لولیتای ویتگنشتاین
نویسنده: ویلیام گی
مترجم: شاهین نعمتی
ناشر: کنج
دسته بندی: ادبیات آمریکا
435,000 ریال
کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» نوشتۀ ویلیام گِی
دو داستان گوتیک جنوبی دربارۀ عشق و مرگ. کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» شامل دو داستان از ویلیام گِی، نویسندۀ امریکایی، است؛ دو داستان به نامهای «لولیتای ویتگنشتاین» و «یخفروش» که هردو یادآور داستانهای گوتیک جنوبیِ نویسندگانی چون ویلیام فاکنر و فلانری اوکانر هستند.
در هردو داستان کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» با فضای روستایی غریب و وهمآلود و آدمهایی سرد و خشن مواجهیم و با بغرنجیها و پیچیدگیهای روابط و مناسبات انسانی در جهانی مملو از ترس و تاریکی.
مروری بر کتاب «لولیتای ویتگنشتاین»
نخستین داستان کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» با رفتنِ مردی به نام رایدوات درِ خانۀ همسایهاش، بهجستجوی سگ گمشدهاش، آغاز میشود. رایدوات در حاشیۀ مزرعهاش نشسته بوده و به این فکر میکرده که سگش کجاست که همانموقع صدای شلیک به گوشش رسیده است. رایدوات مطمئن است که به سگش شلیک کردهاند. و فضای داستان «لولیتای ویتگنشتاین» از همان ابتدا وهمناک و تاریک و هراسآلود است و ما را برای حادثهای آماده میکند. رایدوات از زنی که در را به رویش باز میکند سراغ شوهر زن را میگیرد. او فکر میکند که شوهر زن به سگش شلیک کرده است. شوهر زن اما خانه نیست. زن، که کمی بعد خود را ربکا فاوست معرفی میکند، رایدوات را به قهوه دعوت میکند و میگوید داشته سعی میکرده یک شعر بنویسد. ربکا تنهاست و رایدوات نیز مردی منزویست که مدتهاست چندان با کسی معاشرت نکرده است و معاشرت با دیگران برایش به کاری دشوار و طاقتفرسا بدل شده است. این مقدمۀ آشناییِ بیشتر است و حادثهای مهیب که با خواندن کامل داستان «لولیتای ویتگنشتاین» در جریان آن قرار خواهید گرفت.
داستان دوم کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» داستانی به نام «یخفروش» است؛ داستانی حادثهای که شخصیت آن یخفروشی است که دچار دردسری میشود.
هردو داستان کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» حاوی تصویرپردازیهایی شاعرانه از موقعیتهایی زمخت و خشن هستند. این شاعرانگی در سبک نوشتاری ویلیام گِی نه در راستای زیبا جلوه دادن خشونت که در راستای حرکت از سطح بهجانب عمق خشونت است. ویلیام گِی در داستانهای کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» روایتگر سرگذشت آدمهاییست که در طبیعتی وحشی و بدوی زندگی میکنند؛ طبیعتی که سکوت و تاریکیای مرموز و هراسآلود و خشن بر آن حاکم است.
آنچه میخوانید بخشی از داستان «یخفروش» از کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» است: «کامیون به چرخ عقب سمت چپ گاری گیر کرد و آن را با خود برد و گاری چرخید و پشت سرشان، از پهنا کشیده شد، یِیتس سر چرخاند و از شیشهی عقب ماشین دید که پیرمردِ لباسکارپوش از کف گاری پایین افتاد و بعد، دوباره برگشت تا ببیند از روی کاپوت رشتهای از سنگ و گل و گیاه در جهت ساعتگَرد به سمتش میآید، چنان دنبالهدار که گویی آن صحنه تا ناپیدایی ادامه مییافت. در همان حال، کامیون ترمزبریده روی ریگها چرخید و، همان طور که پشت کامیون روی شانهی جاده کج شد، خط افق به صورت عمودی پایین رفت و اتاقک راننده پر شد از آسمان آبی تیره.
یخفروش دیوانهسان برای خودش زمزمه میکرد. ترمز ماشین را تا ته فشار داده و حالا وقتی رهاش کرد، کامیون، از عقب، تپه را پایین رفت و یِیتس از شیشهی جلوِ ماشین درختانی را میدید که انگار از ناکجا سربرمیآوردند و وارونه میگریختند، هرزبوتههایی که شقورق از زیر درختان بیرون میجهیدند، مانند تصویر بوتههای کتاب کودکان، مرد به فرمان پیچهای بیمعنایی، به چپ و راست میداد. انگار نمیدانست کجاست.
یِیتس فریاد کشید ترمز لعنتی رو فشار بده. از پنجرهی عقب به بیرون نگاه میکرد، در تلاش بود ببیند کجا میروند و همزمان از جایی که میرفتند، میترسید.
وقتی مرد یخی روی ترمز کوبید، موتور خاموش شد و ذخیرهی یخ از پشت روی سرازیری ریخت، همچون آبشاری یخزده روان از کف کامیون سوی پایین، سپس کامیون روی یخها یکوَری شد و بالاوپایین رفت و یخها بهطرزی جادویی در مقابلشان ظاهر شدند، قطعاتی سترگ چونان تگرگهای درخشانِ توفانی بیاندازه ستهم. یِیتس فریاد زد بکوبش به یه درخت، اما پیش از آن که حرفش تمام شود، کامیون با چنان قدرتی به کندهی یک درخت خورد که نیروی برخورد سر او را به شیشهی عقب کوبید و بعد، به شیشهی جلو. در سکوتِ طنینانداز وحشتزایی نشستند، یِیتس سرش را در دست گرفته بود، یخفروش به بالای تپه، مسیری که از آن آمده بودند، خیره شده بود. نهالهای زخمی و شکسته، سدرهای لهشده، همه جا یخ.»
دربارۀ ویلیام گِی، نویسندۀ کتاب «لولیتای ویتگنشتاین»
ویلیام گِی (William Gay)، متولد 1941 و درگذشته به سال 2012، نویسندۀ امریکایی بود. گِی از پانزهسالگی نوشتن را شروع کرد اما نخستین داستانهایش در سال 1998، وقتی نزدیک شصت سال داشت، منتشر شدند. او، علاوه بر داستاننویسی، به نوشتن مقاله دربارۀ موسیقی هم میپرداخت.
وقایع داستانهای ویلیام گِی معمولاً در در مناطق روستایی جنوب امریکا و در دهههای 1940 و 1950 میلادی اتفاق میافتد. آثار او را با آثار ویلیام فاکنر و فلانری اوکانر و ارسکین کالدول مقایسه کردهاند. او در داستانهایش فضاهایی خشن و فقیرانه را به تصویر میکشد.
از آثار ویلیام گِی میتوان به کتابهای «خانۀ ابدی» و «قلمروهای شب» اشاره کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «لولیتای ویتگنشتاین»
کتاب «لولیتای ویتگنشتاین» با ترجمۀ شاهین نعمتی در انتشارات کتاب کنج منتشر شده است.
شاهین نعمتی، متولد 1369، مترجم ایرانی است. از ترجمههای او میتوان به کتاب «هیچگاه با همهی وجودت اینجا نبودی» اشاره کرد.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکا |
زبان: | فارسی |
قطع: | پالتوئی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 70 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک