پشت بام
نویسنده: فرناندا تریاس
مترجم: میعاد بانکی
ناشر: طرح نقد
دسته بندی: ادبیات آمریکای لاتین
1,020,000 ریال
رمان «پُشتبام» نوشتۀ فرناندا تریاس
رمانی روانشناختی درباب تنهایی، انزوا، اندوه، توهم، وحشت و اضطراب. رمان «پُشتبام»، با عنوان اصلی La Azotea و عنوان انگلیسی The Rooftop، رمانی جسورانه دربارۀ تنهایی و ترس و توهم و هراسهای روانشناختی و روابط معیوب با دیگران است.
فرناندا تریاس در رمان «پشتبام» بیپروا به واکاوی درون انسانی تنها و منزوی و ترسخورده از آدمها و محیط بیرون از خانهاش پرداخته است. رمان «پشتبام» را لیلیانا هِکر، نویسندۀ آرژانتینی، رمانی مخوف و نفسگیر توصیف کرده است.
همچنین یووانا ریوِرو، نویسندۀ بولیویایی، دربارۀ رمان «پشتبام» و موضوع جسورانۀ آن گفته است: «تریاس روی موضوعی دست گذاشته که نوشتن از آن جسارت میخواهد. پشتبام شاهکاری است دلهرهآور.»
مجلۀ ادبی «الکولتورال» هم در تمجید از رمان «پشتبام» و نویسندۀ آن مینویسد: «پشتبام ثابت میکند فرناندا تریاس یکی از جاهطلبترین و متفکرترین نویسندگان معاصر آمریکای لاتین است.»
متن اصلی رمان «پشتبام» اولین بار در سال 2001 منتشر شده است.
مروری بر رمان «پشتبام»
در رمان «پشتبام» از همان ابتدا با دلهره و تعلیق مواجهیم. راوی رمان، زنی است به نام کلارا که گویی هجومی از بیرون به داخل خانه را انتظار میکشد. بعد از این صحنۀ دلهرهآور اما راوی به گذشته گریز میزند. به بچهای که در شکم داشته و حالا به دنیا آمده و نامش فلور است و به پدرش که با راوی و فرزند خردسالش در یک خانه زندگی میکند؛ خانهای که داستان رمان «پشتبام» در آن اتفاق میافتد. این خانه، آپارتمانی است در یک ساختمان واقع در شهری بینام در اروگوئه.
کلارا و پدرش در رمان «پشتبام» با کسی ارتباط ندارند و درِ خانهشان به روی دنیای بیرون بسته است. تنها آدمِ بیرونِ خانه که کلارا با او در ارتباط است، زنی مهاجر است به نام کارمن.
کلارا زنی تنها و متوهم و پارانویایی است که از دنیای بیرون وحشت دارد. او خودش، پدرش و فرزندش را عملاً در خانه زندانی کرده است چون معتقد است دنیا دارد فرومیپاشد و امنترین جا برای آنها داخل خانه است. پدر دوست دارد بیرون برود اما کلارا نمیگذارد و او را از دنیای بیرون میترساند. وابستگی کلارا به پدرش در حدّی بیمارگونه است.
فرناندا تریاس در رمان «پشتبام» بهتدریج و ذرهذره ما را با حقایقی تکاندهنده و بهتآور و وحشتناک دربارۀ زندگی کلارا مواجه میکند؛ حقایقی که بیانگر توهمات، دلهرهها و دنیای تاریک و بیمارگون و معیوب درون او هستند.
رمان «پشتبام» رمانی است دربارۀ آدمی با افکار و روابطی معیوب و رفتارهایی هولناک.
رمان «پشتبام» روایتگر دنیایی بسته و معضلات و فجایعی است که چنین دنیایی برای ساکنانش پدید میآورد.
در بخشی از رمان «پشتبام» میخوانید: «به آپارتمان که برگشتم، درِ اتاق بابا را باز کردم و دیدم فلور نشسته روی تخت. بابا حتی به من سلام هم نکرد؛ چنان چشم دوخته بود به قفس پرنده انگار وجود نداشتم. قناری خواب بود. آن موجودِ خوفناک از همۀ پرندهها بیشتر میخوابید؛ هیچ شباهتی به پرنده نداشت، درواقع از سرِ شب تا لنگ ظهر میخوابید، مگر اینکه چراغ اتاق را روشن میکردی. همه جا را کثیف میکرد و بوی عجیبوغریبی میداد. فقط پَرهایش و نغمههای ضعیف رقتانگیز گاهبهگاهش به پرندهها شباهت داشت. یک بار مدتی ایستادم به تماشایش: از چوبی پرید روی چوبی دیگر، بعدش هم پرید توی ظرف آب و، چون نور خورشید افتاده بود روی قفسش، یک ساعت و نیم چهچه زد. خورشید که حرکت میکرد، قناری هم میرفت سمت روشنتر قفس؛ آنقدر رفت که کامل چسبید به میلههای قفس.
پرسیدم: "فلور که اذیتت نکرد؟"
نگاه کردم به فلور؛ طبق معمول، لبخندی تفآلود روی لبهایش نقش بست و دستهایش را دراز کرد سمتم. وقتی دید از جایم جُم نمیخورم، نگاه کرد به بابا و با لبهایش سروصدایی خفیف درآورد. حضور فلور از همیشه شکنندهتر بهنظر میرسید: انعکاسی که ممکن بود هر آن ناپدید شود. در نظرم کِشتیای بود رهاشده در ساحل؛ بدنش لنگری بود که سر جایش نگه میداشتش. چه لذتبخش بود که میدانستم محتاج من است، حتی یک جورهایی آرزو میکردم هیچوقت یاد نگیرد راه برود که بتوانم تا ابد بغلش کنم، که تا ابد دستهایش را بیندازد دور گردنم.
"مشکل چیه، بابا؟"
جوری سرش را چرخاند و نگاه کرد به فلور، انگار چشمبرداشتن از قفس کار خیلی دردناکی بود. دستهایش را انداخت دور کمر بچه و بلندش کرد و نشانش داد به من. پاهای کوچولوی بچه توی هوا تاب میخورد و توأمان میخندید.
گفت "مشکل اینه؛ این. خدا به دادمون برسه."
ناگهان، فضای اتاق گسترده شد. کوشیدم تکیه دهم به دیوار اما دیواری نبود و همانطور که دستهایم را باز کرده بودم تلوتلو خوردم. آن سیاهچاله همچون هواکِش من را به کام خود کشید؛ آنها را هم. درست پیش از آنکه بخورم زمین، دیدم که آنها بدل شدهاند به دو دانه شنِ معلق در هوا.»
دربارۀ فرناندا تریاس، نویسندۀ رمان «پشتبام»
فرناندا تریاس (Fernanda Trías)، متولد 1976، داستاننویس، ویراستار و مترجم اروگوئهای است. او از نویسندگان معاصر مطرح امریکای لاتین است و تاکنون برای آثارش جوایز مختلفی دریافت کرده است.
تریاس، علاوه بر داستاننویسی و ترجمه و ویراستاری، تدریس نویسندگی خلاق را نیز در کارنامۀ کاری خود دارد.
از آثار فرناندا تریاس میتوان به رمان «شهر شکستناپذیر» اشاره کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی رمان «پشتبام»
رمان «پُشتبام» با ترجمۀ میعاد بانکی، همراه با ترجمۀ مصاحبهای با فرناندا تریاس، در انتشارات طرح نقد منتشر شده است. اساس این ترجمه، متن انگلیسی رمان بوده است.
میعاد بانکی، متولد 1371، مترجم ایرانی است. از ترجمههای او میتوان به کتابهای «مُردن»، «چرا خوشبخت باشی، وقتی میتونی معمولی باشی؟»، «گرسنگی: سرگذشت بدن (من)» و «وحشی» اشاره کرد.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکای لاتین |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 140 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک