تخم مرغ های شوم
نویسنده: میخائیل بولگاکف
مترجم: بابک شهاب
ناشر: برج
دسته بندی: ادبیات روسیه
637,500 ریال
رمان «تخممرغهای شوم» اثر میخائیل بولگاکف
اگر میخواهید بدانید دخالت یک نظام توتالیتر در علم چه فاجعهای به بار میآورد رمان «تخممرغهای شوم» میخائیل بولگاکف را بخوانید. رمان «تخممرغهای شوم»، با عنوان اصلی Роковые яйца، رمانی کمیک و علمی – تخیلی در هجو نظام ایدئولوژیک شوروی و بوروکراسی حاکم بر این نظام است. بولگاکف در رمان «تخممرغهای شوم» به زبانی طنزآمیز، که شیوه معمول او در قصهنویسی است، از وضعیت مضحک و وحشتآوری میگوید که باعث و بانی آن نظام شوروی و مداخلۀ این نظام در همۀ امور، از جمله اکتشافات علمی، است.
رمان «تخممرغهای شوم» ماجرای اکتشافی است که در هزارتوی بوروکراتیک یک نظام توتالیتر به فاجعه ختم میشود. بولگاکف در این رمان با طنز و تخیل نظام ایدئولوژیک و توتالیتر شوروی را به باد انتقاد و استهزا گرفته است.
متن اصلی رمان «تخممرغهای شوم» اولین بار در سال 1925 به زبان روسی منتشر شده است.
مروری بر رمان «تخممرغهای شوم»
رمان «تخممرغهای شوم» اگرچه اثری علمی – تخیلی است اما پشت پرده واقعیت نظامی را افشا میکند که دست از سرِ هیچچیز برنمیدارد و میخواهد علم را به زور و جبر با اهداف سیاسی خود همسو کند. ماحصل چنین اجبار و مداخلهای اما مضحکهای فاجعهبار است. داستان رمان «تخممرغهای شوم» درباره دانشمند جانورشناسی است که با کشف اشعهای که رشد سریع یاختههای سلولی را موجب میشود، دولتمردان شوروی را به این فکر میاندازد که از این اشعه در تولید تخممرغ استفاده کنند و این آغاز فاجعهای است که رقم میخورد: فاجعۀ تخممرغهای شوم.
در بخشی از رمان «تخممرغهای شوم» میخوانید: «سال 1919 دولت سه اتاق از پنج اتاقِ آپارتمانِ پرفسور را مصادره کرد. در آن هنگام بود که پرسیکف به ماریا استپانونا گفت: "اگر دست از این مسخرهبازیها نَکِشند، کشور را ترک میکنم."
بیتردید، اگر پرفسور دست به چنین کاری میزد، بهراحتی میتوانست بر کرسی ریاست دانشکدهی جانورشناسی هر دانشگاهی در هر جای دنیا بنشیند، زیرا در حوزههای مرتبط با آبزیان و دوزیستان دانشمندی تراز اول بود و هیچکس به پایش نمیرسید، البته به استثنای ویلیام وِکِل، پرفسور دانشگاه کمبریج، و جاکومو بارتولومئو بِکّاری که ساکنِ رُم بود. پرفسور بهجز روسی به چهار زبان تدریس میکرد و به زبان فرانسوی و آلمانی مانند زبان روسی تسلط داشت. پرسیکف برنامهاش را برای ترک میهن عملی نکرد، درحالیکه سال 1920 از سال 1919 نیز بدتر از کار درآمد و در آن سال چند واقعه یکی پس از دیگری رخ داد: خیابان بالشایا نیکیتسکایا را به خیابان هرتسن تغییر نام دادند؛ سپس عقربههای ساعت کارگذاریشده در دیوار ساختمانی در تقاطع خیابانهای هرتسن و ماخاوایا روی یازدهوربع از حرکت بازماندند و در آخر، هشت نمونهی بینظیر از قورباغههای درختی، و بعد از آن پانزده وزغ معمولی و سرانجام یکی از بینظیرترین نمونههای وزغ سورینامی، بیتاب از ناملایمات آن سال پرآوازه، در باغهای شیشهای مؤسسهی جانورشناسی تلف شدند.
مرگ وزغها هیچ تنابندهای را در راستهی اول خزندگانِ برهنه که بهحق "دوزیستان بیدُم" نامیده میشوند، باقی نگذاشت و بلافاصله پس از آنان، ولاسِ پیر، نگهبان بلاتعویض مؤسسه، که تعلقی به راستهی دوزیستان هم نداشت، به دیار باقی شتافت. علت مرگش همان بود که جانوران بینوا را از پا درآورده بود و پرسیکف هم خیلی زود به آن پی برد، یعنی سوءتغذیه.
حق با دانشمند بود: ولاس میبایست با آرد تغذیه میشد و وزغها با شپشکهای آردی، اما از آنجا که خوراک اول نایاب شد، خوراک دوم نیز از میان رفت. پرسیکف تصمیم گرفت به بیست وزغ درختیِ باقیمانده خوراک سوسک بدهد، اما سوسکها هم غیب شدند و با این کارشان موضع خصمانهشان را به کمونیسم جنگی عیان کردند. به این ترتیب، ناچار شدند آخرین نمونهها را نیز به گودالهایی که در حیاط مؤسسه حفر کرده بودند، بریزند.
چنین مرگومیرهایی، بهویژه تلفشدن وزغ سورینامی، بر پرسیکف اثری توصیفناپذیر داشت. او به علتی نامعلوم کمیساریای مردمی وقتِ آموزش و پرورش را تنها مسبب آن مرگها میدانست.
پرسیکف، درحالیکه با کلاه و روکفشیهای لاستیکی در راهرو سرد مؤسسه ایستاده بود، به دستیارش، ایوانف، که جنتلمنی بینهایت نرمرفتار با ریشی کوچک، نوکتیز و بور بود، گفت: "آخر پتر استپانویچ! آنها با این کار خونشان را حلال کردند! اصلاً معلوم هست دارند چه غلطی میکنند؟ اینطور پیش برود، مؤسسه را به خاک سیاه مینشانند! قبول دارید؟ یک نَرِ بینظیر، یک نمونهی بیسابقه از امریکن پیپ به طول سیزده سانتیمتر..."
پس از آن وضع وخیمتر شد. بعد از مرگ ولاس پنجرههای مؤسسه یخ بستند طوری که نقشهای گلدار یخ بر سطح داخلی شیشهها نیز نمایان شد. خرگوشها، روباهها، گرگها و ماهیها همه مُردند و حتی یک سبزهمار نیز زنده نماند. پرسیکف تمامِ روز ساکت بود و مدتی بعد سینهپهلو کرد، اما نَمُرد. پس از بهبود، دوبار در هفته به مؤسسه میرفت و در سالن گِردی که بیتوجه به دمای بیرون، به دلیلی نامعلوم همیشه منفی پنج درجه بود، با روکفشیهای لاستیکی، شالگردن و کلاه گوشدار، درحالیکه بخار سفید را با هر نفسش بیرون میداد، به هشت دانشجویش مجموعهی "خزندگان منطقهی حارّه" را تدریس میکرد. پرسیکف باقی روز را در اتاقی که تا سقفش کتاب چیده بود، سرفهکنان، روی کاناپهاش، زیر پتو، درازکش میگذراند، به بخاری کوچکی نگاه میکرد که ماریا استپانونا صندلیهای طلاکاریشده را به جای هیزم به خوردش میداد و خاطرات وزغ سورینامی را مرور میکرد.
اما در این دنیا هیچچیز ابدی نیست...»
دربارة میخائیل بولگاکف، نویسندة رمان «تخممرغهای شوم»
میخائیل آفاناسیهویچ بولگاکُف ( Михаил Афанасьевич Булгаков)، داستاننویس، نمایشنامهنویس و پزشک اهل روسیه، در سال 1891 در کییف اوکراین متولد شد. مادرش دبیر دبیرستان بود و پدرش دانشیار آکادمی علوم الهی. بولگاکف پس از دوران دبیرستان، به خواست پدرش، پزشکی خواند. بعد به سربازی رفت و از طرف ارتش، به عنوان پزشک، عازم یک روستا شد. او خاطرات این دوره از زندگیاش را در مجموعه داستانی به نام «یادداشتهای یک پزشک جوان» ثبت کرده است. با وقوع انقلاب روسیه و درگرفتن جنگهای داخلی در این کشور، بولگاکف به عنوان پزشک در جبهههای جنگ مشغول به کار شد. شکست ارتش سفید از ارتش سرخ، پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن بلشویکها در روسیه برادران بولگاکف را، که در ارتش سفید و مقابل ارتش سرخ میجنگیدند، مجبور به فرار از کشور کرد. سابقۀ دو برادر و نیز اشتغال پدر در آکادمی علوم الهی برای بولگاکف دردسرهایی تراشید. حکومت کمونیستی، به دلیل این سوابق خانوادگی، به او اجازه نمیداد که با دست باز به کار ادبی بپردازد. علاوه بر این در آثارش نیز نشانههایی از نقد سیستم حاکم بر شوروی پیدا میشد و همین بر شدت فشار بر او میافزود. تا وقتی که زنده بود نتوانست همۀ آثارش را منتشر کند یا روی صحنۀ نمایش ببرد، اگرچه استالین از نمایشنامۀ «گارد سفید» او خوشش آمده بود و این گشایشی نیمبند را برای بولگاکف فراهم کرد. وقتی سرانجام چنان از وضعیتش به ستوه آمد که نامهای به استالین نوشت و از او خواست یا دستور بدهد که بگذارند با فراغ بال کار کند و بنویسد و یا به او اجازه مهاجرت بدهند، استالین ترتیبی داد که در تئاتر کاری به او بدهند. علاقۀ دیکتاتور به نویسنده نمایشنامۀ «گارد سفید» البته فقط اسباب گشایش کار بولگاکف نشد. این علاقه دردسری هم به دنبال داشت. از بولگاکف خواسته شد نمایشنامهای درباره زندگی «استالین» بنویسد و طبیعتاً در این نمایشنامۀ سفارشی باید از دیکتاتوری مخوف چهرهای موجه ترسیم میشد. ماحصل این کارِ سفارشی نمایشنامهای بود به نام «باتومی»، درباره دوره جوانی استالین. بولگاکف اما در خفا دستبهکارِ ترسیم چهره زشت نظام حاکم بر شوروی در رمان «مرشد و مارگریتا» بود.
میخائیل بولگاکف در سال 1940 درگذشت و این در حالی بود که «مرشد و مارگریتا» را برای آیندگان در گوشهای مخفی نگه داشته بود و جز همسر سومش، یلنا شیلوفسکی، که میگویند منبع الهام بولگاکف در خلق شخصیت مارگریتا در این رمان بوده، و چند تن از نزدیکان، کس دیگری تا مدتها از وجود چنین رمانی خبر نداشت.
از آثار دیگر بولگاکف میتوان به رمان «دلِ سگ»، که با عنوان «قلب سگی» نیز به فارسی ترجمه شده، و رمان «برف سیاه» اشاره کرد.
درباره ترجمۀ فارسی رمان «تخممرغهای شوم»
رمان «تخممرغهای شوم» با ترجمۀ بابک شهاب در نشر برج منتشر شده است. بابک شهاب، متولد 1352 در اراک، مترجم ادبیات روسی و روزنامهنگار ایرانی است. او تحصیلکرده مهندسی مکانیک در آکادمی دولتی پلیتکنیک بلاروس است. شهاب در حوزه کار مطبوعاتی همکاری با نشریات «کلک»، «شوکران»، «دانشمند»، «خانواده سبز» و «دانش و مردم» را در کارنامۀ کاری خود دارد.
از ترجمههای بابک شهاب از ادبیات روسی میتوان به کتابهای «ما»، «نغمههای اسکندریه»، «مُرفین» و «خیاط مایهدار و کفبین» اشاره کرد.
از رمان «تخممرغهای شوم» دو ترجمۀ دیگر هم موجود است: یکی ترجمۀ پونه معتمد که در انتشارات مُروارید منتشر شده است و دیگری ترجمۀ میترا فراهانی که با عنوان «تخممرغهای کشنده» در انتشارات یوبان به چاپ رسیده است.
رتبۀ رمان «تخممرغهای شوم» در گودریدز: 4.18 از 5.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات روسیه |
زبان: | فارسی |
قطع: | جیبی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 160 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک