مدونای پوستین پوش
نویسنده: صباح الدین علی
مترجم: عین له غریب
ناشر: چشمه
دسته بندی: ادبیات ترکیه
1,530,000 ریال
رمان «مدونای پوستینپوش» اثر صباحالدین علی
یک رمان عاشقانه - روانشناختیِ داستایفسکیوار از صباحالدین علی، نویسندۀ مشهور اهل ترکیه. رمان «مدونای پوستینپوش»، با عنوان اصلی Kürk Mantolu Madonna، رمانیست که، بهلحاظ شخصیتپردازی و حالوهوا و تعمق در احساسات پنهان و متناقض انسان، سخت یادآور رمانهای داستایفسکی است.
صباحالدین علی در رمان «مدونای پوستینپوش»، از خلال داستانی جذاب و پرکشش که خواننده را تا انتها با خود همراه میکند، از عشق، فراق، اندوه، تنهایی، ازخودبیگانگی، سرخوردگی، مرگ و تضادهای درونی آدمی مینویسد.
متن اصلی رمان «مدونای پوستینپوش» اولین بار بین سالهای 1941 تا 1942 بهصورت پاورقی دنبالهدار در یکی از نشریات ترکیه و سپس در سال 1943 بهصورت کتاب منتشر شده است. از این رمان، که جزو رمانهای پرفروش ترکیه است، بهعنوان یکی از بهترین آثار ادبیات ترکیه یاد میشود.
رمان «مدونای پوستینپوش» در سال 2016 به انگلیسی ترجمه شد. ترجمۀ این رمان به زبان انگلیسی آن را، در کنار رمان «بنیاد تنظیم زمان» احمد حمدی تانپینار، به یکی از دو رمان ترکیهای تبدیل کرد که در مجموعۀ کلاسیکهای پنگوئن منتشر شدند.
مروری بر رمان «مدونای پوستینپوش»
صباحالدین علی در رمان «مدونای پوستینپوش» داستانی با دو راوی را نقل میکند که یکی از آنها، بهسبک رمانهای کلاسیک، روایتگر داستانِ آن راوی دیگر و واسطهای برای نقل ماجرای اوست. شخصیت اصلی رمان «مدونای پوستینپوش» مردیست به نام رائف که راوی رمان در شرکتی که تازه در آن استخدام شده است با او آشنا و هماتاق میشود و کمکم سر از زندگی و ماجرای او درمیآورد.
رمان «مدونای پوستینپوش» اما نه با داستان رائف بلکه با شرح دربدریهای راوی بهدنبال کار و لقمهای نان آغاز میشود، بهطوریکه در ابتدا چنین میپنداریم که کل داستان قرار است شرح مصائب راوی باشد. قضیه از این قرار است که راوی رمان، که در بانکی در آنکارا مشغول به کار بوده، یکباره اخراج میشود و شخصی دیگر را بهجای او در بانک استخدام میکنند. راوی روزهای سختی را میگذراند تا اینکه روزی در خیابان به یکی از دوستان قدیمیاش برخورد میکند و آن دوست، که ثروت و مکنتی دارد و از مدیران ردهبالای یک شرکت است، در شرکت کاری برای او دستوپا میکند.
راوی رمان «مدونای پوستینپوش» در شرکت مشغول به کار و آنجا با رائف هماتاق میشود. رائف در نگاه اول آدمی سخت کسالتبار و ملالانگیز و منفعل به چشم میآید؛ از آن آدمهایی که رغبتی برای معاشرت برنمیانگیزند و این حس را در اطرافیان خود بهوجود میآورند که نمیشود با آنها سرِ هیچ حرفی را باز کرد و دو کلمه حرف زد. کار رائف این است که متنهای آلمانی را برای شرکت ترجمه کند. او مردی آرام و ساکت و سربهزیر است که با دیگر کارمندان شرکت نمیجوشد و کارمندان نیز همه مسخره و تحقیرش میکنند و دوست راوی هم با او برخوردی توهینآمیز دارد اما رائف دربرابر توهین و تحقیر هم هیچ واکنشی ندارد و کاملاً منفعل است.
در ادامۀ رمان «مدونای پوستینپوش» اتفاقهایی میافتد که راوی را کمکم به معاشرت با رائف و شناختن او علاقهمند میکند. یک روز که رائف مریض است و سرِ کار نیامده، راوی متنی را که باید فوری ترجمه شود به درِ خانۀ او میبرد و عیادتی هم از او میکند. رائف در بستر بیماری از راوی میخواهد که دفترچهای را که در کشویش پنهان کرده از بین ببرد. راوی اما از رائف درخواست میکند که دفترچه را یک روز پیش خودش نگه دارد. رائف، بهشرط اینکه راوی بعدش دفترچه را از بین ببرد، موافقت میکند که دفترچه یک روز نزد رائف بماند. رائف دفترچه را میخواند و اینگونه راویِ اولشخص از او به رائف تغییر میکند چون دفترچه حاوی خاطرۀ دردناک رائف از عشقی ناکام است. از محتویات دفترچه معلوم میشود که رائف در زمانی که در برلین بوده عاشق زنی نقاش به نام ماریا شده است. او نخستین بار نه خود ماریا بلکه پرترۀ او را دیده بوده و به همان پرتره دل باخته بوده است و سپس با خود ماریا آشنا میشود و عشقی شورانگیز بین آنها درمیگیرد. ماریا اما زنی با احساساتی متناقض است که از مردها دل خوشی ندارد. او، با اینکه شیفتۀ وجه زنانۀ شخصیت رائف شده و از او به این خاطر که اهل سلطهگریهای مردسالارنه نیست خوشش آمده، روزی راوی را از خود میراند. راوی چند روزی از ماریا جدا میافتد اما با رفتن به دریاچهای که زمانی هاینریش فون کلایست، نویسنده و شاعر آلمانی، با معشوقهاش پای یکی از درختهای آن خودکشی کرده است میبیند که نمیتواند از ماریا جدا شود و او و ماریا باید تا پایان عمر باهم بمانند.
در ادامۀ رمان «مدونای پوستینپوش» میبینیم که رائف سراغ ماریا میرود اما او را پیدا نمیکند. به او میگویند ماریا مریض شده و در بیمارستان بستری است. راوی به بیمارستانی که ماریا در آن بستری شده است میرود و تا صبح، در سرما و برف، بیرونِ بیمارستان در انتظار دیدار او میماند. صبح رائف به دیدار ماریا میرود و ماریا که میبیند او اینچنین بهانتظار او شب را به صبح رسانده است از عشق او به خود مطمئن میشود. آنها تصمیم میگیرند دیگر همدیگر را ترک نکنند اما راوی، بهخاطر مرگ پدرش، باید به آنکارا برگردد. او به آنکارا میرود و مقدمات ازدواج با ماریا را میچیند اما یکباره نامهنگاریهای ماریا به او قطع میشود و ماریا دیگر به او نامه نمینویسد. راوی، که مطمئن میشود ماریا به او خیانت کرده است، از آن پس با خود و همۀ آدمها و با کل دنیا قهر میکند و بیگانه میشود و به انسانی منفعل بدل میشود که بهصورتی مکانیکی زندگی میکند. بیعلاقه به زنی با او ازدواج میکند و تشکیل زندگی میدهد و کارش را هم منفعلانه و مکانیکی انجام میدهد و به همان آدمی بدل میشود که راوی رمان «مدونای پوستینپوش» در اوایل این رمان، طبق پندار اولیهاش از او، وصفش کرده بود.
اما زمانی میگذرد و رائف یکی از آشنایان مشترکش با ماریا را ملاقات میکند و از طریق او درمییابد که علت نامهننوشتن ماریا به او آن چیزی نبوده که رائف تصور میکرده است. پس علت چه بوده است؟ ماریا کجا غیبش زده و سرنوشت رائف چه میشود؟ این را با خواندن کامل رمان «مدونای پوستینپوش» در خواهید یافت.
صباحالدین علی در رمان «مدونای پوستینپوش»، از خلال داستانی عاشقانه و تلخ و تراژیک، به هزارتوی درون آدمی نقب میزند و از حس تنهایی و بیگانگی و غربت آدمهایی مینویسد که نمیتوانند مثل همه باشند و اکثریت نیز آنها را برنمیتابند و درکشان نمیکنند.
دربارۀ صباحالدین علی، نویسندۀ رمان «مدونای پوستینپوش»
صباحالدین علی (Sabahattin Ali)، متولد 1907 و درگذشته به سال 1948، داستاننویس، شاعر، مدرس زبان آلمانی، روزنامهنگار و مترجم اهل ترکیه بود. او دو بار بهخاطر نوشتههای انتقادی و سیاسیاش زندانی شد. بار دوم، پس از آزادی از زندان، با مشکلاتی جدی مواجه شد. از کار بیکار شده بود و در هیچکجا استخدامش نمیکردند. همیشه هم تحت تعقیب بود و بارها تهدید به مرگش کرده بودند. عاقبت بر آن شد که مهاجرت کند اما، حین مهاجرت، کشته شد. مقامات دولتی اعلام کردند که قاتلش یک قاچاقچی انسان است اما قاتل هیچوقت دستگیر نشد.
صباحالدین علی، بهعنوان روزنامهنگار، با عزیز نسین و ریفات ایلگاز در پایهگذاری و انتشار یک مجلۀ فکاهیِ سیاسی، با عنوان «مارکو پاشا»، همکاری داشت. رمان «مدونای پوستینپوش» از مشهورترین آثار اوست.
از دیگر آثار داستانی صباحالدین علی میتوان به رمان «شیطانِ درون ما» اشاره کرد. از او نمایشنامهای هم به نام «زندانیان» و نیز ترجمههایی، از جمله ترجمۀ نمایشنامۀ «آنتیگونه» اثر سوفوکل، بهجا مانده است.
گفتنیست که صباحالدین علی، بهدلیل تولدش در آردینو که امروزه جزو بلغارستان است و زمانی جزوی از امپراتوری عثمانی بوده، در بلغارستان نیز نویسندهای مشهور و محبوب است و آثارش از سال 1950 به این سو در مدارس بلغارستان تدریس میشود و اقلیت تُرک در این کشور توجهی ویژه به آثار او دارند.
دربارۀ ترجمۀ فارسی رمان «مدونای پوستینپوش»
رمان «مدونای پوستینپوش» با ترجمۀ عینله غریب، همراه با یادداشتی از ناشر ترکیهای آثار صباحالدین علی در معرفی او، در نشر چشمه منتشر شده است.
عینله غریب، متولد 1358، مترجم ایرانی است. غریب آثار مختلفی را از نویسندگان ترکیه، از زبان تُرکی به فارسی، ترجمه کرده است که از جملۀ آنها میتوان به کتابهای «نام من سرخ»، «قلعهی سفید»، «کتابِ سیاه»، «سربازانِ خدا»، «پرسهزن» و «بازیهای خطرناک» اشاره کرد.
از رمان «مدونای پوستینپوش» دو ترجمۀ فارسی دیگر هم موجود است که یکی، با عنوان «مدونا با پالتوپوست» و بهترجمۀ سولماز حسنزاده، در انتشارات هیرمند و دیگری، با عنوان «مادونایی با پالتوپوست» و بهترجمۀ مهلا منصوری، در انتشارات نگاه منتشر شده است.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات ترکیه |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 208 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک