از روزگار رفته حکایت
ابراهیم گلستان
بازتاب نگار
دسته بندی: داستان-کوتاه-ایرانی
| کد آیتم: |
262 |
| بارکد: |
9789648223088 |
| سال انتشار: |
1403 |
| نوبت چاپ: |
3 |
| تعداد صفحات: |
80 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «از روزگارِ رفته حکايت» اثر ابراهيم گلستان
تصويري از سرآغاز تاريخ ايران مدرن در قصهاي بلند از ابراهيم گلستان. کتاب «از روزگارِ رفته حکايت»، از خلال قصهاي با ساختوپرداخت و روايتي ماهرانه و نثري آهنگين که امضاي گلستان و شاخصه و شناسنام? آثار اوست، روايتگر ايران در حال نوسازي و تغيير و تحول است و روايتگر ناگزيريهاي گذار به عصر مدرن و همچنين آسيبهاي مدرنسازي آمرانه و از بالا.
کتاب «از روزگارِ رفته حکايت» از مهمترين و بهترين آثار ابراهيم گلستان است. اين قص? بلند اولين بار در سال 1348 در مجموعه داستان «مَدّ و مِه» گلستان به چاپ رسيد اما بعدها بهصورت کتابي مستقل منتشر شد.
کتاب «از روزگارِ رفته حکايت» در انتشارات بازتابنگار منتشر شده است.
مروري بر کتاب «از روزگارِ رفته حکايت»
ابراهيم گلستان در کتاب «از روزگار رفته حکايت» شيراز در حال تغيير و تحول اوايل عصر پهلوي را زمين? رويدادهاي داستان خود قرار داده است. قصه از زبان مردي روايت ميشود که خاطرات کودکي خود در شيراز و رابطهاش را با مردي به ياد ميآورد که خدمتکار خان? پدرياش بوده و نگهداري از او و ديگر بچههاي خانه را بهعهده داشته و بعداً توسط پدر راوي از خانه رانده ميشود.
کتاب «از روزگارِ رفته حکايت» ساختوپرداختي حسابشده دارد و نثر قصه نيز بهخوبي با ضرباهنگ دروني رويدادها هماهنگ شده و در تناسب با وقايع، گاه موزون و گاه از وزن خارج ميشود و گلستان اينگونه ضرباهنگ نثر قصه را با نوسانات دوران گذار از سنت به تجدد و نوسازي ميزان ميکند.
کتاب «از روزگار رفته حکايت» تصويري فشرده از نوسازي آغاز عصر پهلوي و تحولات برآمده از آن است.
گلستان در کتاب «از روزگار رفته حکايت» اگرچه، برخلاف رسم رايج نويسندگان ايراني نسلهاي اول و دوم ادبيات معاصر ايران در مواجهه با مدرنسازي، تنها از موضع سلبي به اين رويداد تاريخي نمينگرد و جنبههاي ايجابي آن را نيز در نظر دارد اما به مشکلات و معايب بنيادين شيو? آمرانه و استبدادي و معيوب مدرنسازي در ايران نيز واقف است و از همينرو در اين قص? بلند، ضمن نشان دادن برخي دستاوردهاي نوسازي، نتيج? تجدد معيوب در ايران را نيز به نمايش ميگذارد و همچنين از گروه تازهاي سخن ميگويد که با فساد و زدوبند خود را به قافل? جديد ملحق کردهاند.
در کتاب «از روزگارِ رفته حکايت» پدر راوي نمايندة اشرافيت رو به زوال متعلق به عصر پيشامدرن و دايي او نمايندة گروه تازهاي است که با نوسازي و جريان ساختوساز همراه شده و درصدد تأسيس کارخانه است و با زدوبند و رشوه به مجلس نيز راه يافته است.
گلستان در کتاب «از روزگار رفته حکايت» هم راوي تجدد و ناگزيري آن است و هم مردمي را تصوير ميکند که با فرهنگ و ضرورت تجدد آشنا نيستند و نسبت به آن گويي يکسره بيگانهاند. در جايي از همين داستان ميبينيم که چطور ويرانههاي خيابانها و خانههاي قديمي، که شيراز مدرن قرار است روي آنها بنا شود، با بارش باراني سيلآسا و چندروزه به گلولاي بدل ميشود و آب، خيابانها را ميگيرد و بهدليل نبودن فاضلاب، لايولجن بر سطح زمين ميماند: «ولي آن روز، و روز بعد و چندين روز، باران يکريز ميباريد. هي باريد، هي باريد، و هر چه خشت خرد و گل بامهاي ويران بود وارفت و راه افتاد تا فلکهاي که بعدها بايد ميدان مرکزي شهر ما شود دريايي از لجن و لاي گند چسبناکي شد. در خانههاي ويران آب در چاه مستراحها ميرفت، بعد سر ميرفت، و هر چه بود ميآمد رو. راهي به فاضلابي نبود، و هر چه بود در غلظت محيط معلق بود. مردم در آن، تمام، گير ميکردند، و هر چه ميتوانستند بر آنکه فلکه ميسازد لعن ميفرستادند، فحش ميدادند – و گير ميکردند.»
در کتاب «از روزگار رفته حکايت» به تغيير لباس در عصر پهلوي اول هم اشارهاي شده است و همچنين به تحول نظام آموزش و تغيير محتواي درس تاريخ از اسطوره و افسانه به تاريخ علمي و شرح رويدادهاي واقعي.
موضوع ديگري که گلستان در اين قص? بلند پيش ميکشد، تغيير مناسبات پيشين بهواسط? مناسبات جديد برآمده از مدرنسازي است. اين مسئله در کتاب «از روزگار رفته حکايت» با قرار دادن خدمتکاري فرودست در مرکز قصه، خدمتکاري که بهتدريج جايگاه خود را در خان? پدري راوي از دست ميدهد، مطرح ميشود.
در واقع کتاب «از روزگار رفته حکايت» داستان مردي است به نام مشدي اصغر که در قصه به نام «بابا» هم از او اسم برده ميشود و کارش، چنانکه پيشتر نيز اشاره شد، نگهداري از بچههاي خانه، از جمله نگهداري از راوي داستان، است. بعدها که راوي بزرگتر ميشود پدر خانواده با بابا سر ناسازگاري ميگذارد و اين به طرد بنده از خان? ارباب منجر ميشود و دست آخر مرد را به نوانخانه ميبرند.
تغيير مناسبات ناشي از تحول و نوسازي بر زندگي و سرنوشت بابا تأثيري تلخ و تراژيک ميگذارد اما پدر راوي نيز که ارباب باباست يکسره از آسيب اين تغييرات مصون نميماند اگرچه آسيبي که او ميبيند قابل قياس با آنچه بر سر بابا ميآيد نيست. بابا طبيعتاً ضعيفتر و آسيبپذيرتر است، اما نوسازي و پاگرفتن طبقهاي تازه جايگاه پدر را نيز، که نماد اشرافيتي سنتي است، متزلزل ميکند و پدر در مناسبات جديد ديگر قدرت پيشين را ندارد.
از طرفي تغييرات اگرچه خدمتکار خانه را در کتاب «از روزگارِ رفته حکايت» به سقوطي تلخ سوق ميدهد، اما پسر همين خدمتکار بر اثر همين تغييرات کارمند عدليه ميشود.
اما آنچه در کتاب «از روزگار رفته حکايت» هويداست حضور تهيدستان بهعنوان اشياء خان? اربابي و وجودهايي فاقد حق و شأن انساني است.
گلستان در کتاب «از روزگار رفته حکايت» عيب و حسنهاي نوسازي، ناگزيري گذار از سنت به تجدد، معايب اساسي مدرنسازي ناقص و توأم با ضرب و زور و تغيير وضعيت فرودستان در مناسبات جديد را روايت کرده است.
در بخشي ديگر از کتاب «از روزگار رفته حکايت» ميخوانيد: «... و بعد باز مدرسهمان باز شد، و ما رفتيم. در روز اولي که ميرفتيم در راه مدرسه ديديم با کلنگ بازار و خانههاي پهلو را دارند ميکوبند. ديوارها همه رمبيده بود، و روي بامهاي بهجامانده يک تکه کهن? قرمز به باد ميجنبيد. سقف فرو کشيده و اندود بامهاي گلي گاهي در پشت شيشه درهاي بسته اتاقها بود. گاهي دري نمانده بود، و از دور آستانهها جز يک رديف حفره خالي نبود. در خانهها گاهي در گوشهاي هنوز کسي زندگي ميکرد. در کنج يک حياط از مفرش و گليم، و در کنج ديگري از بوريا پناه ساخته بودند. گاهي کنار حوض فرو رفتهاي زني سرگرم شستن بود. نارنجها ميان تل خرابه هنوز از لاي برگهاي خاکآلود ميدرخشيدند. و هي کلنگ بود که بر سقف بامها ميخورد، و خشت و خاک بود که هي ميريخت. ميرفتيم. بابا برايم گفت ميخواهند آنجا يک فلکه بزرگ بسازند، و بعد يک خيابان هم از هر طرف بهش برسانند. پرسيدم فلکه يعني چه؟ نميدانست. گفتم براي چه؟ آن را هم نميدانست. ميرفتيم.»
دربار? ابراهيم گلستان، نويسند? کتاب «از روزگارِ رفته حکايت»
سيد ابراهيم تقوي شيرازي، معروف به ابراهيم گلستان، متولد 1301 در شيراز، داستاننويس، فيلمساز، مقالهنويس، مترجم، روزنامهنگار و عکاس ايرانيِ ساکن انگلستان است. او همسر زندهياد فخري گلستان، از زنان پيشرو در فعاليت براي بهبود وضعيت کودکان خياباني در ايران و مترجم و سفالگر ايراني، و پدر ليلي گلستان، مترجم و گالريدار ايراني، و زندهياد کاوه گلستان، عکاس ايراني، است.
پدر ابراهيم گلستان روزنامهنگار بود و در شيراز روزنامهاي به نام «گلستان» را منتشر ميکرد و همچنين در مجلس مؤسسان 1304، همان مجلسي که سلطنت را از قاجار به پهلوي انتقال داد، نمايند? فارس بود. گلستان در خانوادهاي مترقي و پيشرو در شيراز رشد کرد. در سال 1320 به تهران آمد که حقوق بخواند اما خواندن حقوق در دانشکد? حقوق دانشگاه تهران را نيمهکاره رها کرد. از همان جواني وارد کار سياسي شد و به حزب تود? ايران پيوست و در نشريات اين حزب مشغول به کار شد. بعدها از حزب توده جدا شد و بهطور مستمر به نويسندگي و فيلمسازي پرداخت.
گلستان نويسنده و فيلمسازيست با سبک و لحن خاص خود؛ قصهها و فيلمهاي او نشانگر ايناند که به کسي و جرياني باج نداده است و حتي در آن دسته از فيلمهايش که بهسفارش ساخته شدهاند حرف خود را بهنحوي در فيلم گنجانده و موضع خود را نشان داده و اعلام کرده است.
قصهها و فيلمهاي ابراهيم گلستان از آثار پيشروِ زمان? خود به حساب ميآيند و شباهتي به جريان غالب قصهنويسي و فيلمسازي دوران خود ندارند.
فاصل? معنادار آثار گلستان از پسندِ زمانه از تکرو بودن او ميآيد و از نگاه انتقادياش به هرچيزي که بهعادت پذيرفته ميشود. اين نگاه انتقادي را در گفتههاي صريح و جنجالبرانگيز او دربار? بعضي شخصيتهاي مشهور و محبوب نيز ميبينيم.
گلستان همچنين يکي از مستندسازان برجست? ايراني است. از آثار داستاني ابراهيم گلستان ميتوان به کتابهاي «مَدّ و مِه»، «جوي و ديوار و تشنه»، «شکار سايه» و «خروس»، از فيلمهاي مستندش ميتوان به «موج و مرجان و خارا» و «گنجينههاي گوهر»، از آثار غيرداستانياش ميتوان به «گفتهها»، «مختار در روزگار»، «نامه به سيمين» و «برخوردها در زمان? برخورد» و از ترجمههايش ميتوان به «هکلبري فين» اشاره کرد.
گلستان همچنين ساخت دو فيلم داستاني «خشت و آينه» و «اسرارِ گنجِ درّهِ جنّي» را در کارنام? هنرياش دارد.
از او دو کتاب مصاحبه نيز با عنوانهاي «نوشتن با دوربين: رو در رو با ابراهيم گلستان» و «از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهيم گلستان» منتشر شده که اولي گفتوگوي پرويز جاهد و دومي گفتوگوي حسن فياد با ابراهيم گلستان است. قاسم هاشمينژاد نيز گفتوگويي خواندني با گلستان انجام داده که اين گفتوگو در کتاب «گفتهها» چاپ شده است.