آخرین هدیه
نویسنده: عبدالرزاق گورنه
مترجم: مهوش غلامی
ناشر: میردشتی
دسته بندی: ادبیات انگلیس
1,350,000 ریال
کتاب «آخرین هدیه» نوشتۀ عبدالرزاق گورنه
رمانی دربارۀ مهاجرت، غربت، هویت، تقابل فرهنگها و میلِ بازگشت به ریشهها. کتاب «آخرین هدیه»، با عنوان اصلی The Last Gift، رمانی است دربارۀ بحرانهای هویتی برآمده از مهاجرت از وطن به سرزمینی با فرهنگ و زبانی متفاوت.
عبدالرزاق گورنه در کتاب «آخرین هدیه»، آنگونه که خاصّ جهان داستانی اوست، از مسئلۀ «اقلیت» و «دیگری» بودن مینویسد و از مواجهۀ انسانهای جهان سومی با غرب و دوپارگی هویت مهاجرانی که گرچه سالهاست وطن خود را ترک کردهاند اما نتوانستهاند یکسره از ریشههایشان ببُرند و با دنیای جدیدی که به آن وارد شدهاند کنار بیایند. آنها در این دنیای جدید، همواره غریبه و دیگری به حساب میآیند و فکرِ گذشته و ریشهای که از آن کنده شدهاند به وسواس ذهنیشان بدل شده و بحرانی را برایشان رقم زده است. گورنه در کتاب «آخرین هدیه» وجوهی از همین بحران را مینمایاند و از درد غربت و مهاجرت و بیوطنی مینویسد.
متن اصلی کتاب «آخرین هدیه» اولین بار در سال 2011 منتشر شده است.
مروری بر کتاب «آخرین هدیه»
کتاب «آخرین هدیه» دربارۀ خانوادهای مهاجر در انگلستان است. پدر خانواده، عباس، همواره دربارۀ گذشتۀ مربوط به پیش از ازدواجش با همسرش، مریم، سکوت کرده و دربارۀ این گذشته و اینکه چه شده که وطنش، زنگبار، را ترک کرده، به فرزندانش، حنا و جمال که در انگلیس متولد شدهاند، چیزی نگفته است. گذشته اما هرگز از خاطر عباس رخت برنبسته و ذهن او همیشه با آن درگیر است اگرچه عباس کوشیده آن را در تاریکجاهای ذهن خود مخفی و سرکوب کند.
در ابتدای کتاب «آخرین هدیه» عباس، در راه بازگشت از سرِ کار به خانه، بدحال میشود و زنش او را افتاده در ورودیِ خانه میبیند. عباس را به بیمارستان میبرند و معلوم میشود به نوعی از دیابت دچار است که گرچه کُشنده نیست اما چون عباس از آن بیخبر بوده و برای درمانش کاری نکرده است، پیشرفت کرده و به بحران و سکتهای خفیف انجامیده است و احتمال دارد بیماری به مغز عباس هم آسیب بزند. کمی بعد میبینیم که عباس قدرت تکلم خود را براثر بیماری از دست داده و تنها چیزهایی پراکنده به زبان میآورد.
بیماری عباس اما آغازی است برای رخ نمودن گذشتهای که عباس آن را از فرزندانش مخفی نگه داشته است؛ آغازی برای بازیابی ریشهها و بازگشت به خویشتن و پیدا کردن هویت بومی خویش.
چنانکه در مقدمۀ دکتر مهوش غلامی بر ترجمۀ فارسی کتاب «آخرین هدیه» اشاره شده، «کلمهی هدیه در عنوان رمان میتواند در واقع همان آگاهی و اطلاعات درباره میراث فرهنگی و ریشهی وجودی بچهها باشد» که عباس و همسرش، مریم «بعد از سکوتی طولانی در اختیار آنها قرار میدهند.»
گورنه در کتاب «آخرین هدیه» از خلال نقل داستان عباس و خانوادهاش، بهعنوان مهاجرانی ریشهکن شده از هویت بومیشان، به ژرفکاوی در احساسات و درگیریها و تناقضات انسانهایی میپردازد که براثر مهاجرت هویتی دوپاره یافتهاند و در عین زندگی سالیان در سرزمینی دیگر، نتوانستهاند ریشههای خود را از یاد ببرند اگرچه سالها کوشیدهاند این ریشهها را پنهان نگه دارند و سرکوب کنند.
کتاب «آخرین هدیه» همچنین از بیاعتمادبهنفسیِ برآمده از گم شدن ریشههای بومی و فرهنگی و بیخبری از این ریشهها و نشناختن آنها سخن میگوید.
در بخشی از کتاب «آخرین هدیه» میخوانید: «عباس فکر میکرد احتمالاً هیچوقت حالش دوباره خوب نخواهد شد. سالها پیش، از فرا رسیدن چنین روزی به هراس افتاده بود؛ فرا رسیدن این ترس، مردن در سرزمینی غریب که او را نمیخواست. این مربوط به سالها پیش بود، و این کشور هنوز هم برایش غریب بود. هنوز هم دلش میخواست یک روز از این کشور برود. بعضی از بنادری که سالها سال پیش به آنها سفر کرده بود، محلههای سومالیاییها یا فیلیپینیها یا چینیها، و با فکر کردن به آنها میشد مدت کوتاهی فراموش کند در انگلستان است. ساکنان این محلهها باوجود سرووضع ژولیده و مندرس خود نسبت به غریبهها هشیار و مراقب بودند. آنها دور از وطن برای امنیت بیشتر کنار یکدیگر جمع شده و مجبور بودند کاملاً مراقب شرف خود که همان زن و اموالشان بود باشند. اما دور از این بنادر قدیمی و بزرگ گاهی به پیرمردهای سیاهی برمیخورد که تنها بودند (بیشتر پیرمردها نه پیرزنان) و دلش برای آنها میسوخت. آنها خیلی غریب به نظر میآمدند، این پیرمردها، با آن موهای سفید فرفری و پوست سیاه چرممانند، مثل حیواناتی بودند که از محیط طبیعی خود دور شده باشند. آنها در خیابانهای انگلیس راه میرفتند و به جانواران پوستکلفتی شبیه بودند که در پیادهروهای سیمانی میلولیدند. آن زمان به خودش میگفت من اجازه نمیدهم به چنین روزی بیفتم، نمیگذارم در سرزمینی غریب که مرا نمیخواهد بمیرم، ولی حالا اینجا بود، و چرخی که اجساد را به کوره مخصوص سوزاندن اجساد میبُرد در یکقدمیاش قرار داشت.»
درباره عبدالرزاق گورنه، نویسندۀ کتاب «آخرین هدیه»
عبدالرزاق گورنه (Abdulrazak Gurnah)، متولد 1948 در امیرنشین زنگبار که امروزه جزو تانزانیاست، داستاننویس، جستارنویس، استاد بازنشستۀ ادبیات انگلیسی و پسااستعماریِ دانشگاه کنت، منتقد و ویراستار تانزانیایی – بریتانیایی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات سال 2021 است.
گورنه در دهۀ 60 میلادی و بعد از انقلاب زنگبار، بهعنوان پناهنده به انگلستان رفت و ساکن آنجا شد. از آثار داستانی او میتوان به رمانهای «سکوت تحسینبرانگیز»، «بهشت»، «قلب شنی» و «کنار دریا» اشاره کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «آخرین هدیه»
کتاب «آخرین هدیه» با ترجمه و مقدمۀ مهوش غلامی و درآمدی بهقلم غلامرضا امامی در معرفی عبدالرزاق گورنه، در انتشارات کتابسرای میردشتی منتشر شده است. دکتر مهوش غلامی، متولد 1338، مترجم ایرانی و عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی است. از ترجمههای او میتوان به کتابهای «خانۀ عنکبوت»، «دمکراسی بازدارنده»، «راه دشوار آزادی: خاطرات نلسون ماندلا» و «مرد بیچهره» اشاره کرد.
رتبۀ کتاب «آخرین هدیه» در گودریدز: 3.81 از 5.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات انگلیس |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 328 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک