اتاقی با یک چشم انداز
ادوارد مورگان فورستر
سهیل سمی
برج
دسته بندی: ادبیات-انگلیس
| کد آیتم: |
1524940 |
| بارکد: |
9786225696273 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
260 |
| نوع جلد: |
گالینگور |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» اثر اي. ام. فورستر
يک رمان عاشقانه، عليه ساختارهاي خشک فرهنگي و اجتماعيِ مردسالار در انگلستان آغاز قرن بيستم. کتاب «اتاقي با يک چشمانداز»، با عنوان اصلي A Room with a View، رماني است از اي. ام. فورستر که در آن، از خلال نقل داستاني عاشقانه، تصويري نقادانه و طنزآميز از قواعد و قيدوبندهاي خشک و نامُنعطف جامع? اشرافي انگلستانِ آغاز قرن بيستم و ناخرسنديهاي زنان از اين قواعد و قيدوبندها ارائه شده است.
کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» از آثار مهم و مطرح اي. ام. فورستر و رماني خوشخوان و جذاب است که هم خواننده را سرگرم ميکند و هم، رندانه و با ظرافت، جامعهاي را به تصوير ميکشد که در آستان? تغيير و تحول است و زنانش ديگر قواعد خشکي را که جامع? بهاصطلاح، «ممتاز» به آنها تحميل کرده است برنميتابند.
متن اصلي کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» اولين بار در سال 1908 منتشر شده است. اين رمان دستماي? انواع اقتباسهاي تئاتري، سينمايي، راديويي و تلويزيوني قرار گرفته است.
مروري بر کتاب «اتاقي با يک چشمانداز»
وقايع کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» در ايتاليا و انگلستان و در ابتداي قرن بيستم رخ ميدهند. شخصيت اصلي اين رمان، دختر به نام لوسي است که بههمراه دختري ديگر از اقوامش، به نام شارلت، از انگلستان به فلورانسِ ايتاليا سفر کرده است. آنها در فلورانس در پانسيوني مقيم شدهاند و درحاليکه رؤياي داشتن اتاقهايي با چشمانداز به رودِ آرنو را در سر ميپروراندهاند، اتاقهايي به آنها داده شده که چشماندازش به جانبي ديگر است و چشمانداز مطلوبي ندارد. لوسي و شارلت در کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» از اتاقشان شاکياند و اين باب آشنايي آنها را با پدر و پسري باز ميکند که داوطلب ميشوند اتاقهايشان را، که به رود آرنو چشمانداز دارد، با اتاقهاي آنها عوض کنند اما پيشنهادشان رد ميشود چون طرز حرف زدن آنها از نزاکت معمول و کليشهايِ طبقهاي که در عُرفِ اجتماعي، ممتاز و متشخص بهحساب ميآيد بهدور است و اين بهويژه شارلت را ناراحت ميکند.
اما در ادام? کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» ميبينيم که لوسي بفهمينفهمي به پدر و پسرِ بينزاکت علاقهمند شده است و با پسر، که جورج نام دارد، رابطهاي صميمانه برقرار ميکند که گويي رنگي از عشق دارد اگرچه لوسي با اين عشق مبارزه ميکند و سعي دارد آن را سرکوب کند. او از جورج فاصله ميگيرد. جورج اما عشق خود به لوسي را جسورانه ابراز ميکند.
لوسي به رُم ميرود. در رُم مردي که لوسي او را از انگلستان ميشناسد از لوسي خواستگاري ميکند. لوسي به او جواب رد ميدهد اما وقتي به انگلستان برميگردد، آن مرد بارِ ديگر از او خواستگاري ميکند و لوسي اينبار ميپذيرد و آنها باهم نامزد ميشوند. اما نامزد لوسي در کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» مردي نچسب است که بويي از ظرافت و احساسات لطيف نبرده است و اين سبب ناخرسندي لوسي است. از سويي سروکل? جورج دوباره در زندگي لوسي پيدا ميشود و اين ديدارِ دوباره، زندگي لوسي را به سمتوسويي ديگر ميکشاند.
در بخشي از کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» ميخوانيد:
« - من چشمانداز دارم. من چشمانداز دارم.
دوشيزه بارتلت جا خورد. معمولاً در پانسيونها مردم قبل از اينکه سرِ حرف را با آنها باز کنند، يکي دو روز فقط وراندازشان ميکردند و اغلب تا بعد از رفتن آنها هم نميفهميدند که عاقبت با آنها حرف خواهند زد يا نه. دوشيزه بارتلت حتي قبل از آنکه به مرد نگاه کند، ميدانست که بيادب است. مردي بود سالخورده و درشتاندام با صورتي روشن و اصلاحکرده و چشماني درشت. چشمانش حالتي کودکانه داشت اما نه حالتِ کودکانهي ناشي از کهولت. آن حالت هر چه بود، دوشيزه بارتلت براي بررسياش درنگ نکرد، چون نگاهش به لباسهاي مرد افتاد. لباسها به نظرش نامناسب آمدند. احتمالاً مرد تلاش داشت پيش از آنکه با روالِ معمولِ آنجا آشنا شوند، بهشان نزديک شود. به اين ترتيب، دوشيزه بارتلت وقتي مرد با او صحبت کرد، قيافهي مبهوتي به خود گرفت و گفت: "چشمانداز؟ اوه، چشمانداز! خيلي جالبه که آدم چشمانداز داشته باشه."
پيرمرد گفت: "اين پسرمه. اسمش جورجه. اون هم چشمانداز داره."
دوشيزه بارتلت لوسي را که ميخواست حرف بزند، لب باز نکرده، خاموش کرد و گفت: "اوه."
مرد پيِ حرفش گفت: "منظورم اينه که ما ميتونيم اتاقهاي خودمون رو بديم به شما و خودمون بريم به اتاقهاي شما. اتاقهامون رو عوض ميکنيم."
ديگر جهانگردان که بهنسبت از آن دو بهتر بودند، با شنيدن اين حرف جا خوردند و با تازهواردها احساس همدردي کردند. دوشيزه بارتلت در جواب تا جاي ممکن دهانش را بسته نگه داشت و گفت: "واقعاً از شما متشکرم، اما بههيچوجه امکان نداره."
پيرمرد هر دو مشتش را روي ميز گذاشت و گفت: "چرا؟"
- چون بههيچوجه امکان نداره. متشکرم.
لوسي درآمد که: "ميدونين، ما دوست نداريم که اتا..."
دخترخالهاش دوباره او را ساکت کرد.
مرد پافشاري کرد.
- اما چرا؟ زنها تماشاي چشمانداز رو دوست دارن. مردها نه.
و مثل بچههاي تخس مشتهايش را به ميز کوبيد و رو به پسرش گفت: "جورج! تو قانعشون کن!"
پسر گفت: "خيلي بديهيه که بايد قبول کنن. حرف هم نداره."
حرف که ميزد به خانمها نگاه نميکرد، اما صدايش گيج و مغموم بود. لوسي هم گيج بود، اما متوجه شد که به قول معروف بهسمت جنجالي بزرگ پيش ميروند. احساسي غريب به او ميگفت هر وقت اين جهانگردانِ بيادب لب از لب باز ميکنند، مجادله دوچندان گسترده و عميق ميشود، تا جايي که ديگر نه به اتاق و چشمانداز که به... خب، به چيزي کاملاً متفاوت منجر ميشود؛ به چيزي که پيشتر به وجودش پي نبرده بود.»
دربار? اي. ام. فورستر، نويسند? کتاب «اتاقي با يک چشمانداز»
ادوارد مورگان فورستر (Edward Morgan Forster)، متولد 1879 و درگذشته به سال 1970، نويسند? انگليسي بود. شهرت فورستر بيش از هرچيز بابت رمانهايش، بهويژه رمانهاي «هواردز اِند»، «گذري به هند» و «اتاقي با يک چشمانداز»، است. از فورستر اما نمايشنامه و داستان کوتاه و آثار غيرداستاني مختلفي نيز، از جمله جُستار و نقد ادبي، منتشر شده است. از آثار غيرداستاني او ميتوان به کتاب «جنبههاي رمان» اشاره کرد.
فورستر در رمانهايش عمدتاً به نقد رياکاري و اختلافات طبقاتي پرداخته است. او امروزه يکي از موفقترين رماننويسان انگليسي دور? ادوارد بهشمار ميآيد.
دربار? ترجم? فارسي کتاب «اتاقي با يک چشمانداز»
کتاب «اتاقي با يک چشمانداز» با ترجم? سهيل سُمّي در نشر برج منتشر شده است.
سهيل سُمّي، متولد 1349 در تهران، مترجم ايراني است. سُمّي تحصيلکرد? زبان و ادبيات انگليسي در دانشگاه علامه طباطبايي و دانشگاه تهران است. از ترجمههاي او ميتوان به کتابهاي «سرگذشت نديمه»، «اپراي شناور»، «غول مدفون»، «مدار رأسالسرطان»، «فرار کن خرگوش»، «مأمور مخفي»، «حقارت»، «چشم گربه»، «فقط يک داستان»، «شواهد»، «نامناپذير»، «هرگز رهايم مکن»، «کلارا و خورشيد»، «مطالعاتي درباب هيستري»، «تأويل رؤيا»، «جمهوري روم» و «بينالنهرين باستان» اشاره کرد.