داستان های ماشین تحریر (افق)َ
تام هنکس
محمد جوادی
افق
دسته بندی: داستان-کوتاه-خارجی
| کد آیتم: |
156361 |
| بارکد: |
9786003533974 |
| سال انتشار: |
1397 |
| نوبت چاپ: |
3 |
| تعداد صفحات: |
464 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
داستانهاي ماشين تحرير، شامل 17 داستان کوتاه از تام هنکس است. ماجراهايي که در هر کدام کمرنگ يا پررنگ ردپاي ماشينتحرير را، که نويسنده بسيار به آن علاقمند است ميبينيد. داستانهايي گهگاه طنز، از عشق، شادي و غم.
در بخشي از داستان «يک آخر هفته خاص» از کتاب داستانهاي ماشين تحرير مي خوانيد:
از آزادراه خارج شد، در ايستگاه فيليپس 66 به سمت راست پيچيد و تا پايين خيابان سانست رفت تا به خيابان پالمِتو برسد. در خيابان پالمتو به سمت چپ، به خيابان دِربي پيچيد، همان طور که به راست مي پيچيد، به دنده سنگين رفت، از خيابان هاي ويستا و بوش گذشت و بعد، خودرو را کنار کشيد و جلوي شماره 4114 توقف کرد.
کِني تا حالا فقط در دو خانه زندگي کرده بود و اين اولي بود. به آن خيره شد. صندوق پست کنار راه ماشين رو همان بود، نرده هاي ضربدري ايوان همان طور بود که به ياد مي آورد اما درخت جلوي حياط به طرزي عجيب و غريب کوچک به نظر مي رسيد. چمن ها هرس شده بودند، او هرگز سبزه اي به اين مرتبي و منظمي نديده بود و گل ها با آراستگي جلوي خانه کاشته شده بودند. آن ها هيچ وقت جلوي خانه گل نکاشته بودند. پنجره بزرگ پرده هايي آبي داشت؛ نه پرده هاي سفيد دوران کودکي او. در گاراژ بسته بود، به خلاف وقتي که آنجا زندگي مي کرد و براي دسترسي آسان همه دوچرخه ها و اسباب بازي ها و اتاق هاي پشتي ساختمان باز مي ماند. به جاي استيشن واگن قديمي پدرش يا کورولاي مادرش، خود دوج دارت جديد در ماشين رو پارک شده بود.
آنهالترها همسايه ديواربهديوارشان بودند. کِني انتظار داشت وانت سفيد آن ها را ببيند اما آن دور و بر نبود. در حياط جلويي خانه آن طرف خيابان، علامت «براي فروش» گذاشته بودند. کني گفت: «کالندرها خانه شان را مي فروشند».