تمساح
فیودور داستایفسکی
بابک شهاب
برج
دسته بندی: ادبیات-روسیه
| کد آیتم: |
1522119 |
| بارکد: |
9786227280876 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
جیبی |
| نوبت چاپ: |
13 |
| تعداد صفحات: |
96 |
| سال انتشار: |
1403 |
کتاب «تمساح» اثر فيودور داستايفسکي
داستاني که در آن تصويري از وضعيتي رو به ويراني و جامعهاي که حريصانه ميخواهد همهچيز را ببلعد ارايه شده است. فيودور داستايفسکي در کتاب «تمساح» هم تصويري از روسيه در دهههاي پاياني قرن نوزدهم به دست داده است و هم به مسئله روابط و نسبت روسيه و غرب توجه کرده است.
کتاب «تمساح» اولينبار در سال 1865 منتشر شد و به بحثهاي پردامنهاي دامن زد. منتقدان و جامعه ادبي روسيه در مواجهه با اين داستان داستايفسکي با اين پرسش روبرو شدند که داستايفسکي چه هدفي از نوشتن اين داستان دنبال ميکرده و چه معناهاي نماديني در آن نهفته است.
داستاني که داستايفسکي در کتاب «تمساح» نوشته از نظر ادبي جزو آثار برجستهاش به شمار ميرود. اين داستان همچنين نشان دهنده وجوهي از انديشه داستايفسکي درباره موضوعاتي چون اخلاق و وجدان، سلطه پول و منفعتطلبي و نگاه منفي او نسبت به وضعيت جوامع اروپايي در آن دوره است.
مروري بر کتاب «تمساح»
داستايفسکي داستان «تمساح» را اولينبار در دومين شماره نشريه اپخا در سال 1865 منتشر کرد و بلافاصله پس از آن بحثهاي گستردهاي درباره نيت و انگيزه او از نوشتن اين اثر رقم خورد و اين نقطه آغاز روندي شد که بعدتر در روسيه با عنوان «نقد چرنيشفسکي و داستايفسکي» شناخته شد.
چند دهه پس از انتشار کتاب «تمساح» منتقدان و پژوهشگران به سر اين نکته به توافق رسيدند که داستايفسکي داستان «تمساح» را با نگاهي به برخي نشريات و فعالان سياسي و اجتماعي نوشته است و اساس اين داستان بر محور مشاجره او با برخي جرايد مردمسالار و کنشگران محافظهکار شکل گرفته است.
بابک شهاب، مترجم کتاب «تمساح»، در بخشي از مقدمه اثر دايره موضوعي اين داستان را بسيار گسترده دانسته به گونهاي که در عمل تمام پديدههاي مهم اجتماعي و ادبي سالهاي 1860 را در بر ميگيرد. او ميگويد داستايفسکي با ديدن واقعيتهاي جوامع اروپايي، بسيار سرخورده و مأيوس شده بود و «سرزمين اعجاز مقدس» در نظرش گورستاني بيش نبود. فرهنگ مسيحيت بهتمامي فراموش شده و عصر بورژواهاي سرمست، رفاه و بزرگمنشي فرارسيده بود.
قهرمان اصلي داستان «تمساح»، ايوان ماتويچ، نيز عزم سفر به اروپا ميکند آن هم بيشتر براي رفع کنجکاوي و نه براي درمان بيماري. اما براي آشنايي ابتدايي با بوميان اروپا به تيمچه ميرود تا از نزديک تمساح را ببيند، تمساحي که او را همانجا ميبلعد. قهرمان اصلي اثر، کارمند فيلسوفمآبي که در شکم تمساح با کامروايي زندگي ميکند، به باور منتقدان، نماد کارمندان محافظهکاري است که بر طبل ايجاد مناسبات جديد اقتصادي ميکوبند. بهباور داستايفسکي، اين مناسبات براي روسيه پذيرفتني نيست و پيامدي جز سقوط بيشازپيشِ آرمانهاي اخلاقي و قواميافتنِ بزهگراييِ ازلي و فطري انسان ندارد. در سراسر داستان، تمايل به بهره اقتصادي اساسِ جامعه بورژوازي عنوان ميشود. شخصيتهاي اثر از «اولويت قوانين اقتصادي» سخن ميگويند و «اُجرت» و «جذب سرمايههاي خارجي» و «باز گذاشتن دست شرکتهاي خارجي» و «تشويق واردات ماهوت انگليسي»، درحاليکه آنچه در مناسبات اقتصاديِ جامعه فراموش و تباه ميشود، ارزشهاي انساني است. دوست وفادار خانواده، بدخواهي مرموز از کار درميآيد که حاضر است به ياري فرصت بهدستآمده، همسر ايوان ماتويچ را بفريبد. همسر ايوان ماتويچ نيز با سرعتي باورنکردني، از تمايل به «تيغزدن تمساح» و نجات شوهرش در ابتداي داستان، به بهرهگيري از امکانِ متارکه با او در پايان کار ميرسد.
برخي منتقدان گفتهاند که داستايفسکي در کتاب «تمساح» اروپا را به تمساحي تشبيه کرده که بنا به خصوصيات طبيعياش نياز دارد پيوسته ببلعد و شکمش را با هرآنچه ميبيند ميانبازد. داستايفسکي بر اين باور است که تمدن اروپا در خاک روسيه ريشه نخواهد دواند، زيرا اين دو قطب هيچ قرابتي با هم ندارند. ديدِ منفيِ داستايفسکي به اروپا ما را به اين باور ميرساند که تمساحِ او نمادِ پيشرفت صنعتي اروپاست که با آروارههاي حريصش همهچيز را ميبلعد و از سر راه برميدارد.
در بخشي از داستان «تمساح» ميخوانيم: «تمساح کارش را اينگونه آغاز کرد که ايوان ماتويچِ سياهبخت را ميان آروارههاي وحشتناکش چرخاند تا پاهايش بهسمت خودش باشد و اول پاهايش را بلعيد. سپس ايوان ماتويچ را که ميکوشيد خودش را رها کند و با دستهايش لبههاي جعبه را چسبيده بود، کمي پس داد و آنگاه باز او را تا بالاتر از کمر به درون کشيد. چند بار ديگر نيز پسش داد و فروبردش. ايوان ماتويچ درست پيش چشمانمان در حال ناپديدشدن بود. دستآخر، تمساح دوستِ فرهيختهي مرا بهتمامي بلعيد و به درون کشيد، طوري که کوچکترين پسماندي از او بر جاي نمانْد. حرکت ايوان ماتويچ درون شکم جانور، با تمام اَشکالش بر سطح پوست تمساح ديده ميشد. من براي برآوردن فريادي ديگر آماده بودم که تقدير ناگهان هوس کرد مرا به بازي موذيانه ديگري بکشاند: تمساح که ظاهراً از ستبريِ جسم فروبرده احساس خفگي ميکرد، زوري زد، بار ديگر دهان هولناکش را گشود و از درونش، در مقام آخرين آروغ، فقط براي لحظهاي، سرِ ايوان ماتويچ بيرون زد. نوميدي بر چهرهاش نقش بسته بود. عينکش بيدرنگ از بينياش جدا شد و بر کف جعبه افتاد. گويي آن سرِ درمانده فقط براي اين بيرون زده بود که آخرين نگاه را به اجسام بيندازد و در فکرش با کليهي لذاتِ زندگيِ اشرافي وداع کند، اما مجال انجام چنين نيتي را نيافت: تمساح بار ديگر زور آورد و سرش را بهسرعت بلعيد تا اين بار براي هميشه ناپديد شود».
درباره فيودور داستايفسکي نويسنده کتاب «تمساح»
فيودور داستايفسکي در يازدهم نوامبر 1821 در مسکو متولد شد. پدرش گرچه تباري اشرافي داشت اما در اين زمان ديگر از درجه اعتبار افتاده بود. او يک جراح نظامي بود که از ارتش استعفا داده و در زمان تولد فيودور، دکتر بيمارستان مارينسکي در مسکو براي فقرا شده بود. مادر داستايفسکي، ماريا نخائوا، دختر بازرگان متمولي بود که او نيز تا حدي مقام و موقعيت خود را از دست داده بود. فيودور به همراه برادر بزرگتر و خواهرهاي کوچکترش در محوطه بيمارستان مارينسکي و در بخش الحاقي به ساختمان اصلي بيمارستان رشد کرد. او در انزوا رشد کرد و تا مدتها در خانه درس خواند و با سلطه پدري مستبد روبهرو بود. در سيزدهسالگي به مدرسهاي خصوصي در مسکو رفت و در شانزده سالگي او را به مدرسه مهندسي نظامي در سنپترزبورگ فرستادند. داستايفسکي در اين دوره با اشتياق آثار شاخص نويسندگان مختلف را خواند و سليقه ادبياش شکل گرفت و به خصوص علاقه زيادي به گوگول پيدا کرد. در سال 1843 داستايفسکي از مدرسه نظامي فارغالتحصيل شد و بعد از يک سال خدمت اجباري، با کنارهگيري از مقام نظامياش به نويسندگي روي آورد. اولين رمان او با عنوان «مردم فقير» يا «بيچارگان» در 1846 منتشر شد و شهرت و مقبوليت زيادي برايش به همراه آورد. داستايفسکي زندگي پرفراز و نشيبي داشت و استبداد تزاري دامن او را هم گرفت. با درگرفتن شورشهاي انقلابي در سراسر اروپا در 1848، موج تازهاي از سرکوب به روسيه هم رسيد و در نتيجه آن داستايفسکي در 1849 بازداشت شد و به چهار سال حبس با اعمال شاقه و تبعيد محکوم شد. داستايفسکي پس از رهايي رمانهاي متعددي نوشت که برخي از آنها در شمار شاخصترين شاهکارهاي ادبيات جهاني به شمار ميروند. او در طول شصت سال زندگياش يعني تا بيستوهشتم ژانويه 1881، نه تنها به يکي از مهمترين چهرههاي ادبيات روسيه بلکه به قلهاي در ادبيات جهاني بدل شد و در زمان حياتش به شهرتي عام دست پيدا کرد. «جنايت و مکافات»، «ابله»، «برادران کارامازوف»، «قمار باز»، «جوان خام» و «نيه توچکا» عناوين برخي از آثار ترجمه شده داستايفسکي به فارسي است.
درباره ترجمه کتاب «تمساح»
کتاب «تمساح» با ترجمه بابک شهاب در نشر برج منتشر شده است.
بابک شهاب، متولد 1352، مترجم ايراني است. او در رشته مهندسي مکانيک در بلاروس تحصيل کرده است و تاکنون ترجمههايي از شعر، رمان و داستانهاي روسي به فارسي برگردانده است. «يادداشتهاي آدم زيادي»، «به حق چيزهاي نديده»، «داستانهاي بليکن»، «کودکي، نوباوگي، نوجواني»، «ما» و «عاشقانههاي تورگنيف» عناوين برخي از ترجمههاي او است.