فرار بی فرجام
نویسنده: یوزف روت
مترجم: علی اسدیان
ناشر: نشر مد
دسته بندی: ادبیات آلمان
900,000 ریال
کتاب «فرار بیفرجام» اثر یوزف روت
قصۀ غربت، بیوطنی و سرگشتگی در متن دورانی طوفانی و پرتلاطم از تاریخ اروپا. کتاب «فرار بیفرجام»، با عنوان اصلی Die Flucht ohne Ende، رمانی است خوشخوان که با روایتی گرم، که یادآور شیوۀ نقلِ یکیبودیکینبودیِ قصههای پریان است، و با طنزی تلخ و نگاهی نقادانه، ما را با خود به اروپای بین دو جنگ جهانی میبرد و سرگذشت انسانی گرفتار در گردباد حوادث این عصر را نقل میکند؛ انسانی که بازیچۀ تقدیر تاریخ است و سرگذشت او نمایشگر این حقیقت که آدمی چقدر دربرابر تاریخ، دستبسته است و تاریخ و رویدادهای سیاسی چگونه سرنوشت انسان را به بازی میگیرند.
یوزف روت در کتاب «فرار بیفرجام» ما را با خود در شهرهایی از اروپای بین دو جنگ میگرداند.
متن اصلی کتاب «فرار بیفرجام» اولین بار در سال 1927 منتشر شده است. براساس این رمان اقتباسهای تئاتری و سینمایی هم ساخته شده است.
مروری بر کتاب «فرار بیفرجام»
وقایع کتاب «فرار بیفرجام» در فاصلۀ سالهای 1916 تا 1926 میلادی اتفاق میافتد. شخصیت اصلی کتاب «فرار بیفرجام» یک ستوانیکمِ ارتش اتریش، به نام فرانتس توندا، است که در اوت 1916، در دوران جنگ جهانی اول، توسط روسها اسیر و به اردوگاهی در چندکیلومتری شمال شرق شهر ایرکوتسک در سیبری فرستاده میشود. توندا، بهیاری مردی لهستانی، از زندان فرار میکند و تا سال 1919، با هویتی جعلی، در خانۀ مرد لهستانی زندگی میکند.
بعد از انقلاب اکتبر و برقراری صلح، شخصیت اصلی کتاب «فرار بیفرجام» عزم بازگشت به میهنش را میکند. او اما اکنون، با سقوط و فروپاشی امپراتوری اتریش – مجارستان، بیوطن شده است. توندا پدر و مادرش را قبلاً از دست داده و فقط برادری دارد که در شهری در آلمان رهبر ارکستر است و نامزدی که در وین منتظر اوست. توندا اما مطمئن نیست که دیگر برای نامزدش جذاب و دوستداشتنی باشد چون او دیگر افسر نیست و هالۀ شکوه و عظمتِ ویژۀ افسران در آن روزگار را از دست داده است.
در کتاب «فرار بیفرجام» توندا را حینِ اینکه سرگشته و سرگردان از جایی به جایی دیگر میرود، در متن اروپای میان دو جنگ، دنبال میکنیم و از خلال سرگذشت او، با تصویری نقادانه از تاریخ و اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دورۀ اروپا و ارزشها و هنجارهای آن عصر مواجه میشویم.
یوزف روت، که نویسندهای با نگاهی نقادانه به جامعه بود، در کتاب «فرار بیفرجام» نیز مانند دیگر آثارش، رندانه و با طنزی تلخ، به کندوکاوی نقادانه در جامعۀ دوران خود و ارزشها و شعارهای نوظهورِ زمانهاش میپردازد. او در این رمان از آدمی مینویسد که در تندباد حوادث سیاسی عصر خود و میان خواستههای فردی و دلبستگیهای عاطفیاش سرگردان و سرگشته و مردد است و حوادث بر زندگیاش تأثیر میگذارند و سرنوشتش را بهنحوی رقم میزنند.
کتاب «فرار بیفرجام» اگرچه دربارۀ یک دورۀ خاص از تاریخ اروپا است اما از آن دست رمانهایی است که همچنان خواندنی و جذابند و برای مخاطبان امروزی هم حرفها برای گفتن دارند. جستجوی عشق و خوشبختی و صلح و رفاه، در عصری که از یکسو کمونیسم، وعدههایی خوش و البته واهی دربارۀ آینده میدهد و از سوی دیگر همهچیز در مه تردید و ابهام فرو رفته، از مضامین اصلی کتاب «فرار بیفرجام» است.
در بخشی از کتاب «فرار بیفرجام» میخوانید: «گویی این زن از درون کتابها سر برآورده بود. ادبیات بر وجود ناتاشا مُهر تأیید مینهاد و توندا نیز یکسره خود را به موجودیت او سپرد، با دلی سرشار از تحسین و نیز با وفاداری فروتنانهی مردی که تحت تأثیر روایاتی نادرست، در وجود زنی بااراده نه یک قاعده، بلکه یک استثنا میبیند. او به یک انقلابی بدل شد، به مردی که به ناتاشا و انقلاب عشق میورزید. ناتاشا ساعات بسیاری از روز را صرف "روشنگری سیاسی" توندا و دیگر افراد خود میکرد. به توندا درس خصوصی هم میداد، زیرا او در مقایسه با کارگران و ملوانان از انقلاب درک کمتری داشت.
توندا با شنیدن واژهی "پرولتاریا" به یاد پنجشنبهی فرمان میافتاد و مدتها طول کشید تا توانست این عادت را کنار بگذارد. او اکنون در دل انقلاب حضور داشت، اما هنوز هم دلش برای سنگرها تنگ میشد. وقتی افرادش (توندا اینک فرماندهی آنها را به عهده داشت) سرود انترناسیونال را میخواندند، او با وجدان معذبِ مردی خائن از جا برمیخاست و با دستپاچگیِ مهمان یا غریبهای که حین دیداری اتفاقی ناگزیر در ضیافتی شرکت کرده است، فریادزنان هورا سر میداد. مدتها طول کشید تا خود را عادت دهد که وقتی رفقایش او را "رفیق" خطاب میکنند یکه نخورد. خودش ترجیح میداد آنها را به اسم صدا کند و همین نکته باعث شد رفقا در روزهای اول به او ظنین شوند.
ناتاشا در هر جلسهی درس خصوصی به توندا میگفت: "ما هنوز در مرحلهی اول انقلاب جهانی هستیم. مردانی از قماش تو همچنان به دنیای قدیم تعلق دارند، اما میتوانند برای ما کمک بزرگی باشند. به خاطر همین است که تو را با خودمان میبریم. تو به طبقهی بورژوا خیانت میکنی، به طبقهای که خودت متعلق به آن هستی – به جمع ما خوش آمدی. میشود از تو یک انقلابی ساخت، اما همیشه یک بورژوا باقی خواهی ماند. تو یک افسر بودی، مرگبارترین ابزار در دست طبقهی حاکم. تو از پرولتاریا بیگاری کشیدهای و قاعدتاً باید اعدام میشدی. بزرگواری پرولتاریا را میبینی؟ او دانستههای تو از تاکتیکهای نظامی را ارج مینهد، گناهانت را میبخشد و حتی رهبری خود را به دست تو میسپارد."
توندای کهنهپرست میگفت: "من فقط به خاطر تو این افراد را رهبری میکنم، چون دوستت دارم."»
دربارۀ یوزف روت، نویسندۀ کتاب «فرار بیفرجام»
موزس یوزف روت (Moses Joseph Roth)، متولد 1894 و درگذشته به سال 1939، روزنامهنگار و داستاننویس اتریشی بود.
از جمله آثارِ روت که باعث شهرت او شدند، دو رمان «مارش رادتسکی» و «ایوب» بودند. در قرن بیستویکم، ترجمۀ مجموعهای از نوشتههای روزنامهایِ روت از برلین و پاریس و نیز ترجمۀ رمان «مارش رادتسکی» به زبان انگلیسی، باعث توجه دوباره به او شد.
از دیگر آثار یوزف روت میتوان به کتابهای «فرجام آندریاس» و «عصیان» اشاره کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «فرار بیفرجام»
کتاب «فرار بیفرجام» با ترجمۀ علی اسدیان در نشر مَد منتشر شده است.
علی اسدیان، متولد 1337، مترجم ایرانی است. از ترجمههای او میتوان به کتابهای «اتفاقی خواهد افتاد»، «عصیان» و «اعترافات یک قاتل» اشاره کرد.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آلمان |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 142 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک