاي دولتآباد سبزوار، داستاننويس ايراني است.
دولتآبادي از بزرگترين و مهمترين نويسندگان رئاليست ايراني است. ژرفکاوي انسان و مسائل و درگيريها و کشمکشهاي بنيادين آدمي، ترسيم ماهران? زندگي روستايي در ايران و خُلقوخو و مناسبات و پيچيدگيهاي شخصيتي روستاييان ايراني، توجه به تنگناها و اضطرابهاي زنان گرفتار در جامع? مردسالار و تبعيضهايي که عليه زنان اعمال ميشود و تلاش زنان براي جنگ با دشواريهاي برآمده از زيستن تحت محروميت و تبعيض، حوادث و رويدادهاي سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر ايران و ترسيم زندگي محرومان و حاشيهنشينان و کارگران و تهيدستان شهري از ويژگيهاي اصلي آثار محمود دولتآبادي هستند. او محيط روستا و حاشي? شهر و زندگي روستايي مبتني بر کشاورزي و نيز زندگي کارگري را خوب ميشناسد و اين زندگيها را از درون تجربه و درک کرده و اين تجرب? دروني شده را هنرمندانه با مهارت و خلاقيت ادبي خود آميخته است. ماحصل اين آميزش، آثاري است که امروزه بهلحاظ ادبي از بهترين نمونههاي ادبيات روستايي و کارگري به شمار ميآيند.
دولتآبادي در آثارش به فروپاشي روستاها و مهاجرت گستردة روستاييان به شهرها، به دنبال اصلاحات ارضي، و نيز به فقر و بيکاري در حال گسترش دهههاي 40 و 50 خورشيدي پرداخته است.
روستا در آثار دولتآبادي عرص? تنشي است که براثر تغيير شيوة توليد مبتني بر کشاورزي پديد آمده است. او در قصههاي روستايياش، با رئاليسمي قدرتمند و شخصيتپردازي و قصهپردازي ماهرانه، روايتگر سرگذشت زنان و مرداني است که اصلاحات ارضي و ماشيني شدن کشاورزي زندگيشان را گرفتار بحران کرده است. مردان روستايي قصههاي دولتآبادي، براثر از بين رفتن کشاورزي سنتي و ورود نيمبند سيستم مدرن کشاورزي، مجبور به ترک زمين و خانه و کاشان? خود ميشوند و اين سرآغاز مهاجرت و خالي شدن تدريجي روستاها و فروپاشي آنهاست. دولتآبادي در قصههاي روستايي خود تصويرگر نوسازي ناقص و ناکارآمدي است که نه تنها خيري به روستا نميرساند، بلکه ماي? شَرّ و بدبختي و آوارگي مردم روستا ميشود و نفع آن تنها به جيب عدهاي فرصتطلب ميرود.
دولتآبادي همچنين نويسندهاي است که با ظرافت، ژرفاي شخصيتهايش را ميکاود و تناقضات و درگيريهاي دروني انسانها را به نمايش ميگذارد و ميتواند از اقليمي کوچک، جهاني بزرگ بيافريند و از خلال طرح مسائل و کشمکشهاي شخصيتهاي قصههايش به مسائل و کشمکشهاي بنيادين و بيزمانِ هم? آدمها در تمام دورانها و سرزمينها نقب بزند.
دولتآبادي در دوران جوانياش مشاغل مختلفي را تجربه کرد. مدتي هم به بازيگري در صحن? تئاتر پرداخت و در اجراي صحنهاي نمايشنامههايي از بهرام بيضايي و اکبر رادي و... ايفاي نقش کرد. او همچنين در فيلم «گاو» داريوش مهرجويي نقشي ايفا کرده است. در ده? 40 خورشيدي بود که قصهنويسي را شروع کرد. در ده? 50 به زندان افتاد و در جريان اين زندان بخشي از رمان بزرگش، «کليدر»، از بين رفت و مجبور شد بعد از زندان آن را از نو بنويسد.
در اوايل ده? 50 خورشيدي مسعود کيميايي فيلم «خاک» را براساس رمان کوتاه «آوسن? بابا سبحان»، که يکي از بهترين آثار دولتآبادي است، ساخت.
همکاري با پروژ? جهاني هنر صلح در سال 2020، از طريق نوشتن و دکلم? اثري با عنوان «سرباز (پوتينهاي نيمسوخته)» با آهنگسازي و تنظيم مهران عليرضايي، از ديگر فعاليتهاي محمود دولتآبادي است.
دولتآبادي در سال 2013 برگزيد? جايز? ادبي يان ميخالسکيِ سوئيس شد. او همچنين در سال 2014 جايز? شوالي? ادب و هنر فرانسه را دريافت کرد.
رمانهاي «جاي خالي سلوچ» و «کليدر» از مشهورترين و شاخصترين آثار محمود دولتآبادي هستند. از ديگر آثار او ميتوان به رمانهاي «روزگار سپري شد? مردم سالخورده»، «سلوک» و «دودمان» اشاره کرد.
از دولتآبادي همچنين آثاري غيرداستاني، از جمله کتاب «ميم و آنِ ديگران» که مجموعهاي از جستارهاي او دربار? تعدادي از شخصيتهاي فرهنگي ايران و جهان است، و نمايشنامهاي به نام «تنگنا» منتشر شده است.